Get News Fast

 

دسته‌ای که نوای معجزه حسین را می‌نوازد

قرار این شد، کندوکاو از من باشد و فاش راز سرنای غمین از دسته سازهای بادی؛ هیأت به هیأت دنبال‌شان راه افتادم و گوش شدم برای شنیدن حزن برخاسته از تک تک نفس‌هایشان. نوا به نوا گوش شدم و بغض، بغضی که امان نداد، شکست و گریه شد.

خبرگزاری فارس، سولماز عنایتی: قصه طبل و سنج و ترومپت عشق دارد؛ به همین خاطر پیشنهاد دادم تا من سر از قصه طبل و سنج و ترومپت درآورم و آن هوای سَر رفته از وجودم را به وقت شنیدن نفس‌های بیرون زده از سازها کنکاش کنم.

قرار این شد، کندوکاو از من باشد و فاش راز سرنای غمین از دسته سازهای بادی؛ هیأت به هیأت دنبال‌شان راه افتادم و گوش شدم برای شنیدن حزن برخاسته از تک تک نفس‌هایشان.

نوا به نوا گوش شدم و بغض، بغضی که امان نداد، شکست و گریه شد؛ باز راه به راه شد و منِ سرگردان دنبال دسته سازهای بادی از این هیأت به آن هیأت و از این نوای حزن به آن آوای اندوه.

دو سه هیأت رفته نرفته و دو سه قطعه شنیده نشنیده، چهار حرف عاشقی را دیدم در چشم‌های نفر به نفرشان، چشم‌هایی که با دمیدن و نواختن ساز، باران کوک می‌کنند و رقص‌کنان روی گونه می‌لغزند و رد حسین به جای می‌گذارند.

اول کاری رازشان فاش شد و ریتم حزن انگیزشان فریاد کوچه بِلِ باریک صدای عالم و آدم، از آن غم‌هایی که تا دل آسمان و تا اعماق جانمان ریشه می‌دواند از همان‌هایی که حکایت دشت است و نیزه و اربا اربا.

روایت اشک از قصه حسین(ع)

دسته سازهای بادی یا به قول امروزی‌ها گروه موزیک حماسی را میان بحبوحه نفس دادن و دل خریدن به چالش گفتن و شنیدن کشاندم تا رد عشق حسین از چهره‌شان به زبان جاری شود و من با اشک بنویسم قصه حسینی شدن را.

حد فاصل این هیأت تا آن هیأت؛ این کوچه و آن کوچه به وقت نفس چاق کردن پاپی شدم و یک مشت جوان دلداده را به حرف گرفتم، آسمان و ریسمان بافتم و زبان‌ها ریختم تا قفل زبانشان باز شد و کلامی شدند.

زیر و زبرِ دمیدن و نواختن و نوای حزن سر دادن را پرسیدم؛ جوابم شد پاس کاری این به آن یکی و از دیگری حواله شد به کوچکترین فرد گروه و دوباره باز از سر نو، بعد از کلی اصرار و انکار جوانِ تازه به جوانی رسیده‌ای، گفت: «کار ما گفتنی نیست، چی بگیم؟ دست ما نیست کار دل است».

کم نیاوردم و پی همین حرف را گرفتم و گفتم: «از همین دل بگو»؛ انگار پای دل که وسط آمد یخ‌شان آب شد و دورم حلقه زدند و تک خال روزهای آغشته به حسین(ع) را رو کردند.

بیماری نادر این و نذر با پاهای برهنه آن یکی و قصه یادگیری یک ماهه آخرین عضو گروه و حتی تلاش‌های سرپرست دسته سر باز کرد و رازها یکی یکی برملا شد؛ شوق گفتن از معجزه‌های راه حسین(ع) و پیوند خوردن به مکتب حسین(ع) داغ داغ شد آنقدری که کلام را از هم ربودند و مجال از هم گرفتند.

دسته‌ای که نوای معجزه حسین را می‌نوازد

سر عشق بلند شده از ندای طبل

حرف‌های جوانان گروه موزیک، حکایت عشق یا چیزی شبیه به این مفهوم را دارد که گوشه دلشان خانه و قدم و رقم‌شان را عجین با محبت حسین برای اهل حسین کرده؛ سودایی در سر و شوری در دل که واژه و مناسباتش عهده‌دار وصفش نیست.

