معرفت حسینی و عشق کودکانهای که گرهگشا است
خبرگزاری فارس، داراب؛ سمیه انصاریفرد: مشغول تنظیم خبر همایش شیرخوارگان حسینی هستم که تلفنم زنگ میخورد. یکی از بانوان فعال فرهنگی است.
میگوید: این شبها، حضور بچههای کم سن و سال در مسجد چهارده معصوم، پر رنگ است و برای خدمت در هیأت شوق زیادی دارند.
او که خود از اصحاب مسجد است، ادامه میدهد: از ساعت 5 عصر با وجود گرمای هوا میآیند و به انتظار میایستند که درب مسجد باز شود; شبها هم تا آخرین لحظه میمانند و خودجوش به امور هیأت میپردازند. به قدری ذوق دارند که یکی از بچهها دیشب میگفت: نمیشود نرویم و همین جا در مسجد بمانیم؟
پس از پایان مکالمه، چیزی در دلم میجوشد و با وجود بعد مسافت، فردای همان روز، غروب راهی مسجد چهارده معصوم میشوم. مسجدی با یک هیأت مشتاق.
مسجدی با خدام نونهال؛ جایی برای توقف و تماشا
اشتیاق از نگاهشان میبارد و پر از هر تحرک و نشاط، هر سمت مسجد را احاطه کردهاند.
قد و نیمقد از سر و کول هم بالا می روند و شوق خدمت، لحظهای رهایشان نمیکند.
آنقدر زنده و پویا هستند که دلم میخواهد ساعتها به تماشای کارهایشان بنشینم و نظارهگر حرکت خودجوش این کودکان باشم. جایی که حال خوب شود، جای توقف و تماشا است.
اینجا مسجد چهارده معصوم داراب است؛ هیأت حضرت علیاصغر(ع).
کافی است چشمانت را ببندی و لحظهای این هیأت متفاوت را تجسم کنی: هیأتی که در آن کودکان، خادم و پای ثابت تدارکات هستند آن هم خودجوش و بیچشمداشت.
خودجوش آمدهاند به عشق سالار شهیدان. شبهای دهه اول محرم، از همه زودتر به مسجد چهارده معصوم میآیند و از همه دیرتر میروند.
دستان کوچک، همت بزرگ
یکی از نونهالان، کفش عزاداران را مرتب میکند. دیگری شربت را در لیوانها میریزد. آن یکی شمع روشن میکند و چند نفر مشغول نصب بندآویز پرچم مشکی هستند.
دستهایشان کوچک است اما همتشان بلند. هر کدام یک کارت بر گردن دارند که وظیفه آنها را مشخص میکند.
معرفت کودکانه و عشقی که گرهگشا است
گفتگو که میکنیم، حرفهای خاصی میزنند. حرفهایی که از یک کودک پنج، شش ساله بعید به نظر میرسد.
آری بعید است کودکی با این سن کم، به این سطح از معرفت رسیده باشد.
امیرعباس یکی از خدام هیأت است که به گفته دوستانش مداحی هم میکند.
حدود 6 سال دارد و در پاسخ به اینکه چرا به هیأت میآیی و اینجا خدمت میکنی؟ میگوید: خدمت به امام حسین و عزاداران او ثواب دارد.
ما اینجا میآییم تا خدا کمکمان کند و راه و چاه را به ما نشان دهد.اینجا میآییم چون عاشق امام حسین هستیم.
عشق به امام حسین(ع) و خاندان اهل بیت، چیزی است که در نگاه تک تک کودکان هیأت علیاصغر(ع) دیده میشود.
امیرعلی، خادم دیگری است که قدری بزرگتر از سایرین است و آغاز نوجوانی را سپری میکند.
او امام حسین را گرهگشا میداند و میگوید: خدمت در هیأت به خاطر عشق و محبتی است که از امام حسین در دل داریم.
اگر گرهای در زندگیمان باشد، با حضور در هیأت و خدمت به عزاداران حسینی باز میشود.
حرفهایشان مرا به یاد صحبت دکتر سنگری راجع به ارتباط کودکان با عزاداری محرم میاندازد: هنگام عزاداری در محرم، وقتی کودکان با اشک مادران مواجه میشوند و یاد حضرت علی اصغر(ع) مطرح میشود، به سبب کنجکاوی آنها، این نقش در ذهن او میماند و در نتیجه یک پیوندی از دوران کودکی با کربلا و عاشورای اباعبدالله(ع) خواهد داشت و این نوعی مصونیت بخشی درونی برای بچهها است.
باز هم به تکاپوی بچهها برای خدمت به مردم توجه میکنم. دلواپسیهایم را سرانگشت میگیرم و گرهها را میشمارم. برای گشودن کدام گره آمدهام؟
اما ناگهان بیخیال هر گره و دلواپسی، گوش به لحظه جاری میسپارم. به نوای زیارت عاشورا که در حال قرائت است و به این همه امید و رستگاری معصومانه که با بر و بچههای هیأت علیاصغر(ع) جریان دارد. وقتی به چنین محفل گرم و زیبایی دعوت شدی، دیگر چه جای دلواپسی…؟
پایان پیام/ س
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است