Get News Fast

 

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

خنکای هندوانه تزریق انرژی بود به جانم هر چه هوا خنک‌تر ‌می‌شد جمعیت هم زیادتر؛ از یک جایی به بعد جمعیت در هم قفل شده بود و موکب‌ها با تمام توان پذیرایی می‌کردند. انگار پَر کشیده بودم به عراق به مشایه، همان گرمای کلافه‌کننده و مای باردهای حال خوب کن.

خبرگزاری فارس؛ چهارمحال و بختیاری: صدای مارش نظامی و مولودی بلند بود، بوی اسپند و ذغال نشان می‌داد مراسم شروع شده است سر چهارراه چند سرباز مشغول پخش شربت بودند، با صدای راننده که می‌گوید از اینجا به بعد راه بسته است به خودم می‌آیم هنوز پایم را از ماشین بیرون نگذاشته بودم که با تعارف لیوان شربت اولین دَشتم را از این سفره پُربرکت می‌کنم؛ آفتاب هنوز وسط آسمان بی‌رحمانه زمین را نشانه گرفته است.

همه به عشق مولا علی کاری می‌کردند

مسیرم را شروع می‌کنم در اولین موکب گروه سرودی مشغول خواندن است و جمعیتی در مقابل به تماشا ایستاده‌اند من هم اندکی می‌ایستم اما مسیر طولانی است باید به راهم ادامه دهم هر چه جلوتر می‌روم جمعیت بیشتر می‌شود به فاصله هر چند ۱۰ متری یک موکب برپا شده و بساط پذیرایی به راه است.

صدای یکی از موکب‌ها گوش‌هایم را تیز کرد چند نفر از آن پدربزرگ‌های پهلوان دور هم جمع شده بودند و نوای زورخانه‌ای می‌زدند و مقابل موکب هم چندین دمبل چیده بودند چند نفر از این جوان‌ها هم به تماشایشان ایستاده بودند.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

زنان مشغول پخت نان تیری بودند

کمی آن طرف‌تر مقابل یک موکب مردم صف بسته بودند، جلوتر که رفتم شستم خبردار شد که چه خبر است بوی نان آدمی را بیهوش می‌کرد آن هم نان تیری.

خودم را از میان نگاه‌های سنگین جمعیت به مقابل موکب رساندم چند نفر از بانوان شهرم مشغول پخت نان بودند و این نان‌ها داغ داغ در بین جمعیت حاضر توزیع می‌شد.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

راهم را ادامه دادم در بین مسیر صدای مولودی بلند بود یاحیدر یاحیدر مولودی‌خوان خونی تازه در رگ‌هایم تزریق می‌کرد، شیعه علی بودن تنها چیزی بود که برایش غرور داشتم سرم را بالا گرفته بودم چشم‌هایم از این همه بزرگی نمناک شده بود.

برایم دیدن بعضی از صحنه‌ها بسیار جالب بود مثلا در گوشه‌ای از خیابان ماشینی مشغول توزیع نهال بین مردم بود.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد و این نشان می‌داد که هر جا نامی از علی باشد عاشقانش آن‌جا را حسابی شلوغ می‌کنند خبری از خستگی در چهره پذیرایی‌کنندگان نبود.

برایم جالب بود ایستگاه تعیین گروه خونی، کنترل فشارخون و قند هم در کنار موکب‌های پذیرایی مشغول خدمت‌رسانی به مردم بودند.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

جایگاه ویژه کودکان در مکتب مولا علی

غرفه‌های سرگرمی و بازی هم از قلم نیفتاده بود کودکان در کنار بزرگترهایشان لبریز از شادی و خنده بودند چرا که در مکتب علی کودکان جایگاه ویژه‌ای داشتند.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

ایستگاه‌های فوتبال‌دستی که برای نوجوانان و جوانان برپا شده برایم بسیار جالب بود خوشحالی از چهره‌شان فریاد می‌کشید شاید برای اولین‌بار بود که در یک جشن به این بزرگی بساط این بازی‌ها هم مهیا بود.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

پخت و توزیع انواع غذا در مهمانی عید غدیر

از یک جایی به بعد دیگر بوی غذاهایی مانند آش رشته و ساندویچ بندری قلقلکم می‌داد اما صف‌شان حسابی شلوغ بود ایستگاه بعضی از خوراکی‌ها هم مخصوص بچه‌ها بود هر چند بزرگ‌ترها هم از آن‌ها بی‌نصیب نمانده بودند مثل ایستگاه سیب‌زمینی سرخ‌کرده و مرغ سوخاری.

حتی قهوه و دوغ هم از قلم نیفتاده بود عده‌ای هم این‌گونه حال مردم را خوب می‌کردند.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

صدای ساز و آواز محلی جمعیت را به وجد آورده بود، چند استیج برای اجرای برنامه‌های شاد برپا شده بود و برنامه یکی از آن‌ها به صورت مستقیم از مرکز صداوسیمای استان پخش مستقیم می‌شد تا کسانی که در خانه بودند از این ضیافت بزرگ بی‌بهره نمانند.

