روزی که دستان کوچکت، قلبم را لمس کرد
صدای محبوبه مدام در گوشم میپیچد: آراد با آن چهره معصومانه و دستان کوچک اما پرمهر، معجزه زندگیمان شد و توانست جای خالی فاطمه را برایمان پر کند. |
خبرگزاری فارس، شیراز؛ سمیه انصاریفرد: ماجرایش مرا به سمت و سوی هزار آیینه و هزارتوی افسانههای دور و دراز میکشد و دردهای خاموش دلم را واگویه میکند.
در نهایت ادب و متانت صحبت میکند و ضرباهنگ واژگانش، موجی است که به صخره وجود میکوبد تا از تراشههای آن، تندیسی صیقل خورده و زیبا به وجود بیاید. چرا که در مسیری گام نهاده که معرفت وجودی را ارتقاء می دهد.
او و همسرش، زوجی هستند که دل به امواج پرتلاطم زده تا از دریای وجود، مرواریدی پربها صید کنند. در پسزمینه صدایش بغض اندکی دارد، من اما با شنیدن قصهاش اشکم سرازیر میشود.
آنجا که فاطمهاش را به بستر خاک سپرده و آراد را جایگزین او کرده تا اتفاق تازه زندگی غمزده شود. زندگی که اکنون با حضور آرادش، رنگ و روی شادی و نشاط گرفته است.
گوشه گوشه خانه این زوج فرزندپذیر، نشان از حضور کودکی عزیزکرده و شیرین دارد. از اتاق خواب کودک تا پذیرایی، فضایی برای آموزش بازی، و تفریح او فراهم است. محبوبه نوح پیشه و همسرش علیرضا نوح پیشه، زوج جوان شیرازی که پس از درگذشت تنها فرزندشان فاطمه، اقدام به فرزندپذیری از مراکز بهزیستی کردهاند.
آن هم فرزندی که شرایط ویژهای دارد: پسری بیش فعال و ناشنوا. دستان کوچک آراد کتابها و اسباب بازی را لمس میکند و محبوبه ذوق میکند. آراد پس از عمل کاشت حلزون، صدای مامان و بابا را میشنود و محبوبه و همسرش، اشک شوق میریزند.
روزی که وجودم آباد شد
روزی که آباد شدم. از مرداب، پروازکنان به تماشای آب و آیینه رفتم. روزی که دل به دریا زدم و پس از تحمل تلاطم امواجش، به ساحل مقصود رسیدم. همه اینها روزی بود که دستان کوچک آراد، قلبم را لمس کرد… این حرفها را در نگاه محبوبه بانو میشود دید.
محبوبه، زندگیاش را این چنین روایت میکند: سال ۸۸ با همسرم ازدواج کردم و سه سال بعد دخترم، فاطمه به دنیا آمد، فاطمه دچار بیماری کلیوی (سندروم نفروتیک) بود و ۵ سال تحت مداوا قرار گرفت.
وی ادامه میدهد: در طی مدت بیماری فاطمه، به ما میگفتند یک بچه دیگر به دنیا بیاورید اما چون درگیر مداوای او بودم و قصد داشتم تمرکزم را برای رسیدگی به فاطمه بگذارم، از فرزندآوری مجدد خودداری کردیم.
محبوبه بیان میکند: در طول این مدت نذر و نیاز کردیم بلکه فاطمه شفا یابد اما متاسفانه پس از ۵ سال رنج بیماری، او را از دست دادیم.
از دست دادن فاطمه و پرسشهای بیپاسخ
به گفته محبوبه، پس از درگذشت فاطمه سوالات بسیاری ذهنش را مشغول کرده بود. چرا فرزندش بیمار شد؟ چرا پس از چند سال بیمارداری و تحمل این رنج، او فوت کرد؟
این سوالات تا مدتها یک به یک در ذهن محبوبه رژه میرفت اما او پس از مدتی به حکمت خدا پی بود و پاسخ ابهامات ذهن و دلش را یافت.
این مادر جوان میگوید: پس از فوت فاطمه، از طریق برنامه تلویزیونی هزار داستان با بچههای تحت پوشش بهزیستی و خانوادههایی که آنها را به فرزندی پذیرفته بودند، آشنا شدیم و از این جهت با همسرم تصمیم گرفتیم یکی از کودکان بهزیستی را به فرزندی قبول کنیم اما به طور موقت، چون در حین مداوای فاطمه وضعیت ناگواری را پشت سر گذاشته بودیم و آن زمان شرایط پذیرش دائمی از کودک بیمار دیگری را نداشتیم.
وی میافزاید: پس از این تصمیم، به بهزیستی مراجعه کردیم و پسر یک و نیم ساله ناشنوا که باید دائما از او مراقبت میشد را به فرزندی قبول کردیم و به ما گفتند شرایط آراد به گونهای نیست که او را موقت به سرپرستی بپذیرید.
آراد، روز تولد فاطمه به خانهمان آمد و رنجهایمان را برد
محبوبه بیان میکند: آنجا مهر بچهای را که هنوز ندیده بودم به دلمان نشست و آراد روز تولد دخترم فاطمه به خانه ما آمد. روزی که پس از فوت فاطمه، سختترین زمان بود و من با رنج تمام آن روز را به شب میرساندم اما اکنون با حضور آراد ما هر سال دو بار جشن میگیریم، هم جشن تولد فاطمه و هم ورود آراد به زندگیمان.
