«باشماق» در تب و تاب اربعین
خبرگزاری فارس استان کردستان: اشک امان نمیدهد روزها، ماهها و سالها، نه بهتر است بگویم هزار و 400 و اندی سال از آن واقعه تلخ که بر زاده رسول خدا گذشت، میگذرد اما حزن و اندوه، در ثانیه شمار باقیمانده به اربعین 1402 بار دیگر داغ دل عاشقان این مکتب دلدادگی را تازه کرده است.
آخر مگر میشود گذر تاریخ گرد فراموشی روی مصیبتی به این بزرگی بپاشد از روز واقعه تلخ کربلا تا امروز، 1400 اندی سال است که هر روز آفتاب داغ بر کربلا تابیده و صحرا غمگین شده است.
برای چندمین بار از شروع مراسم پیادهروی اربعین مسیر سنندج به مرز باشماق را در پیش میگیرم مقصد همان مقصد است اما شور حال این ساعتهای منتهی به اربعین حسینی دیدنی است. زمان، قافله این عاشقان را هزار و چهارصد سال دیرتر به صحرای کربلا راه داده است.
تمام وجودش در قطره اشکی خلاصه شد که به یک باره از گوشه چشمش سُر خورد و بر زمین افتاد. کولهپشتی خاکیاش را روی زمین گذاشت جرعه آبی نوشید تا گلویی تازه کند.
چشم به آسمان پرستاره مرز باشماق دوخت و چادرش را جلوتر کشید، تا نذرش را ادا کند نذری که روایت عاشقانهای که او را از گیلان زیبا به کردستان کشانده بود، صدای نوحه موکب همه وجودش را به سمت کربلا پرواز داده بود، او بود که در میان چشمان خیره مانده در قاب دوربینهای زائرین حاضر در مرز باشماق همچون پرندهای بیتاب بال و پرش را بر زمین میکوبید به گهواره کوچک علیاصغر چسبیده بود.
قصه پرغصه رباب
گهواره در زیر دستانش تکان میخورد و اشک از پهنه صورتش بر زمین میچکید، سالهای سال حسرت در بغل گرفتن فرزند داشت همین جا در میان خواهش و التماس، واگویه می کرد دردی که با گذشت چندین سال از شروع زندگی دوا و دکتر زیاد درمان نشده بود، زخم زبانهای زیاد بابتش متحمل شده بود.
صدای گریه طفل خردسال امام حسین(ع) هنوز هم از صحرای کربلا به گوش میرسد، یاد بیتابی حضرت علیاصغر افتاد بغضش ترکید امشب باید در همین موکب امضای جواز مادرشدنش را از علیاصغر(ع) بگیرد، حس سنگین روی شانههایش او را به خود آورد انشاءالله به حق مظلومیت عزیزان حسین حاجت روا شوی!
از دل شکسته تا حاجت روایی
نذر آقا کن همین دل شکستهات تو را به آرزویت میرساند و به حق حاجت روا شد به همراه فرزند دلبندش هر سال در این ایام بساط نذر به پا میکرد. اربعین امسال نزدیک و نزدیکتر میشد، مستند راهپیمایی اربعین از قاب تلویزیون تلنگر شرکت در این مراسم و پخش نذری در حرم را به سر پسر جوان انداخته بود.
پسرک به رسم عادت هر ساله تمام شبهای ماه محرم را در حسینیه محله به صبح میرساند….
مادر عاشق تک فرزندش بود و نمیتوانست حرف روی حرف یکی یکدانهاش بزند، قبول کرد که اگر خدا بخواهد امسال نذری این هدیه ارزشمند خدایی را در کربلا ادا کند. پسرک به رسم عادت هر ساله تمام شبهای ماه محرم را در حسینیه محله به صبح میرساند بزرگ حسینیه را امسال حضرت عشق به کربلا دعوت کرده بود جوانان محله باید تا برگشت حاجی همه چیز را مهیای برگزاری شبهای محرم میکردند.
