Get News Fast

 

عصرهای دل‌انگیز تابستان با «آشِ‌دوغ» محلی

عصرهای تابستان، هوا که رو به خنکی می‌رفت مادربزرگ قابلمه را بار می‌گذاشت و بوی آش دوغ محلی راه میفتاد توی حیاط؛ به ردیف توی ایوان می‌نشستیم تا دلی از عزا در بیاوریم. آش دوغ‌های مادربزرگم حرف نداشت، روش پخت و فوت کوزه‌گری‌اش را اینجا برایتان نوشته‌ام، بپزید و لذت ببرید.

خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری| عصرهای تابستان یکی از خاطره‌انگیزترین بخش‌های کودکی‌ام بوده. خورشید که خسته می‌شد و از وسط آسمان خودش را پایین می‌کشید پدربزرگ حیاط را آب‌پاشی می‌کرد و بوی خاک نم‌خورده مشاممان را پر می‌کرد. بعد با بچه‌های خاله و دایی یک‌صدا می‌شدیم و از زیر رنگین‌کمانی که پدربزرگ با آب درست می‌کرد رد می‌شدیم و مادربزرگ هم از توی ایوان با نگاهش بدرقه‌مان می‌کرد.

همان موقع که صدای قهقهه‌هامان حیاط را پر می‌کرد و هوا رو به خنکی می‌گذاشت مادربزرگ قابلمه را بار می‌گذاشت و بوی آش دوغ محلی راه میفتاد توی حیاط.

حالا خنکای غروب هر روز تابستان که می‌شود دلم هوایی می‌شود. اگر شما هم مشتاق هستید آش دوغ محلی را بپزید و روزی پرخاطره بسازید آستین‌ها را بالا بزنید. قول می‌دهم یک غذای پر خاطره شود و مزه‌اش زیر دندانتان بماند.

عصرهای دل‌انگیز تابستان با «آشِ‌دوغ» محلی

مواد لازم:
سبزی آش یا سبزی محلی
پیاز
دوغ
کشک
نخود
لوبیا
بلغور جو
نعنا خشک‌شده
نمک و فلفل و زردچوبه

صدای قل قل آب که بلند می‌شد مادربزرگ بلغور جویی که از قبل خیسانده بود را داخل قابلمه می‌ریخت و بعد کاسه دستم می‌داد تا از انبار ته حیاط کمی خرده برنج برایش بیاورم می‌گفت: یه کم برنج که اضافه کنی به آش لعاب میده و جاافتاده‌تر میشه. بعدش می‌نشست پای کار سبزی‌ها، همیشه سبزی‌های محلی عصای دستش بود و طعم آشش را بی‌نظیر می‌کرد اما حالا که کمتر خبری از سبزی محلی است همان سبزی آش خودمان را خرد می‌کنیم و بعد از پخت بلغور جو به قابلمه اضافه می‌کنیم.

یادش بخیر مادربزرگ آن زمان نه تابه تفلونی داشت و نه ظرف‌های آنچنانی عوضش یک بشقاب روحی داشت که پیازها را با دقت خرد می‌کرد داخلش و می‌گذاشت روی گاز تا پیازها طلایی شوند و بعد نعناهایی که خودش کاشته بود و خشک کرده بود را بین دستانش می‌سابید و به پیازهای طلایی شده اضافه می‌کرد. عطر پیاز داغ که توی حیاط می‌پیچید گل از گلمان می‌شکفت، آب لب و لوچه‌مان آویزان می‌شد و دلمان ضعف می‌رفت.

سبزی‌های آش هم که می‌پخت وقت دوغ و کشک بود، یکی از ما بچه‌ها را مامور می‌کرد ملاقه را دست بگیریم و بلافاصله پس از اضافه کردن دوغ و کشک هی ملاقه را داخل آش تاب دهیم. مدام می‌گفت حواست باشه خسته شدی بده نفر بعد ولی همینجور هم بزنید تا آش به قل قل بیفته وگرنه میبره.

عصرهای دل‌انگیز تابستان با «آشِ‌دوغ» محلی

این هم فوت کوزه‌گری مادربزرگ بود اگر تا زمان به جوش آمدن دوباره آش دست از هم زدن برمی‌داشتیم آش خراب می‌شد و به قول خودش می‌بُرید. بعد هم نخود و لوبیایی که از قبل حسابی پخته بود، را اضافه می‌کرد و بعد از به قل قل افتادن آش پیاز داغ و زردچوبه و نمک و فلفل را روانه قابلمه می‌کرد. بوی آش می‌پیچید توی حیاط و بچه‌ها دست از بازی برمی‌داشتند.

اصلا مادربزرگ که آشپزی می‌کرد همه از خود بیخود می‌شدند و به ردیف توی ایوان می‌نشستند تا دلی از عزا در بیاورند، پدربزرگ هم زیرچشمی از روی همان صندلی چرخ‌دار چوبی زوار دررفته کنار ایوان نگاهش می‌کرد و قربان صدقه‌اش می‌رفت. خدا رحمتشان کند سفره خانه‌شان همیشه به راه بود یاد ندارم کسی گرسنه از خانه‌شان بیرون می‌رفت تازه هر کسی هم سر سفره می‌رسید، سفره بزرگتر می‌شد و خبری از این نبود که غذا کم است یا چرا بدون اطلاع آمدی.

عصرهای دل‌انگیز تابستان با «آشِ‌دوغ» محلی

دستپخت مادربزرگ من نظیر نداشت شما هم این روزهای تابستان دست به کار شوید و با بچه‌ها و نوه‌هاتان آشی به راه کنید، بوی آش دوغ محلی که توی خانه بپیچد توی ذهن بچه‌ها حک می‌شود و می‌شود یکی از خاطرات قشنگ دوران کودکی‌شان.

پایان پیام/ ۶۸۰۳۵


این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است

 

منبع : خبرگزاری فارس
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − 12 =

دکمه بازگشت به بالا