فقط سرخط حرف هر کدام طبل و سنج و ترومپت و درس عشق است، دوباره مذهب عشق و دلدادگی و حرف  از حسین، انگار بدجور دل باختند و لبشان لبریز جام حسین شده.

هم‌نوا با درد شدند و بی‌اراده می‌نوازند قصه دشت نینوا را، اگر همه تن گوش شوی و قطعه‌ای بشنوی سر از کرب و بلا و قتلگاه و نیزه‌های ایستاده در می‌آوری و ناخودآگاه به سوگ می‌نشینی.

بگذریم و به سر خط حرف‌هایشان برسیم؛ مجید اکبری، سرپرست گروه را سوال و جواب می‌کنم و او هم با طمانینه و لبخند رضایت از انتخاب ساز حزن‌انگیزش می‌گوید: «دستگاه امام حسین کوچک و بزرگ نمی‌شناسد، همه حسینی هستند و پای کار؛ این خاصیت دستگاه خون خداست، ما هم از سال ۹۰ یک گروه موزیک حماسی در لالجین تشکیل دادیم البته بیشتر خانواده و فامیل هستیم، کم و بیش هم دوست. کم کم تعدادمان زیاد شد و الان ۳۰ نفر شدیم.

بزرگترین عضو گروه ۴۰ ساله و کوچکترین عضو ۹ ساله است، اسم گروه هم ملکوت گذاشتیم و تمام برنامه‌های مذهبی و شهادت‌ها را خصوصا در ایام محرم رایگان اجرا می‌کنیم و این شکلی با غم عالم هم‌نوا می‌شویم.

به غیر از همدان، در مشهد، کربلا، نجف و بقیه شهرها هم برنامه داشتیم، اگر دعوت کنند که حتما می‌رویم بدون چشمداشت با هزینه شخصی، اگر هم نه خودمان در ایام محرم و صفر هیأت به هیأت سر می‌زنیم و قطعه‌های حماسی و عاشورایی را زیر خیمه عزا اجرا می‌کنیم.

خیلی برنامه‌ها داشتیم به غیر از مراسم‌های حسینی و ایام شهادت برای تشییع و یادواره شهدا هم هستیم و برنامه داریم؛ مخلص کلام که این طوری ادای دین می‌کنیم و عزاداری.»

دسته‌ای که نوای معجزه حسین را می‌نوازد

همه سال در انتظار محرم

مابین کلام ربودن‌ها و فرصت ندادن‌ها چیزی‌های دستگیرم شد؛ اول و آخر قصه عاشقی را که حالا بین عده‌ای جوان غلیان کرده و شور حسینی شده، شوری که از علمدار به میدان و از داغ رباب به صبر زینب(س) رسیده و قصه سازشان شده.

 محمدرضا پورشعبانی عضو دیگر دسته سازهای بادی از دورِ حلقه دست بالا می‌گیرد و حرف مزه مزه می‌کند و بقیه قصه سازشان را می‌گوید: «گروه ما خودجوش شکل گرفت و تمام هزینه‌ها مثل خرید سازها از جیب بچه‌ها بوده، هدف هم نوعی عزاداری برای امام حسین(ع) است، همه‌ی سال تمرین می‌کنیم و منتظر می‌مانیم تا محرم و صفر برسد و دلتنگی بزنیم و همزمان با مردم ما هم اشکی شویم.

زیاد بوده، همزمان که ساز زدیم چشم در چشم مردم شدیم و با هم گریه کردیم، پیرزن‌ها و پیرمردها که چشمه چشمشان حسابی جوشان می‌شود و ما هم بیشتر تلاش می‌کنیم برای دمیدن در ساز و منتقل کردن غم حسینی.

