داغی که مرداد بر دل 175 خانواده شهید اراکی در یک روز گذاشت
خبرگزاری فارس ـ فرشته عسگری؛ دخترکم مریض بود، بی رمق گوشهای دراز کشیده بود. صدای قُلقُل کتری که در آمد، پرویز از خواب بیدار شد. با چشمان پُف کرده لبخندی زد. رفت که آبی به دست و رویش بزند. سفره صبحانه را چیدم. چایش را ریختم. بخار چای در گرمای مرداد حل شد، با هم صبحانه خوردیم. ایستاد. باید به کارخانه میرفت.
اینها روایت معصومه عباسی همسر شهید پرویز عباسی از شهدای بمباران کارخانه واگن پارس در روز خونین پنج مرداد است، روایتی تلخ که در روز پنج مرداد با خبرنگار فارس به گفتوگوی خاطره آن نشست، گریست و خاطرات آن روز را بازگو کرد.
مثل همیشه تا توی حیاط بدرقهاش کردم، کارخانه واگنپارس تا خانهمان فاصله داشت، سمانه بیتابی کرد. پرویز برگشت و رویش را بوسید، با چشمهای پر مهرش زل زد به سمانه و گفت: امروز ببرش دکتر.
به کوچه رفت. انگار چیزی جا گذاشته بود، برگشت و به سمت سمانه رفت. باز هم او را بوسید، رفتارش عجیب بود. نمیدانستم چرا؟ لب دوختم.
عقربههای ساعت حدود 10 صبح را نشان میداد. دلم شور میزد، چند نفس عمیق کشیدم. بیفایده بود، ناگهان دود غلیظی آسمان را گرفت. جنگندههای بعثی پایین حرکت میکردند و اکثر اراکیها آنها را دیدند، بمبهایشان را بر سر پنج کارخانه شهرم اراک ریختند و رفتند.
من ماندم و آواری که روی دلم سنگینی میکرد، نمیدانستم پرویز کجاست؟ نفس میکشد یا نه؟ باید خبری از او میگرفتم. شلوغیها مانع شد، با پشت دست اشکم را پاک کردم که مبادا سمانه بترسد، هر کسی خبری میآورد. درست و غلطش را نمیدانستم. خبرها میگفت: پرویز زنده است.
چشم بستم. بدن پرویز را بدون دست یا شاید بدون پا تصور کردم، چشم باز کردم. خدا را شکر که زنده است. یکی میگفت: به قم بردنش، دیگری میگفت:_اصفهان است، چه فرقی میکرد؟ مهم این بود نفس میکشد.
طول خانه را برای هزارمین بار بالا و پایین کردم. ناخونهایم را جویدم. سمانه هنوز بی حال بود. انگار روز کش آمده باشد. قصد تمام شدن نداشت، در دلم آشوبی به پا بود. خودم را کنترل میکردم تا سمانه بویی نبرد. بغض میشدم و قورتش میدادم. اشک در چشمم حلقه میزد و پاکش میکردم، همهی خانواده به دنبال خبری تازه سر از پا نمیشناختیم.
ساعت ۶ عصر بود، آفتاب پنج مرداد هنوز در آسمان دیده میشد که با خبری تازه، آفتاب زندگیام غروب کرد، خبر شهادت پرویز دهان به دهان چرخید و به گوشم رسید، دنیا بر سرم آوار شد، صدای گریه در همه محل پیچید. اما دلم قرص بود. میدانستم اراک پرویزهای زیادی دارد، آنها اجازه نمیدهند چرخ کارخانه واگنپارس از حرکت بایستد.
به گزارش خبرگزاری فارس از مجموع 6 هزار و 200 شهید استان مرکزی 175 شهید در تاریخ پنجم مردادماه به شهادت رسیدند.
شهید محمود سلطانی، شهریار سلطانی، غلامعباس سلیمانی انجیرکی، عبدالرحیم سوارآبادی، حسن سوسنآبادی، عبدالحمید شریفی، مصطفی شریفیان، سید غلامرضا شمسی، خلیل الله شمسی، یوسف شمسی ضامنجانی، محمد شمسی ضامنجانی، احمد شموسیان، علیرضا شهرجردی، منصور شیخی مهرآبادی، ناصر شیرشاهی، حسن صابری، محمد علی صادقی، محمود صادقی، علی صادقی، عبدالرضا صالحی، محمد ابراهیم صالحی، احمد صالحی ابراهیم آبادی، عقیل صالحی مرزیجرانی، اکبر صدیقی، ناصر صیدی گواری، شعبان طاهری، مصطفی طهماسبی، ابوالفضل عابدی، حشمت الله عابدی چقاسیاهی، عزیز الله عباسی، محمد تقی عباسی، آیت الله عباسی، حسن عباسی، پرویز عباسی، محمدرضا باسی، ناصر عباسی، سید محسن عبدی، موسی عبدی، علیرضا عزیزی، حسن عظیمی خیر آبادی، مجید عیوضی، سعید غفاری، قربانعلی غلامحسینی، غلامرضا غلامی، محسن غلامی، تقی غیاث آبادی، هاشم غیاث آبادی، احمدعلی فتحی، حسین فرهادی، پناه برخدا فلاحتی، داریوش قاسمی، ابراهیم قنات، قاسم قهیه، قنبر علی کربی، محمد رضا کریمی سنجانی، حفیظ الله گرجی، اکبر گل محمدی، محمدرضا لشنی زند، مسعود مبینی، محمد متدین، سیداحمد متولیزاده، محمد مجیدی، محمد تقی محتشم، مرتضی محرابی، مجید محسنی منفرد، محمد حسن محمدی، محمود محمدی، غلامرضا محمدی، قاسم محمدی، داود محمدی شاملو، مصطفی مددی، حبیب الله مددی کاهکش، عباس مرادی، مسعود مشایخی، مرتضی مشیدی، علیرضا مشیریان، فرهاد مقیمی، علیرضا مکی، نظامعلی ملکی و پرویز منصورعلی 175 شهیدی هستند که در چنین روزی به شهادت رسیدند.
از مجموع شهدای امروز 78 شهید در بمباران کارخانجات صنعتی آلومینیوم، واگنپارس و ماشین سازی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
پایان پیام/
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است