Get News Fast

 

روایت چشم‌هایی که راوی مهر بود برای یاران و تیغ بود برای طاغیان

حاج قاسم از جمله کسانی بود که لحظات‌شان را در چشم‌هایشان می‌ریختند، آن چشم‌ها در دل خود رازهایی جای داده بودند که می‌توانستند در یک لحظه زهر در دل دشمن بریزند و در همان حال می‌توانستند به مهربانی نگاه یک پدر باشند، بیشتر مواقع هم دیده‌بانی برای هدایت‌گری بودند.

خبرگزاری فارس کرمان _ آمنه شهریارپناه: چند روزی است که در شهرهای مختلف کشور «چشم‌هایش …» در ذهن و زبان و فضا وایرال شده و مردمی‌ترین هشتک را رقم زده است. 

امروز هم در حالی وارد گلزار شهدای کرمان شدم که جمله «از چشم‌هایش می‌هراسند» بر زبانم می‌چرخید و حافظه‌ام را پر کرده بود.

از باب‌الحسین وارد شدم تا مستقیم چهره‌اش را ببینم و چشم در چشمش شوم، نمی‌دانم چطور نگاهم کرد اما آرامشی که به وجودم تزریق شد، شاید همان نگاهی را داشت که با محبت یک پدر مو نمی‌زد.

درست است که او قدرت خارق‌العاده‌ای در چشم‌هایش داشت اما حاج‌ قاسم برای دختران و پسرانش با آن چشم‌های مهربان شناخته شده است، به همین دلیل هم هست که در ذهن و فکرشان یک ایران است و یک حاج‌قاسم … به موی سرش قسم می‌خورند و مثل او بودن را در وجودشان مشق می‌کنند.
 

روایت چشم‌هایی که راوی مهر بود برای یاران و تیغ بود برای طاغیان

چشم‌های حاج قاسم ترجمان أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم بودند

حاج قاسم از جمله کسانی بود که لحظات‌شان را در چشم‌هایشان می‌ریختند و خودشان را با آنها معرفی می‌کردند، در گلزار شهدا هم از آن چشم‌ها از هر کسی پرسیدم، به اتفاق گفتند، آنها ترجمان أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم بودند، چه تعبیر دقیقی داشتند جوانان حاج قاسمی از مراد شهیدشان!

آن چشم‌ها در دل خود رازهایی جای داده بودند که می‌توانستند در یک لحظه زهر در دل دشمن بریزند و ستون فقراتش را به لرزه در بیاورند و در همان حال می‌توانستند به مهربانی نگاه پدر باشند برای یاران! بیشتر مواقع هم دیده‌بانی برای هدایت‌گری بودند.

آن چشم‌ها از سردار ما یک مرد همیشه پیروز ساخته بود، چشم‌هایی که هم اشک دیده بودند و هم آتش، هم خون دیده بودند هم زندگی! او با چشم‌هایش پر گشودن‌ها دیده بود، پرستوهای عاشقی که آمده بودند تا بروند را بدرقه کرده بود، نیمه شب‌ها تا سپیده صبح برای اهل‌بیت(ع) و مظلومیت آنها اشک ریخته بود!

چشم‌هایی که چهل سال باز بودند، مخزن الاسرارند، گاهی او در میانه سخنانش به برخی از دیده‌هایش اشاره می‌کرد، موضوعات غریبی که گاه شگفت‌زده می‌شدیم و گاهی هم از ترس چشم گشاد می‌کردیم و بی‌حرکت می‌نشستیم، مثلا دقایقی که از داعش و جنایت‌هایش می‌گفت!

آن دقایق با همان چشم‌های معصوم، ناگفته‌ها بیرون می‌ریخت و بغض به جانمان چنگ می‌انداخت، اما همان لحظه رنگ چشم‌هایش عوض می‌شد، از تار و مارشان حماسه‌ها تعریف می‌کرد و قند در دلمان آب می‌شد.
 

روایت چشم‌هایی که راوی مهر بود برای یاران و تیغ بود برای طاغیان

او برخی دیده‌هایش را گفت و ما را آگاه کرد و برخی را هم با خود به معراج برد.

کاش برگردد و با جزئیات بگوید از آن برج‌های دیده‌بانی چه دیده بود که اینطور در وصیتنامه‌اش انقلاب را در دست علما گذاشت و نوشت: سربازتان از یک برج دیده‌بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید، از بین می‌رود.

حاج قاسم جزئی از کل بود، از ارتشی بود که بنا به فرموده خودش، هرگز نمی‌خوابد، او هنوز هم هست، همین حوالی در میان اتفاقات ریز و درشت و تلخ و شیرین! چشمان مجروحش نیز همچنان کابوسی برای دشمن است.

پایان پیام/ ۸۰۰۶۵ / ش


این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است

منبع : خبرگزاری فارس
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × دو =

دکمه بازگشت به بالا