مأموریت سخت حبیب حرم
خبرگزاری فارس- همدان: همواره در میان جمع با موهای سپیدش میدرخشید و تا میرسید همه دورش حلقه میزدند و او چون خورشید انوارش را از هیچ کس نمیپوشاند.
دلبستگی و تعصب عجیبی به همدان داشت، در هر مقام و جایگاهی که بود، چه زمانی که با محمود شهبازی برای تشکیل تیپ ۲۷ محمدرسولالله از انصارالحسین(ع) رفت و چه زمانی که عازم گیلان شد تا سپاه قدس آن دیار را به سامان کند، دست از همدان نکشید حتی زمانی که در سوریه از حرم عمه سادات حراست میکرد، تا پایش به ایران میرسید، همدان را فراموش نمیکرد.
همین برای مردم همدان ارزشها داشت و کوچک و بزرگ شیفتهاش بودند، شیفته سادهگیاش؛ او همیشه فرمانده بود اما هرگز مقلوب قدرت و میز نشد و در پایان مزدش را هم گرفت، شهادت در سن ۶۱ سالگی!
حاج حسین از همان ابتدا با شهدا عجین بود، نخست حاج محمود با او انس گرفت، محمود شهبازی از ابتدا نیز ماندنی نبود، بنابراین از همان اول، حاج حسین را شناخت. قبل از آنکه حتی رفیق گرمابه و گلستان شوند، نگین سرخ را به او بخشید، نگینی که برای حاج محمود حکم رازی الهی داشت، اما او میدانست که جز دستان حاج حسین هیچ انگشتی را یارای تحمل این انگشتری نیست پس بدون تردید حلقه را از دستش خارج میکند تا به او بدهد و سنگ صبور را بتراشد و خبر شهادتش را نیز به مادرش برساند.
حاج حسین از همدان ابتدا برای مأموریتها بزرگ انتخاب شده بود، او قرار بود گرههای بزرگ جنگ را باز کند و قفل حریم زینب(س) را حفظ. حاج محمود همان روزهای اول برای او نوشت: «بسم رب المجاهدین. برای برادر صدیق و شاهدمان و حسینوار عزیزمان، برادر همدانی، او که صداقت و اخلاص را به ما میآموزد و با پروازش در ملکوت به ما شیوه زندگی را میآموزد و این گفته مدح نیست! [هرچند] که مدح چون اویی، مدح شرف است و تقوا و… به امید پیروزی اسلام و ذلت کفر. محمود شهبازی».
محمود راضی به ماندن نبود اما میدانست که حسین باید بماند و تقدیر هم بر آن بود. بنابراین محمود، حسین را فرمانده خود میکند و دستور میدهد که او راهبری عملیات را به دست بگیرد و عملیات ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ با فرماندهی سنگ صبور محمود به انجام میرسد اما هیچ کس نمیداند پس از دوم خرداد ۱۳۶۱ که محمود بالاخره به وصال رسید بر سر حسین همدانی چه آمد، حالا او باید یکه و تنها بار نگین سرخ را به دوش میکشید و بالاخره مأموریت اصلیاش را به انجام میرساند.
مأموریت اصلی حاج حسین همدانی نه عملیات ۱۱ شهریور بود و نه حفظ ارتفاعات غرب کشور، آنجا که تشنگی امانش را برید و آب دهان رضا طلائینیک به دادش رسید. نه کربلای ۴ و ۵ و نه والفجرها و مرصاد هیچ کدام دریچه ورود او به بهشت نبود؛ او باید میماند تا روزی که دشمنان اهل بیت(ع) قصد حرمتشکنی میکنند و راه اهانت به حریم حرم زینب(س) پیش میگیرند؛ او ایستاد تا حرف ولی وفقیه زمین نماند و ناموس مسلمانان به دست نااهلان نیفتد همچنان که معتقد بود: «سوریه تنها کشوری است که در جبهه مقاومت باقی مانده و تنها کشوری است که علیرغم تمام تلاشهای آمریکاییها و اروپاییها و کشورهای عربی، حاضر نشده با رژیم اشغالگر قدس مذاکره کند.».
پروندهای که حاج محمود در زمین با نگین سرخ برای حاج حسین باز میکند را حاج قاسم سلیمانی، با یک بیت شعر میبندند: «چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس خود رقصی کند… من این دست رقص را، این حالت پرواز را؛ این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را در او دیدم.»
بلی… واقعا حیف بود که شهید همدانی، شهید نشود. اما من به مانند اهل زمین و ظاهر هنوز هم منتظرم تا خبر صبح روز جمعه ۱۷ مهرماه یعنی یک روز پس از شهادت حاج حسین، تکذیب شود و حاج حسین ما دوباره با لباس رزم در باغ موزه دفاع مقدس که یادگاری بزرگ او برای این استان است، برایمان از رشادتهای سوم خرداد ۶۱ و ۵ مرداد ۶۷ بگوید، حاج میرزا را معرفی میکند و راه و رسم پرواز را بیاموزد. اما صد افسوس که دعای او از دعای ما مستجابالدعوهتر است.
پایان پیام/89040/
این خبر در هاب خبری وبانگاه بازنشر شده است