حس و حالمان وقتی ساز می‌زنیم گفتنی نیست، ساز زدن عادت شده و خود به خود آماده‌ایم برای عزای حسین(ع) ساز بزنیم یعنی غم را با ساز بزنیم. این کار در توان ماست و همه توانمان را خرج می‌کنیم برای عاشورا و تاسوعای حسینی برای شور گرفتن هیأت‌ها و خلاصه که راضی هستیم خدا کنه سیدالشهدا هم راضی باشد»

دسته‌ای که نوای معجزه حسین را می‌نوازد

ریتم عشق ورزیدن به حسین(ع)

قشنگ از دل می‌گویند و با کلمات قلنبه و سلمبه کاری ندارند، کارشان دلی است و با دل می‌زنند و حتی با دل کلامی می‌شوند؛ گفته بودم با مناسبات میانه‌ای ندارند.  از اینجا به بعد علی علیپور میانه‌دار سازهای بادی و واژه‌ها می‌شود و ریتم غمین نفس به نفس‌شان را نت به نت توضیح می‌دهد: «خیلی ذوق دارم که با گروه موزیک ملکوت بُر خوردم، از هر طرف که حساب کنم خیر و برکت بوده به همین خاطر هر جایی که باشد با این روش خادم‌الحسینی می‌کنم و سر و دست می‌شکنم؛ بالاخره هر کسی یک جور خدمت می‌کند و به عشق سیدالشهدا قدمی برمی‌دارد ما هم این شکلی.

نگاه ما به ساز زدن آن هم در کوی حسین، بعد معنوی دارد که با نت و ریتم منتقل و اشک می‌شود، گاهی هم خودمان از اشکِ تماشاچی‌ها اشک می‌ریزیم و خیلی وقت‌ها شور می‌گیریم و با زبان سازهای بادی حرف دلمان را داد می‌زنیم.

تجربه‌ای که تا حس نکنی نمی‌دانی چند چند است و چه رنگ و بویی دارد، حضور در گروه موزیک حماسی خودش برکت است که حالا چند سالی نصیب ما شده.»

موسیقی در راه خدمت به حماسه کربلا

 باز هم شوق و ذوق‌شان لبریز می‌شود و همهمه بالا می‌گیرد، حرف از ۱۸ ساله‌ها به ۲۴ ساله‌ها یا کمتر از آن می‌رسد و نوبت کوچکترها واگذار می‌شود؛ اما هیچ جوره به صحبت متوسل نمی‌شوند و اصرارها کارگر نمی‌افتد تا در معرکه من نمی‌گویم و تو بگو  قرعه به نام …. افتاد به ولی به شرط‌ها و شروط‌ها.

شرط حذف نامش بود؛ جوانی که بی‌نام قصه ساز می‌شود و می‌گوید: «قصه ساز زدن ما خیلی بالا و پایین داشت، سختی زیاد کشیدیم و بی‌پولی بیشتر ولی آخرش با قوت ادامه دادیم و در این خانه‌ ماندگار شدیم با وجود اینکه ساز زدن با سازهای بادی کار سخت شاید هم خطرناکی باشد حتی بودن از دوستان که آسیب دیدند ولی صرفنظر نکردن.

ما هم هیأت هستیم و یک مدل خاص عزاداری می‌کنیم فقط زبان ما زبان موسیقی است، البته آموزش هم داریم و همه اعضا دسته آموزش می‌دهند و مدام تازه وارد جذب می‌کنیم ولی به شرط ماندن پای دستگاه امام حسین(ع).

یعنی ما فقط به کسانی آموزش می‌دهیم که برای خدمت به امام حسین ساز بزنند یک قول و قرار نانوشته است و همه رعایت می‌کنند؛ ما هم خودمان هم از سرپرست گروه و رفته رفته از اعضای یاد گرفتیم و توی همین راه این هنر را خرج کردیم.»

دسته‌ای که نوای معجزه حسین را می‌نوازد

دیدم شدنی نیست

همان جوان تازه به جوانی رسیده، رسول را می‌گویم که الفبای نواختن را بین «ط طبل و ت ترومپت» می‌داند، سری به دل می‌زند و ادامه دهنده این گپ‌وگفت می‌شود و قطعه به قطعه خاطره می‌گوید: «یک وقتی به دلایلی تصمیم گرفتم دیگه ساز نزنم حتی گفتم آموزش هم می‌دهم تا جای خودم کسی باشد ولی ادامه نمی‌دهم؛ بعد خیلی کلنجار رفتم و این ور و آن ور کردم دیدم شدنی نیست.