آشوبی غریب به دل مادر افتاد بود، با دلنگرانی در آن ساعت شب پسر را بدرقه کرد، وجودش مثل سیر و سرکه میجوشید، خدا خدا میکرد هرچه زودتر فرزند دلبندش به خانه باز گردد، صدای زنگ موبایل او را به خود آورد دردانهاش بود، الو عزیزم کجایی؟
ادای نذر
صدای خانمی آن سوی خط، بند دلش را پاره کرد، ببخشید شما؟ از بیمارستان تماس میگیرم پسرستان تصادف کرده خود را برسانید درونش ندای تلخ میداد با هر بدبختی بود به همراه همسرش خود را به بیمارستان رساند خیلی دیر شده بود فرزند دلبندش نفس آخر را در نخستین روزهای محرم امسال کشید و برای همیشه پر کشید و حال او به مرز باشماق آمده تا نذر فرزندش را ادا کند.
نمایش «نذر» در واقعه قطعهای از زندگی واقعی بازیگر اصلی داستان است
حمیدرضا علیزاده سرپرست گروه نمایش «نذر» از استان گیلان میگوید: این گروه نمایشی چندین سال است در مراسم اربعین با اجرای نمایشهای مختلف شرکت میکنیم امسال هم با چهار کار شفا، نذر، دزد و ساقی در مرز باشماق حضور پیدا کردیم تا در خدمت زائرین امام حسین(ع) باشیم.
نمایش «نذر» در واقعه قطعهای از زندگی واقعی بازیگر اصلی داستان است قصهای که آغاز آن با حضور در یک موکب کلید میخورد و زندگی 17 سال نذر مادری را که از شهید خردسال کربلا حاجت گرفته به تصویر میکشد.
قصه نذر ریشه در اعتقادات و باورهای مردمان این دیار دارد، لالایی بر گهواره خالی علی اصغر و اشکهای بیامان رباب!
زن نازایی که در یکی از شبهای محرم در یکی از خیابانهای شهر چشمش به موکبی میافتد که روضه علیاصغر میخواند و ناخواسته داخل موکب میرود و گهواره را میگیرد و شروع به تکان دادن آن میکند و حاجت روا میشود، قصهای که پرغصه شروع میشود و …
گوشهای از عشق به حسین
مرد روزهای سخت است روزهایی که ایران عزیزمان هدف آماج دشمن بعثی قرار گرفت مردانی از همین جنس بودند که در برابر دشمن سینه سپر کردند تا یک ذره از این خاک جدا نشود و حال با گذشت تقریبا 40 و چند سال از جنگ تحمیلی با خاطرات دوران دفاع را بار دیگر ورق بزند.
یک هزار و 400 سال از اربعین حسینی میگذرد اما این آتش به جان افتاده بشریت هرگز خاموش نمیشود، یک هزار و 400 کیلومتر راه را از اهواز پیمودم تا از طریق مرز باشماق مریوان که تمام کوههای آن برگهای خاطرات دوران دفاع مقدس و جبهه و جنگ را برایم تشکیل میدهد همسرم را به پابوس سالار شهیدان ببرم.
مسیر، مسیر عشق است، همه مسیر روشنی را در پیش گرفتهاند تا به نور برسند..
این مرز را انتخاب کردم تا بگویم آقا هنوز بر عهدی که در مسیر دفاع از ارزشهای اسلام و انقلاب بستهایم محکم ایستادهایم، مسیر، مسیر عشق است، همه مسیر روشنی را در پیش گرفتهاند تا به نور برسند، انسان وقتی وارد یک صحنه معنوی میشود دنیا را فراموش میکند و تمام تلاشش براین است که خود را در آن دریای معنویت غرق کند حسی که من در حرم امن حسین با ذره ذره وجودم درک میکنم.
مسیر نور
از شهر ضامن آهو آمدهاند با عشق از سالها ره پیمودن در این مسیر میگوید: مقصد همه نور است سختی راه را همین نور و روشنایی برایمان هموار میکند.
