پسربچههای زبالهگرد در انتظار بابای تاجر
خبرگزاری فارس – کرمان؛ مهسا حقانیت: جمشید، علیخان، امید و دو پسر به نام یاسر را بچههای شهرداری کرمان از میان زبالهها بیرون کشیدهاند و به مرکز اسرا آوردهاند تا وضعیت خانوادگی آنها مورد بررسی قرار گیرد، آموزشهایی را فرا گیرند و بعد با تعهد پدرهایشان راهی خانه شوند، اما پدر امید و یاسر برای تجارت پسته به تهران رفته و نمیتواند برای تعهد محضری به مرکز بیاید.
پسرها با لباسهای قرمز روشن و شلوارهای سورمهای در یکی از کلاسهای مرکز خیریه اسرا در حال بازیگوشی هستند، مسواکهایشان را توی جیب پیرهنشان گذاشتهاند و از این طرف به آن طرف میروند.
من را که میبینند با خودشان فکر میکنند، معلمشان هستم، سریع میآیند و روی صندلیها مینشینند، یکی از پسرها میگوید، معلم ما هستی؟. می گویم: نه!. باورشان نمیشود، دو، سه بار دیگر هم میپرسند.
لباس و اقلام بهداشتی مانند مسواک توسط موسسه اسرا در اختیار کودکان خیابانی قرار می گیرد
یاسر و امید، 6 خواهر و برادر دیگر هم دارند، امید که پسر بزرگتر است، میگوید «صبح که از خواب پا میشیم، چند ساعتی میریم دنبال زبالهها، هر کدام از ما روزی تا 100 هزار تومان هم درآمد داریم. پدرم هم پسته میخرد و میفروشد، الان هم برای خرید و فروش پسته به تهران رفته است».
پسته دوست دارین؟ یاسر کمی صورتش را در هم میکشد و با ناز میگوید: «می خورم اما خیلی دوست ندارم».
علیخان از پسرهای دیگر بزرگتر است، پدرش، سه همسر دارد و تعداد زیادی بچه، مادر علیخان 10 بچه دارد و با هووهایش در یک خانه زندگی میکند.
پولهای بچههای خیابانی کجاست؟
از پسرها میپرسم، پولهایتان را چهکار میکنید، علیخان میگوید: میخواهم گوشی بخرم، پولهایم را توی قلک میگذارم تا حالا دو تا قلک پر کردهام.
یاسر هم میگوید: مادرم روزی 50 تومن از پولهایم را به من میدهد تا پس انداز کنم و بقیه را هم خودش برمیدارد.
جمشید هم پولهایش را میدهد دست پدرش که در یک کارگاه مشغول بهکار است.
بچهها تا حالا افغانستان رفتین؟ علیخان میگوید: «من رفتهام، آنجا یک مچد (مسجد) بزرگ بود»، پسرها با شنیدن نام مچد میزنند زیر خنده و صدای خندهشان تمام اتاق را پُر میکند.
علیخان به پسرها اخم میکند، «من افغانستانی میگم، ایرانی نمیگم».
«ما رفتیم پدربزرگم را ببینیم، توی محله آنها بیشتر بچهها با پای برهنه بودند». دوست داشتی افغانستان بمانی؟ «نه، فقط رفتیم به پدربزرگم سر بزنیم».
از بین این پنج پسر که همه آنها در ایران بهدنیا آمدهاند فقط جمشید دوست دارد به افغانستان برود و در آنجا بماند، زیرا پدربزرگش که در ایران به رحمت خدا رفته است را بعد از مرگ در ایران به افغانستان بردهاند و در کشور مادریشان دفن کردهاند و حالا جمشید دلتنگ اوست.
از سادگی ما سواستفاده می کنند
این پسرها نمونهای از هزاران کودکی هستند که برای کار به خیابان میآیند، بر اساس آمار رسمی بیش از 80 درصد آنها وضع مالی خوبی دارند و خانوادههایشان برای بهدست آوردن پول بیشتر و بیشتر آنها را به خیابان میفرستند و روح و روان شهروندان را آزده میکنند و زخم بر چهره شهر میاندازند.