دلم راضی نشد از دستگاه امام حسین دور باشم، اصلا نمی‌شود، خصوصا من که معجزه دیدم از این دم و دستگاه، هم برای خودم که قوز قرینه داشتم و نتیجه عمل ۳۰ درصد خوب بود و ۷۰ درصد بد اما شفا گرفتم و نتیجه عمل من صد درصد رضایت‌بخش شد.

هم برای بچه دو ساله یکی از اقوام که به خاطر شفایش نذر کردم با پای برهنه روز تاسوعا و عاشورا ساز بزنم، هنوز مراسم تمام نشده بود هنوز قطعه غم حسین تمام نشده بود که خبر دادند نتیجه عملش خوب بود و روبراه شده.

از امام حسین خواستم ولی مهم‌تر از خواسته من، رویی بود که آقا زمین نداخت. حالا چطوری می‌شود من دیگه ساز نزنم و کوی حسین را در ترومپت داد نزنم؟ شدنی نیست.»

دسته‌ای که نوای معجزه حسین را می‌نوازد

شفای بیماری نادر به برکت حسین

میان هیاهوی جوانان عاشق و شیفته راه حسین(ع)؛ این بار مهدی اکبری، برادرزاده سرپرست گروه سکان‌دار می‌شود و بیشتر از حال و هوای خودش یک خاطر مشترک هم بازگو می‌کند: «از بچگی مریض بودم؛ بیماری نادر و سخت که کلی هم به خاطرش اذیت شدم ولی از وقتی افتادم در راه خدمت به آقا شفا گرفتم، بعد عهده کردم تا نفسی هست پای حسین باشد تا جانی هست برای حسین باشد شاید سر سوزن از مدیونیتم کم شود.

برای همین از سال ۹۰ که گروه پا گرفت ساز می‌زنم تا حالا هم هستم تا آخرش هم می‌مانم برای حسین(ع) جان می‌مانم شاید نظرش جلب شود.

یک خاطره خیلی خوب هم دارم؛ سال پیش تصمیم گرفتیم با یک عده از بچه‌ها برویم کربلا، آن هم برای اربعین تا هم ساز بزنیم و هم پیاده روی حرم تا حرم قسمتمان شود، البته نواختن قطعه غم حسین در بین‌الحرمین که عشق اول و آخرمان بود.

راهی شدیم با هزار دلشوره به خاطر وسایل که نمی‌دانستیم از مرز رد می‌شوند یا آرزو بی آرزو می‌شود. توکل بر خدا رفتیم و مرحله اول سازها رد شد، ولی اواسط جاده نجف به کربلا از طرفی شوق ساز زدن در بین‌الحرمین و از طرف دیگه هم گرما و ازدحام و بار سنگینی که داشتیم دست به دست هم داد تا جا بزنیم و فکر برگشتن کنیم.

وسط جاده فقط راه کج کردیم به سمت نجف که دستی به شانه یکی از ما زد، یک عراقی بود که با اصرار همه گروه را برای پذیرایی برد منزلش، اول ما جدی نگرفتیم و تعارف کردیم اما آنقدر اصرار کرد برای خدمت به زوار که تسلیم شدیم.

یک روز و یک شب منزل فرستاده امام مهمان شدیم و پذیرایی در حد اعلا بود، هیچی کم نگذاشت در خدمت به زائر، بعدش هم کربلا و زیارت و ساز زدن شد مقصد ما. برای اجرا هم خیلی رفتیم و آمدیم و صحبت کردیم تا خلاصه خادمان حرم امام حسین، رضا دادند و ما در بین‌الحرمین قطعه غم امام حسین را با حس و حال متفاوت زدیم، حسی که اصلا نمی‌شود گفت چطور بود انشاءالله قسمت همه شود.»

قصه حسینی گروه موزیک حماسی و یک اجرای تمام قد شد راز خجالت آب و حزن گلوی علی‌اصغر و راس حسین(ع)؛ شد عظمت کربلا که از دلمان سر رفت و مرواری مرواری لغزید؛ باشد که مقبول افتد این روش و منش عشق‌ورزی.

پایان پیام / 89033/


این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است

 

منبع : خبرگزاری فارس
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 + سیزده =

دکمه بازگشت به بالا