این چندمین اربعین است که به همراه خانواده طی طریق عشق میکنیم و پیاده به منزلگه مقصود میرسیم. قبلا از مرز چذابه و یا شلمچه کربلا میرفتیم اما حس کردیم آب و هوای مساعد کردستان و کم ترافیک بودن مرز باشماق به لحاظ تعداد زائرین طی مسیر را برای فرزندان خردسالم راحت میکند.
این لطف امام حسین(ع) است که هر سال دعوتمان میکند
این مسیر را به همراه بچههایم طی کردیم معتقدم این مسیر پر از نور است و همه نورها و بهترین نورهای دنیا در این مسیر جمع میشوند.
این لطف امام حسین(ع) است که هر سال دعوتمان میکند، انشاءالله بچههای من لیاقت و سعادت داشته باشند که یار امام زمان باشند هر سال با ذوق و شوق پیشقدم میشوند قبل از شروع محرم و مراسم اربعین بارها و بارها به پابوس امام رضا میروند و تنها خواستهای هم که دارند طلبیدن برای شرکت در اربعین است.
مسیر عاشقی
وای از آن لحظه که چشمم به ضریح افتاد این من بودم که بار دیگر توفیق زیارت یافتم خیلی دوست داشتم که روز اربعین در حرم باشم، اما ترجیح دادم این بار سفرم را زودتر شروع کنم و قبل از اربعین بازگردم شور و حال اربعین کربلا را نمیتوان با هیچ لحظه عاشقانهای مقایسه کرد اما امسال نمیشد بمانم!
پیادهروی اربعین امام حسین را باید تجربه کرد، باید عاشق باشی تا بتوانی این مسیر سخت را پر از راحتی و آرامش کنی..
چه بگویم از مهماننوازی مردمان کُرد و کردستانیهای عزیز که هرچه هم بگویم حق مطلب را نمیتوان ادا کرد، مرز باشماق مسیر جدیدی است که دو سال از عمر آن میگذرد به همین دلیل در آن سوی مرز هنوز نیاز به هماهنگیهای جدیتری دارد رفتمان خوب و بیمشکل بود اما در برگشت با کمبود وسایل نقلیه مواجه بودیم..
در مجموع پیادهروی اربعین امام حسین را باید تجربه کرد، باید عاشق باشی تا بتوانی این مسیر سخت را پر از راحتی و آرامش کنی، اگر عاشق نباشی ممکن نیست این همه راه را بیایی و خسته نشوی!
عاشقان پشت خط
عدهای رفته و بازگشتهاند و عدهای هم در این ساعتهای باقیمانده به روز موعد تازه نفس مسیر آن سوی مرز را در پیش گرفتهاند، اما کم نیستند عاشقانی که پشت خط همه وجود خود را فدای قدوم زائرین ابا عبدالله الحسین میکنند.
تقریبا 12 تا 13 روز از شروع پیادهروی اربعین میگذرد، موکبداران همچنان عاشقانه و با اخلاص مشق عشق مینویسند و در خدمت به زائرین در تلاش برای ربودن گوی سبقت از همدیگر هستند یکی شربت میریزد و آن دیگری به اصرار سینی خرما را به خانوادهای که از کربلا برگشتهاند، تعارف میکند.
حضور زائران اربعین در مرز باشماق سرشار از برکات معنوی و حتی مادی برای مریوان و مردمان آن است
ساز خشخش جارو روی آسفالت مرا متوجه کاک رسول میکند او که شبهای زیادی از زندگیاش با همین خشخش جارو به صبح رسانده است «سلام» آغازی میشود بر همصحبتی با پاکبان مهربانی که 12 روز است برای خدمت و میزبانی زائرین اربعین در مرز باشماق مستقر شده است، خود را رسول احمدیان و نیروی امور شهری شهرداری مریوان برایمان معرفی میکند و میگوید: حضور زائران اربعین در مرز باشماق به عنوان مرز تردد زائرین اربعین سرشار از برکات معنوی و حتی مادی برای مریوان و مردمان آن بوده است.
