روایت تسنیم از آقا معلمی که از اسارت برنگشت/ ماجرای نامههای رمزنگاری شده چه بود؟ + تصاویر
به گزارش وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از دزفول، مردم ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بدون اینک فرصتی برای لمس شیرینی و تاثیرات آن داشته باشند، درگیر اهداف شوم رژیم بعثی عراق با آغاز جنگ تحمیلی شدند. جنگی که اساس آن را استکبار فراهم ساخته بود و تا به امروز از افشای واقعیتهای آن واهمه دارد.
اما خاطرات آزادگان روایت زنده جنگ است؛ واگویی دردهایی است که جوانان و نوجوانان این مرز و بوم در دهه 60 متحمل شدند تا یک وجب از خاک کشور به دست بیگانه نیفتد.
هر یک از آزادگان ترسیمی متفاوت از وقایع جنگ دارند، اما در صحبتهای تمامی آنها استقامت به منظور شکست دشمن و به عقب راندن آن با تکیه بر ایمان قلبی موج میزند.
در ادامه خاطراتی از آزاده سرافزار «محمد حاجی خلف همرزم شهید فرخیراد» را ملاحظه میکنید.
کلاسهای سوادآموزی را همان روزهای اول اسارت راه انداخت. امکاناتی که نبود از هر روشی که میشد برای یاد دادن سواد اسرا استفاده میکرد. از نوشتن با گچ و زغال روی کف سیمانی آسایشگاه تا خط کشیدن با چوب روی خاکهای کف محوطه اردوگاه استفاده میکرد. گاهی هم جعبههای خالی تاید را میگذاشت در آب خیس بخورد بعد لایه لایه جدا میکرد و از آنها به عنوان کاغذ استفاده میکرد و کتاب فارسی و ریاضی دبستان طراحی میکرد.
شهید فرخی را همیشه به خاطر داشتن یک تکه مداد شکسته یا یک خودکار که کِش رفته بود، میگرفتند و به شدت شکنجه میکردند. گاهی ساعتها او را زیر مشت و لگد و کابل و چوب میگرفتند و آنقدر میزدند تا خودشان خسته و نیمه نفس روی زمین میافتادند.
در چندماهی که با هم بودیم، روز بدون کتک نداشت. به خاطر فعالیتهای مکررش در دید عراقیها بود و هر بار به بهانهای او را میزدند. خوب هم میزدند. گاهی وقتی او را به آسایشگاه میآوردند نای حرکت نداشت، اما بلافاصله لبخند میزد و خود را سرحال نشان میداد و نمیگذاشت روحیه بچه ها خراب شود.
چندین بار به او گفتم: «مَش مُحَمد! چرا آخه اینقدر اصرار داری به معلمی! خوب این بساط کلاس و درس رو جمع کن! این عراقیها بالاخره یک بلایی سرت میارن!» برای کارش دلایل زیادی داشت. اینکه نباید فرصت را تلف کنیم. اینکه معلوم نیست چند روز اینجا اسیر باشیم و آینده نامعلوم است. باید از فرصتها استفاده کنیم. برای روحیه بچه هم خیلی مفید است.
به شدت نگران حالش بودم. کارش ابتکار خوبی بود و معجزهوار روحیهها را عوض کرده بود، اما من نگران جانش بودم. میترسیدم بلایی سرش بیاورند. یک بار که به شدت مورد شکنجه قرار گرفته بود، باز هم تاب نیاوردم و همان سوال قبلی را پرسیدم. حتماً باید اتفاقی برات بیفته؟! دیگر نمیخوای تمامش کنی؟! سرش را انداخت پایین و گفت: « احتمال دارد دولت حقوق معلمیام را به خانوادهام بدهد. من در مقابل آن حقوق مسئول هستم. من باید اینجا کار کنم تا نانی که فرزندانم میخورند حلال باشد.»
تمام بدنم از این جواب به لرزه افتاد. مات و مبهوت نگاهش میکردم. بعدها چندبار دیگر هم به مناسبت شکنجههای رنگارنگ و اعتراض من، همین پاسخ را تکرار کرد.
خدا میداند هنوز صلیب سرخ ما را ندیده بود. هنوز نمیدانست دولت حقوقش را به خانوادهاش می دهد یا نه. آن طوری که میگفت، یک پسر و یک دختر داشت و یک تو راهی که هنوز به دنیا نیامده بود. هنوز حتی نامهای هم به ایران نفرستاده بود و نامهای نگرفته بود که مطمئن شود، حقوقش را به زن و بچهاش می دهند یا نه! اما در اسارت و در زیر شکنجه های وحشیانه بعثیها هم احساس مسئولیت میکرد.
در ادامه تصاویری از نامههای آقای معلم «شهید فرخی راد» را مشاهده میکنید.