عده‌ای با سینی‌های شربت و دمنوش در میان جمعیت مشغول پذیرایی بودند برخی با به دست داشتن پلاستیک‌های بزرگ اجازه نمی‌دادند زباله‌ها روی زمین بیفتد این هم برای خودش کار بزرگی بود.

آفتاب حسابی در حال خودنمایی بود

به نیمه‌های مسیر رسیده بودم و آفتاب هنوز پرانرژی می‌تابید و عرق از سر و رویم می‌بارید گاهی خسته می‌شدم دست به کمر می‌گرفتم اما مگر می‌شود در مکتب علی بود و خسته شد، اما انگار خدا قشنگ حالم را می‌فهمید به زبان نرسیده همه چیز فراهم بود اصلا مگر می‌شود مهمان علی بود و از رأفتش ناامید… قاچ هندوانه به سویم گسیل شده بود، گرمای هوا هم جلوی این مهربانی‌ها کم آورده بود.

خیابان کاشانی شده بود مشایه…

خنکای هندوانه تزریق انرژی بود به جانم هر چه هوا خنک‌تر ‌می‌شد جمعیت هم زیادتر؛ از یه جایی به بعد جمعیت در هم قفل شده بود و موکب‌ها با تمام توان پذیرایی می‌کردند.

انگار پَر کشیده بودم به عراق به مشایه همان گرمای کلافه‌کننده عراق و مای باردهای حال خوب کن.

انگار خیابان کاشانی مشایه شده بود برای عید ولایت برای رساندن پیام غدیر به همه جهانیان آخ که چه لذتی دارد شیعه علی بودن و قدم در راه مولا گذاشتن.

همه آمده بودند…

همه آمده بودند با هر پوششی و هر تفکری انگار خود مولا همه را دعوت کرده بود تا مهمان سفره‌اش شوند اینجا دیگر فقط محبت علی حرف اول را می‌زد اینجا همه به دعوت علی آمده بودند اینجا کسی بی‌دعوت نیامده بود.

این غدیر سراسرش اعجاز است، لبخند روی لب همه بود و صدای خنده بچه‌ها با صدای مولودی حیدر حیدر در هم آمیخته این مهمانی برای همه تدارک دیده شده بود.

برخی از موکب‌ها در تدارک شام بودن آن هم چه شام خوشمزه و جذابی؛ ظرف‌های گوشت و سیخ‌های ردیف شده و سبدهای گوجه‌فرنگی نشان می‌داد اتفاق خوشمزه‌ای در راه است.

سنگ‌ِ تمام استانِ یک‌دست شیعه برای امیرالمومنین

فرشتگان به احترام مولا ایستاده بودند

صدای اذان بلند شده بود به اشهد ان علی ولی الله که رسید کیف کردم ایستادم؛ خدایا شکر برای این اذان زیبا برای اذانی که نام مولا خورشید آن است قطعا فرشتگان هم امشب با شنیدن این نام در آسمان‌ها به احترام مولا ایستاده‌اند.

میتونی بگی خدا رو شکر که نام علی در اذان ماست زمان آشنایی ما با علی برمی‌گردد به بچگی‌‌هایمان وقتی که زمین می‌خوردیم و مادرمان می‌گفت: بگو:  ” یاعلی ” و بلند شو و انگار آن زمان زور تمام عالم در وجود ما جمع می‌شد و دست روی همان زانوی زخمی می‌گذاشتیم و با مدد علی بلند می‌شدیم.

توزیع ۳۰ هزار پُرس غذا در مهمانی غدیر شهرکرد

بعد از نماز هم مراسم ادامه داشت قرار بود از تمام حاضران با توزیع غذا پذیرایی شود و کسی از این سفره دست خالی برنگردد.

بوی کباب هم دیگر از همه جا بلند شده بود و حسابی جلوی موکب‌ها شلوغ شده بود مگر می‌شود اهل چهارمحال و بختیاری باشی و کباب‌دوست نباشی با بویش هم آب دهانم حسابی جمع می‌شود چه برسد که لقمه‌ای هم نصیبم شود.

قرار است امشب ۳۰ هزار پُرس غذا بین عاشقان ولایت توزیع شود و هیچ کس از سر سفره مولا دست خالی برنمی‌گردد مولا خودش همیشه حواسش به اطعام بندگان خدا بوده و هنوزم هست.

مولا جانم خودت قدم‌های ما را بخر

مراسم رو به پایان است اینجا پیر و جوان نمی‌شناسد هر کسی از کوچک و بزرگ در حد وسع خود کاری کرده است.

هر کسی هر چند کوچک و کم عاشقانه برای مولا قدمی برداشته اصلا این بچه‌ها اولین حرفی که یاد گرفته‌اند یا علی است و با نام علی زبان گشودند شک ندارم مولا علی جان خودش در اینجاست و محبانش را خریدارانه نگاه می‌کند؛ مولای من بخر از ما این قدم‌ها را…

پایان پیام/۶۸۰۲۴


این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است

 

منبع : خبرگزاری فارس
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − 3 =

دکمه بازگشت به بالا