میثاقی به رنگ خون؛ آنها که عهد بستند شفاعتخواه هم باشند
خبرگزاری فارس؛ داراب، سمیه انصاریفرد: 40 نفر بودند، مردان سلحشوری از جنس افلاک. از همانها که سالها باید بگذرد تا کسی شبیهشان پا به عرصه گیتی بگذارد.
40 مرد رزمنده از دیار مولا امام حسن مجتبی(ع) که در بحبوبه جنگ، آنجا که تا چشم کار میکرد بوی باروت و زخم ترکش بود، با یکدیگر همپیمان شدند که…
پیمانی برا شفاعت بعد از شهادت
روی تصاویر خشکم میزند. مات و متحیر، یکی یکی آنها را از نظر میگذرانم. چهرهشان روایتگر روزهای شهامت و استواری است. آنها که بهترین سالهای عمرِ شریفشان را در خاکریز انسانیت، به دفاع از عقیده و شرافت سرزمین خود پرداختند و حماسهآفرین شدند.
زیبا است که روزی روزگاری، دلیرمردانی در جبهه چنین قول و قراری با هم بگذارند. قراری برای شفاعت پس از شهادت.
متن را دوباره مرور میکنم: در میان اسناد به جا مانده از رزمندگان داراب در دوران دفاع مقدس، عهدنامه هایی وجود دارد که طی آن رزمندگان هم پیمان می شدند در صورت شهادت، یکدیگر را شفاعت کنند.
باز هم به تصویر شهدا مینگرم. در مرامشان، درس زندگی و شور ایثار است.
عهدنامه را که مزین به امضای 40 رزمنده دفاع مقدس است، میبینم. از این تعداد، 14 تن به جایگاه والای شهادت دست یافتند و سایرین ذخیره ارزشمند و بازماندگان جبهه هستند.
نجوایشان از پس گذر روزها و سالها، هنوز در گوش باد میپیچد: تو اگر شفاعت میخواهی، با من همراه شو
اگر عهدنامه را امضاء کنی، روزی دستگیرت میشوم، روزی که دست همه از دنیا کوتاه است
ای که دستت میرسد، کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
پیمانی همچنان پا بر جا
پیگیر میشوم تا نشانی از دو سه تن از رزمندگان بازمانده بیابم. دو نفر را پیدا میکنم آن هم با واسطه، اما پیغام میدهند که رزمنده ما، حاضر به گفتگو نیست.
گویی عهد و پیمان را متعلق به همه آن رزمندگان میپندارند و نقل قول یک نفره را منصفانه نمیدانند. انگار هنوز روحیه جبهه را حفظ کردهاند.
عهدنامه/خوزستان، کربلای ایران/ 16 اسفند 1363
این رزمندگان سلحشور، 16 اسفند 1363 در خوزستان، عهد بستند در صورت شهادت، دیگری را شفاعت کنند.
در بخشی از این شفاعت نامه آمده است: با توجه به مساله شفاعت اینجانبان، امضاءکنندگان زیر متعهد می شویم و قول میدهیم که در صورت رسیدن به وجه الله و لقاء الله، دست سایر برادران را نیز بگیریم و بقیه برادران را شفاعت نمائیم.
در این جمع از امضاءکنندگان شفاعت نامه، سردار احمد بنی اسدپور، صمد فرخ زادیان، عبدالرضا نیکخواه، امیر گلستانی، نبی ا… زراعتکار، مصطفی دادگر، اسماعیل آهن نورد، عبدالعلی معصومی، اسکندر افگانه، سعید بهنام، احمدعلی پولادخای، رسول رضویان، سردار عبدالمجید عبداله زاده و مجید حامدی به شهادت رسیدند.
شوق پرواز بر روی دستهای فاو
از میان این شهدا، پیکر پاک سردار شهید احمد بنی اسدپور بعد از سالها فراق به وطن بازگشت و از سایرین دیرتر تشییع و تدفین شد.
پس از 12 سال، پاره های پیرهن مردی بر دستهای رنج آشنای مردم داراب تشییع و در گلستان شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
چشمهای گریانی که 12 سال پر اندوه را در فراق یوسفها گریسته بودند آن روز ، با مردی بدرود گفتند که آفتابی ترین روزهای زندگی خود را در همسایگی آنها گذرانده بود. سلحشوری که گوشه و کنار خاک جبهه جنوب و غرب، دلتنگ او است.
شهید بنی اسدپور، مردی پر تلاش و کارآمد بود و در طول دوران جنگ ، با پذیرفتن مسؤولیتهای مختلفی از جمله فرماندهی گروهان و گردان ، شایستگی خود را نشان داد.
او که چندین سال به عنوان مسؤول محور، تلاش ، تجربه و درایت را با هم آمیخته و به حسن انجام وظیفه شهرت یافته بود ، در جایگاه یک فرماندۀ لایق و دلسوز عملیتهای مختلفی از جمله شکست حصر آبادان ، بیت المقدس ، بدر و والفجر 8 را عرصۀ رشادتهای خود ساخته و برگهایی زرین ، از شور و حماسه را به نام خود در دفتر هشت سال دفاع مقدس به ثبت رساند.
در مرحله دوم عملیات والفجر، عملیات والفجر 8 و در تاریخ 28 بهمن 1364 پیکر این پاسدار شهید، آماج گلوله های دشمن بعثی قرار گرفت و با سینه ای چاک چاک از اسب حماسه بر زمین فرو افتاد.
او که دلی مالامال از شور پرواز داشت، لحظاتی بعد، بر دستهای فاو جان داد و غربت چند ساله اش را در ام القصر آغاز کرد. سرانجام پس از 12 سال دوری به وطن بازگشت و در دیار خود تشییع و تدفین شد.
پایان پیام/ن
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است