تصویر سربرگ یکی از نامههای ارسالی شهید فرخیراد
در نامههایش همیشه سفارش به نماز شب و دعا و نیایش و قرائت قرآن میکرد و نیکی به پدر و مادر را مدام تذکر میداد و خانواده خود را به صبر و شکیبایی سفارش میکرد.
به بخشی از یکی از این نامهها در تصویر زیر توجه کنید که ایشان نوشتهاند: مهم این نیست که ما باشیم یا نه. اسلام مهم است.همانطور که گفتم از شما میخواهم که بچههای مراو به طور کلی خانوادهام با اسلام و احکام آن اشنا شوند و احکام قرآن را به کار گیرند و پیام مرا به پول پرستان و مال پرستان برسانید که به خدا قسم تمام دنیا به یک رکعت نماز که از روی اخلاص باشد نمی ارزد.
قسمتی از نامه شهید/ نعمت سلامتی با کابل برقرار است
همانگونه که خوانندگان محترم میدانند به دلیل سانسور نامهها توسط عراقیها در اکثر موارد اسرای ایرانی جهت نوشتن حقایق و وضعیت خویش در اردوگاهها مجبور به نوشتن به صورت رمز میشدند که نامههای شهید فرخی از این امر مستثنی نیستند و در ادامه به دو مورد از این رمزنگاریها اشاره میکنیم.
به عکس زیر توجه کنید:
در تصویر فوق میبینید که شهید فرخیراد برای خانواده خود برای اینکه عراقیها متوجه نشوند با گویش دزفولی نوشته است: چنانچه جویای حال اینجانب بوده باشید نعمت سلامتی با کابل برقرار است و بیشتر وقتها لارمان را کلون میکنند ( بیشتر وقتها بدنمان را کبود میکنند) و اینجا انسان واقعا اشک میریزد که اسرای ما حتی دردهایشان را نمیتوانستند برای خانواده و دوستان بازگو کنند و این قابل توجه تمامی افرادی که امروز مسئولیت خویش را مدیون خونهای شهدا و دردهای این بزرگواران هستند
از خیار درازهایی که منجا دوپل افتیده و خرمنجا دورس کورده سیم نویس
مورد دوم از رمزنگاریهای شهید فرخی مربوط به درخواست اطلاعات از موشک باران دزفول است که باز با گویش دزفولی نوشته است: ( راز خیار درازهایی که منجا دوپل افتیده و خرمنجا دورس کورده سیم نویس) ( از خیارهای بزرگی که بین دو پل میافتد و خرمن درست می کند برایم بنویس) و منظور موشکهای 9 و 12 متری عراق است که شهر دزفول همیشه میزبان آنها بود و شهید فرخی راد با این رمزنگاری از خانواده خود میخواهد که او را از وضعیت موشک باران شهر مطلع کنند.
تصویری از پیکر شهید فرخی پس از شهادت
به گزارش تسنیم، مرحوم شهید فرخی را به اردوگاه موصل فرستادند. وقتی که فهمیدند معلم است با لگدهایی که در شکم ایشان زده بودند ظاهرا روده هایش به هم پیچ میخورد و دردهای بسیار شدیدی عارض این شهید عالی قدر میشود. یک شب که دیگر دل درد او بسیار شدید میشود، هرچه برادران صدا میزنند که بابا مریض داریم دشمن اعتنا نمیکند. میگویند: موت! موت! باز هم اعتنا نمیکنند.
عراقیها که میبینند بچهها همه دارند دسته جمعی در آسایشگاه فریاد میزنند و صدا در اردوگاه پیچید. پشت پنجره آسایشگاه می آیند. یکی از آنها می پرسد: مریض چه کسی است؟ بعد که متوجه می شوند فرخی است، میگوید: بگذارید بمیرد.ساعت 8 صبح که مأموران عراقی برای گرفتن آمار آمدند، همه متوجه شدند که او شهید شده است.
شهید محمد فرخی راد در سال 61 در عملیات رمضان به اسارت نیروهای بعث درآمد و پس از بیش از دوسال انواع فعالیت های فرهنگی و خصوص تعلیم و تعلم و برگزاری کلاس های نهضت سواد آموزی در زندانهای بعث عراق و پس از تحمل سختی ها و انواع شکنجه های مزدوران بعثی ، غریبانه در کنج زندانهای عراق به فیض شهادت نائل آمدند و پیکرپاک و مقدس ایشان در قبرستان (کرخ الاسلامیه) عراق به خاک سپرده شد و در مرداد ماه سال 81 پیکر ایشان به میهن اسلامی رجعت و بر شانه های شهرشهیدپرور دزفول شناور شد و در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول آرام گرفت.
انتهای پیام/735/.
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است