اربعین، خاک، آب و ۱۴۴۵ سال عاشقی
خبرگزاری فارس_ همدان، سولماز عنایتی: مسیر بیابان است، گرما هلهله میکشد، خورشید با تمام جان میتابد و خیل جمعیت به راه است، از هر نقطه صحرای خشک و سوزان مثل چشمه زائر میجوشد.
قدم پشت قدم، کیپ تا کیپِ هم طی میشود، خاک بلند میشود و در هوا میپیچد و میگردد و قاصد میشود و شاید اندکی جلوتر مینشیند.
مشایه را میگویم سوای موکبهای پذیرایی، سوای عشق سر خورده در چشمان خادمان و جدای فریادهای “هَلابیکم یا زوار”. مشایه این بار با خاک پای زائران حسین قصه میسازد، جدای جلوههای همیشگی ارادت به حسین(ع).
مشایه امسال، آخرین تیر عاشقی را به تماشا نشسته و فصل جدیدی به منظومه اربعین افزوده. اینجا مشایه، سال ۱۴۴۵ هجری دمدمای اربعین میان انبوهی از گامهای تند و خسته، خاک و خادم عشق میسازند.
صحنهای که زمین و زمینیان به وجد میآیند و علم و فلسفه و تحقیق و تفحص قاصر میشوند از بیانش، مشایه باز هم حکایتساز میشود و هق هق با شادی، غم با مسرت در هم میآمیزد و قطره اشکی میلغزد و تاریخ ایستاده ثبت میکند جلوه جدید عشق به حسین را.
مشایه مالامال از حسین است و آب و خاک ندارد، اینجا در مشایهِ حسین، محولالحول والاحوال میشوی از خاک آمده و دوباره خیره به خاک میشوی.
آری اینجا این بار خاک پای زوار نذر میشود و آذینبخش موکبهای شباب عراق، دو، سه کیلومتری دورتر از یال جاده خاک به عرش میرسد و یک دنیا خریدار پیدا میکند و خاک پاک زوار گرانقیمت میشود.
عشقبازی خادم و زائر
خواندی حکایت این روزهای اربعین ۱۴۴۵ هجری را؛ عدهای عراقی بدون در نظر گرفتن مناسبات سِنی و احیانا غرور و لابد حرف و حدیث، خم میشوند و ظرفی به دست میگیرند و دورتر از یال جاده خاک جمع میکنند.
خاک مانده از ردپای عاشقی را با ظرافت گرد میآورند و ظرفی مزین به گَرد پای زوار صاحب اربعین میشود و این صحنه چشمها را مینوازد و خانه دل را آغشته به اعجاز حسین میکند.
“این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست”، مصداقی میشود بر عشقبازی عراقیها، کوچک و بزرگ و شیخ عشیره و خادم تازه به خادمی رسیده، هم ندارد.
آب و خاک به عشق حسین میجوشند
پاورچین و آهسته، گام به گام به سمت دستانی میروم که چسبیده به هم خاک جمع میکنند، آدمیانی که زانو میشکنند و بشقاب دستانش را پر از خاک میکنند، خاکی که عطرش مشام را پر و حسینی میکند.
با ایما و اشاره در جستجوی کلام میگردم تا شاید بابی شود از برای دلیل، اما کارگر نمیافتد و دست آخر چیزهایی دست و پا شکسته من گفتم و چیزهایی دست و پا شکسته میانسالِ عراقی و به وقت تلاقی نگاهها اشک یقه دلمان را گرفت و نگاه از هم دزدیدیم.
انگاری که مشایه حرف نمیخواهد و اعجاز قدمهای میلیونی چرایی ندارد و حالا دوباره مشایه امسال خاک جمع کردن دلیل نمیخواهد.
نه یک بار و دو بار بلکه چندین و چند بار، خاک پای زوار جمع شد و آدمی از خاک سرشته با خاک عجین شد و نام حسین طنین تاریخ؛ این بار هم آب و هم خاک زبان باز میکنند و شهادت به عشق حسین میدهند.
نذری باب دل
مشایه داغِ داغ است و سایه کمِ کم؛ اما قطرههای حسینی ذره ذره در مسیر اتصال به دریای بیکران در جریانند و تیغ تیز آفتاب کاری از دستش برنمیآمد آخر الطریق الی کربلا، پر است از صدای سایش کفشها بر سینهِ جاده.
سوای آهنگ “هَله بزوار حسین(ع)” و شور و شوق خدمت، جدایی از اصرارهای با ایما و اشاره و حتما جز از خادمی و عاشقی؛ مردی سادهپوش و به سن رسیده راه دیگری برای عاشقی فراگرفته.
درست در بحبوحه رسیدن و انعکاس تصویر حرم روی بام چشمها، مردی با لباسهای نه چندان خوب و تکهای کارتن، نذری باب دل ادا میکند و چشمه به جوش آمده چشم زائر را با نگاهی میخرد.
لحنش بوی حرمت دارد و دستانش توانِ به توان رسیده، لبش قوس دارد و گوشه بادامی چشمش پرچین و خندان است، نذرش، نذر باد زدن است و خنک کردن سربازان سپاه زینب(س).
به گمانم، گوشه صحرا ایستادن و با تکه کارتنی زائر خنک کردن و لبخند مهمان کردن جلوهای شد بیتکرار از اربعین ۱۴۴۵ گوشه دلها.
در کارگاه آدمسازی مشایه، علقه نامی همچون حسین به دل شور میاندازد و واژه به واژههای عاشقی در کارگاه ذهن متبلور میشود و شیفتگی تکمیل.
مشایهِ امسال، پا و عصا
عمود به سلام رسیده ولی هنوز همان یک پا رمق دارد برای رفتن، گویی پاهای سربازانِ فرمانده ولو اگر یک پا باشد تا خود فرات یا نه قتلگاه دوش به دوش زینب(س) رمق دارد.
این بار نه خادمی و نه نذری و نه فوتی، زائری صحنه اربعین ۱۴۴۵ را ضرب در عشقی زایدالوصف میکند و با یک پا از حرم تا حرم را پیاده گز و با هر قدم پیغامی به محبان اباعبدالله میرساند.
مشایهِ امسال، پا و عصا حماسه میسازد و پهلو به پهلوی مادر سادات شاید طریق طی میکند و تصویری میشود من باب حبالحسین(ع)، اینجا دمدمای کربلا پایی نه دلی به حرمت بیرق حسین تندتر از تند گام برمیدارد به سوی قتلگاه.
این مقال تنها بخش کوچکی از دلدادگیهایی است که به دفتر اربعین میماند و شکوهی دارد که آدم و عالم را به زانو درمیآورد و میخکوب میکند.
پایان پیام /۸۹۰۳۳/
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است