کاری که ما میکنیم خدمت کوچکی به زائرین عزیز اربعین است و اگر بیشتر از این هم ممکن باشد، دریغ نخواهیم کرد عشق به پیامبر و اهل بیت ایشان همه را پای کار آورده یکی در مسیر خدمت و آن دیگری مسیر حرم را باید عاشقانه بپیماید!
شب پرستارهاش را بر آسمان مرز باشماق پهن کرده است، صدای موذن قلبها را به آسمان پرواز میدهد موکت بر کف آسفالت پهن میشود نمازگزاران از سنی و شیعه در یک صف واحد قرار میگیرند تا تابلوی وحدتآفرین دیگری را در این گوشه از سرزمین ایران عزیزمان به نمایش بگذارند.
خورشید بر نیزه
ساعت به وقت 20 صحنه اجرای تئاتر آماده و کودکان قد و نیم قد روی صندلیها به انتظار نشستهاند، گروههای نمایشی خود را مهیای اجرا میکنند نبرد سنگین امام حسین(ع) و یارانش با سپاهیان کوفه تا ظهر ادامه پیدا کرد. سیدالشهدا(ع) و سربازانش تشنه بودند..
ساعتی از ظهر گذشته بود. یاران اباعبدالله(ع)، یک به یک بر زمین میافتادند، حنظله بن اسعد شبامی، عابس بن ابیشبیب، شوذب، ابوالشعثای کِندی و… دیگر کسی از اصحاب باقی نمانده و حال نوبت خاندان سیدالشهدا(ع) بود که به میدان بیایند.
نخستین فرد از خاندان امام حسین(ع) که به میدان رفت، علی اکبر(ع) بود؛ جوانی خوش سیما و دلاور که شبیهترین مردم به رسولخدا(ص) بود، او وارد میدان شد و نبردی جانانه کرد و شماری از دشمنان را به خاک هلاکت انداخت.
«علی بن حسین(ع) مدتی جنگید. سپس نزد پدر بازگشت و گفت: پدرجان! تشنهام. امام(ع) فرمود: جانِ پدر؛ صبر کن، مدتی نخواهد گذشت که جدّت، رسول خدا(ص) با کاسهای آب گوارا سیرابت خواهد کرد.»
علیاکبر(ع) به میدان بازگشت و به نبرد ادامه داد. با شهادت علی اکبر(ع)، افراد خاندان سیدالشهدا(ع) وارد میدان کارزار شدند: فرزندان عقیل، فرزندان عبدا… بن جعفر و فرزندان امام حسن مجتبی(ع)، در جنگی جانانه، یک به یک شربت شهادت نوشیدند.
در هوای ارباب
از آن واقعه تلخ تا کنون 1400 و اندی سال است که آفتاب داغ بر کربلا تابیده و صحرا غمگین شده است. دلم حرم میخواهد و حرم اربعین در راه است روز آخر امتداد این جاده یعنی پایان انتظار و وصالی که عمری در حسرتش سوخته ای… آشوب کم میآید برای طوفانی که حالا تمام وجودت را زیر و رو کرده و من دلم، تنگ ِ تمام موکبها و آدمهایی است که فقط این جا میتوان دید و بس.کاش اصلا تمام نشود این جاده، این فضا، این جاذبه! غم چون پیچکی سربه هوا تمام وجودم را به خود پیچیده و دلتنگی را مگر امانی هست؟!
عاشق گلاب پاشهای این جادهام؛ حتی کودکانی که تمام داراییشان همین شیشه کوچک عطر است و دریغ ندارند برای حضرت ارباب. حال و روزم بد بهم میریزد آقا مدتیست نقل هر مجلس شده ویزای رفتن تا عراق یک روز دگر تا اربعین و حسرت به مانده فرات.
انتهای پیام/2330/71
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است