با زنجیر پدرش، پای برهنه پشت سر زنجیرزنها زنجیر میزد
به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، در حال هماهنگی با چند نفر از شاهدان عینی حادثه تروریستی شاهچراغ بودم که آقای محمدی پیام دادند: یکی از خانمها بیاد منزل شهید عباسی. سریع خودم را رساندم.
پرچمهای مشکی را که دیدم، پاهایم سست شد.هنوز شوک بودم که کجا آمدم. فضا خیلی سنگین بود. به همسر و دختر شهید سلام و تسلیت گفتم. بقیه دخترهای شهید هم حال خوبی نداشتند و زیر سِرُم بودند.
گوشهای نشستم. هاج و واج مانده بودم از کجا شروع کنم که خانم مسنی مویه کنان، وارد منزلشان شد. با صدای لرزانش میگفت: «همیشه من را مادر صدا میزد.» از کسی که کنارم بود پرسیدم: چه نسبتی با شهید داره؟
گفت :خالهاش هست.
گذاشتم کمی آرام شود. سمتش رفتم. سر صحبت باز شد. میگفت: پدر شهید روز تاسوعا درحال زنجیر زدن از دنیا رفت. شهید هم از آن به بعد با زنجیر پدرش، پای برهنه پشت سر زنجیرزنها، زنجیر میزد. تا همین امسال.
روایت فهیمه نیکخو و زهراسادات هاشمی؛ ٢٣ مرداد ١۴٠٢
پایان پیام/خ
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است