مهدیه لالهزاری مسؤول فنی مرکز خیریه اسرا است، او میگوید: «شهرداری، بچههای خیابانی را به مرکز میآورد و ما با 110 هماهنگ میکنیم، صورتجلسه نوشته میشود، حکم قضایی میگیریم و مشخصات بچهها را ارسال میکنیم».
وی ادامه میدهد: «وقتی بچهها را در مرکز پذیرش میکنیم، به نظافت بچهها رسیدگی میشود، حمام میروند و لباسهایشان عوض میشود، روانشناس و مددکار مرکز با آنها ارتباط صمیمانه میگیرند، بچه وقتی ارتباط بگیرد، خودش صمیمی میشود و کمکم کنار ما میآید و دلیل رفتنش به خیابان را میگوید».
خانم لاله زاری مدیرفنی مرکز اسرا: بیش از 80 درصد خانواده های کودکان خیابانی وضع مالی خوبی دارند و نیازمند نیستند
بچههای کار نیازمند نیستند
آنطور که لالهزاری تعریف میکند: «همه خانوادههای افغان در جریان فعالیت موسسه اسرا هستند و میدانند، اینجا چه خبر است برای همین دیر به دیر دنبال بچههایشان میآیند.
بچهای داشتیم که 15 روز در مرکز بود و وقتی خانواده آمد، گفت پسرخالهاش هم اینجا بوده و میدانیم بهتر از ما به بچههایمان رسیدگی میکنید.
با اطمینان میگویم که بیش از 80 درصد خانوادههای کودکان خیابانی وضع مالی خوبی دارند، ما برای بازدید به منزل آنها میرویم، از لحاظ ظاهری شاید دکور خانه آنها معمولیست، اما مدتی که در کنارشان مینشینیم، وسایل لوکس و طلاهای زیادی دارند».
وی میگوید: «ما بچه را فقط به سرپرست خانواده تحویل میدهیم و دو تعهدنامه محضری باید بدهند که دیگر بچه را به خیابان نفرستند و اگر خانوادهای نیازمند باشد، زیرپوشش قرار میگیرد، بچهها به طور معمول 24 تا 72 ساعت در مرکز میمانند و بچه را 48 ساعت در قرنطینه نگه میداریم و اگر خانواده نیامد دنبالش، بهخوابگاه منتقل میشود».
لالهزاری بیان میکند: «وقتی بچهها به مرکز اسرا میآیند از چشم آنها اسکن گرفته میشود و هر نقطهای که باشند مشخص میشود، کارش چه بوده و در کدام منطقه بوده است».
خاطراتی از دستودلبازی کودک خیابانی و اعتراف دختران کار
لالهزاری خاطرات جالب و بامزهای هم از حضور کودکان خیابانی در مرکز خیریه اسرا دارد. «این بچهها حداقل بین 150 تا 200 هزار تومان در روز کار میکنند و پسانداز خوبی دارند.
پسربچهای داشتیم که 50 میلیون تومان پسانداز داشت، پدرش هم خرید و فروش لوازم خانگی انجام میداد و وضع مالیشان خوب بود، به من میگفت، خاله، من 10، 20 میلیون تومان میتوانم بهت قرض بدم، اما باید بهم پس بدی، چون باید پول پسانداز کنیم که بعد برای ازدواج پول داشته باشیم.
دختران کار هم به مرکز آورده میشوند، البته از ساعت 8 صبح تا 8 شب با ما هستند و برای خواب به اورژانس اجتماعی میروند، دختران بیشتر با وزنه به خیابان میروند و از مردم پول میگیرند.
وقتی آنها را به اینجا میآورند ابتدا قبول نمیکنند که در حال کار بوده اند اما وقتی چشمشان به ترازوی مرکز میافتد، از من می پرسند، خاله تو هم وزن میکنی؟ چند میگیری؟».
نقاشی پریها برای خالههای مهربان
نقاشی پر از عشق دختران کار
نقاشی الهه، سمیرا و صدیقه سه کودک 6، 7 و 10 ساله بر روی دیوار دفتر مرکز اسرا چسبانده شده است، آنها این نقاشی را برای خالههای مرکز کشیدهاند، تصویری از سه دختر خدان با لباسهای گُلگُلی که دستشان توی دست هم است و یک عالمه قلب.
پایان پیام/80019
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است