آراد یک سال و نیم داشت که وارد خانواده ما شد و اکنون در آستانه چهار سالگی قرار دارد، او با حضورش زندگی ما را پر از برکت و شادی کرده و جواب سوالاتم را که پس از فوت فاطمه، ذهنم را مشغول کرده بود گرفتم و به حکمت خدا پی بردم چرا که اگر فرزند بیمار نداشتم نمیتوانستم از آراد نگهداری کنم.
وقتی برای اولین بار گفت مامان
بهترین خاطره خود پس از حضور آراد را زمانی میداند که فرزندخواندهاش، او مادر خطاب کرده است: اولین کلمهای که آراد گفت مامان بود، وقتی برای اولین بار این مرا مامان صدا کرد تمام وجودم شوق و احساس شد.
همچنین اولین برخورد آراد با برادرم که او گریه کرد و گفت انگار که فاطمه برگشته است. به واقع حضور پسرم برای همه ما مثل معجزه بود و انگار که فاطمه دوباره نزد ما بازگشته بود.
وی به حمایت خانواده و همسرش اشاره کرده و ادامه میدهد: با حمایت خانواده توانستم این مسیر سخت را طی کنم و در کنار آراد، با فراز و نشیبهایی که در این مدت گذراندیم، به یک ثبات نسبی رسیدیم.
محبوبه میگوید: تا پیش از حضور آراد، اجازه نمیدادم هیچ کودکی به اسباببازیهای فاطمه دست بزند اما آراد که آمد، وسایل و اسباب بازیهای فاطمه متعلق به او شد.
به فرزندپذیری آرمانی نگاه نکنیم
این مادر جوان، تجربه فرزندپذیری خود را چنین مطرح میکند: اگر بخواهیم به موضوع فرزندخواندگی آرمانی نگاه کنیم امکان ندارد به راحتی بتوانیم با آن کنار بیاییم، مثلا راجع به خودم، حداقل یک سال طول کشید تا آراد به من عادت کند به لحاظ اینکه با بچههایی که در خانواده رشد کرده، تفاوت اساسی دارد.
مسیری را که خدا هموار کرد
وی میگوید: آراد ابتدا خودزنی داشت و پرخاشگری میکرد اما تمام اینها را پشت سر گذاشت و خدا به ما کمک کرد که بتوانیم در این مسیر قدم برداریم، شاید اگر روز اول این سختیها را میدیدم دلم میلرزید و مردد میشدم اما وقتی به بطن کار میرویم میبینیم خدا چه مسیرهایی را هموار کرد تا به ساحل مقصود برسیم.
محبوبه می افزاید: بچهای که در محیط بسته زندگی کرده و به یک محیط باز آمده، ناسازگاری دارد، روزهای اول اصلاً دوست نداشت او را نوازش کنم یا در آغوش بگیرم. اوایل شب بارها بیدار میشد و گریهها و جیغهای طولانی میکشید که این وضعیت حداقل ۹ ماه طول کشید اما بالاخره گذشت.
وی به نقل خاطرهای دیگر پرداخته و میگوید: اوایل حضورش نمیدانستیم چطور او را بخوابانیم، به طوری که یک شب ناچار شدیم او را در ماشین بگذاریم و در خیابان چرخاندیم تا خسته شود و بخوابد.
یک شب دیگر، سرش را تکانهای تندی میداد و به اطرافش حرکت میکرد، به طوری که نگران شدیم و صبح به بهزیستی زنگ زدم که آنها گفتند این مورد پیش میاید و عادت بچههای بیش فعال است، بعدا در آغوش خودمان این حرکت را انجام میدادیم تا بتواند بخوابد و مرحله به مرحله رفتارش بهتر میشد. ابتدا واکنش مناسبی به صداها نداشت اما این وضعیت نیز اکنون بهتر شده است. این بانوی شیرازی با اشاره به همایشی که هفته گذشته برای تجلیل از خانوادههای فرزندپذیر برگزار شد، میگوید: مدیرکل بهزیستی در این همایش، از کارت طلایی برای خانوادههای فرزندپذیر با نیاز ویژه صحبت کرد که هزینههای درمان این کودکان تا حدی تامین کند و امیدواریم این موضوع زودتر تحقق یابد چرا که ما عمل کاشت حلزون آراد را با هزینه آزاد انجام دادیم چون برای عمل تعرفه دولتی باید در نوبت میماندیم همچنین کلاسهای آموزشی او نیز هزینهبر است.
اهمیت شکست تابوی موجود بین کودکان بهزیستی و مردم
توصیه محبوبه به خانوادههایی که فاقد فرزند هستند این است که به فرزند خواندگی از زاویه بهتری نگاه کنند.
وی میگوید: فرزندخواندگی باید در جامعه نهادینه گردد و این تابو بین بچههای بهزیستی و جامعه شکسته شود. با مراجعه به مراکز ناباروری متوجه میشویم تعداد تعداد زوجین نابارور زیاد شده اما بسیاری از آنها پس از چند مرحله مداوای ناموفق، حاضر نیستند فرزند بیسرپرستی را به فرزندی قبول کنند چون دید مثبتی راجع به این بچهها در جامعه نیست چه برسد بچههایی با نیاز ویژه برای همین باید پذیرش و آموزش وجود داشته باشد.
این مادر جوان خاطرنشان میکند: بهتر است مردم به درک و بینش برسند که این کودکان هیچ گناهی ندارند و فرزندپذیری، انسانیت است، حتماً که نباید بچهها بچه را به دنیا آورد.
پایان پیام/
در صورت تمایل به مشاهده اخبار استان ها پیشنهاد داریم از طبقه بندی استانی هاب خبری وبانگاه بازدید نمایید.
منبع | خبرگزاری فارس |