مقربی، جاسوس شوروی یا خبرچین آمریکا؟
در حالی که ولادیمیر کوزیچکین، مامور اطلاعاتی کا. گ.ب، سرلشکر احمد مقربی معاون اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران را عامل شوروی در ایران معرفی کرد اما شدت میزبانی افسران آمریکاییِ دربار پهلوی و سفرهای چندین باره او به آمریکا و کشورهای اروپایی نشان از بالا بودن محبوبیت سرلشکر پهلوی نزد غربیها داشت. مقربی علاوه بر خوشگذرانی و سرمایهگذاری در این کشورها، آخرین دانشها و متدهای نظامی و اطلاعاتی آمریکایی و اروپایی را آموخت. |
به گزارش وبانگاه به نقل از ایسنا، امروز چهارم دی چهل و ششمین سالروز تیرباران سرلشکر احمد مقربی معاون اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران به جرم جاسوسی روسها در سال ۱۳۵۶ است.
میزان مقرب بودن و محبوبیت سرلشکر احمد مقربی نزد سیاستمداران و جاسوسان آمریکایی، اسراییلی و روسی به حدی بالا بود که بدون روشن شدن بخشهای تاریک و در سایه مناسبات سیاسی و عاطفی او و همچنین افشای ابعاد گسترده معاملات سرویسهای جاسوسی غربی و شرقی با یکدیگر، نمیتوان حقیقت را آن طور که اتفاق افتاد، درک کرد.
عامل شوروی یا دستنشانده آمریکا
روزنامه رستاخیز برای اولین در شماره ۲۴ آذر ۱۳۵۶ خبر از شناسایی و دستگیری یک شبکه جاسوسی در عالیترین رده ارتش شاهنشاهی ایران در اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران داد.
این روزنامه، سر شبکه را «سرلشکر احمد مقربی» و کشور بیگانه را «اتحاد جماهیر شوروی» معرفی کرد اما با اتفاقاتی که در روند رسیدگی به پرونده جاسوسی او افتاد، ابهامات و تناقضات بسیاری به وجود آمد. این تناقضات تا جایی پیشرفت که منتشر نشدن فیلم و عکس مراسم تیرباران و جنازه سرلشکر مقربی به سندی بر صحنهسازی و فریب افکار عمومی و تسویه حساب داخلی سرویسهای جاسوسی آمریکا و شوروی در ایران تلقی شد.
ریشههای جاسوسی
عضویت ایران در پیمان بغداد (سنتو) و قرار گرفتن کشورمان در شمار متحدان غربی در عصر پهلویِ پسر از یک سو و ۲۵۰۰ کیلومتر مرز مشترک زمینی و دریایی ایران با اتحاد جماهیر شوروی از دیگر سو، روسها را بر آن داشت تا هر طور میتوانند به اطلاعات دسته اول و پنهان این سازمان غربی از طریق ایران دست یابد. دستیابی به این هدف از چنان اهمیتی برای روسها برخوردار بود که تعداد کارمندان کا. گ.ب و جی. آر. یو، دو سازمان اطلاعاتی شوروی در تهران را به حدود ۵۰ نفر افزایش دادند.
قصد بولشویکها برای نفوذ در ساختار سیاسی در ایران ریشه در جنگ دوم جهانی و تلاش برای جدا کردن استان آذربایجان ایران و ضمیمه به شوروی در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۲۴ داشت.
البته روسها که در دوره حکومت فتحعلی شاه و عباس میرزا نایبالسلطان دو بار و به مدت ۲۵ سال با ایران جنگیدند و دومین شاه قاجار را محکوم به شکست و جدا کردن بخش بزرگی از سرزمینهای شمالی ایران در دو سوی دریای خزر در آسیای میانه کردند، بعد از جنگ جهانی دوم نیز تلاش نظامی و سیاسی گستردهای به کار بستند تا پروژه جداسازی سرزمینهای حاصلخیز شمالی ایران را تکمیل کنند به همین دلیل با گسیل ۱۵ تیپ مسلح به استان آذربایجان هر چه کردند تا بتوانند به این هدفشان جامع عمل بپوشانند، نتوانستند.
حتی مسئله سهمخواهی از چاههای نفت و گاز از دریای خزر را پیش انداختند اما به تدبیر هوشمندانه دکتر محمد مصدق و همراهی چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی در پاییز و زمستان ۱۳۲۴ و مکر سیاسی احمد قوامالسلطنه و انعقاد قرارداد قوام – سادچیکف در ۱۵ فروردین ۱۳۲۵ در نهایت مجبور به خارج کردن نیروهایشان از شمال کشور و ترک ایران شدند.
روسها بهترین راه برای پیاده کردن ایده نفوذ به ساختار قدرت در ایرانِ عصر پهلویِ پسر را به خدمت گرفتن و استخدام ارتشیان و دیوانیان ایران دیدند و در میان افرادی که همکاری دیرینهای با آنان داشتند «احمد مقربی» بهترین انتخاب بود.
ولادیمیر کوزیچکین، مامور اطلاعاتی کا. گ.ب درباره سوابق همکاری مقربی با کا. گ.ب نوشت: «وی ۳۰ سال از عُمال کا. گ.ب در ایران بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال ۱۳۲۴ به خدمت این سازمان درآمد.
او بهترین عامل رزیدنسی به حساب میآمد و اطلاعات محرمانهای را که واقعا برای اتحاد شوروی حایز اهمیت بود در اختیار ما میگذاشت.
در طی سالها، ترقی بسیار کرد و مسوول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد. دیگر، جانشینی برای او یافت نمیشد. به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بود که میتوانست اطلاعات مهمی عرضه کند.
دیگران با او قابل مقایسه نبودند و عدهشان هم بسیار اندک بود. با از دست رفتن مقربی، در رزیدنسی یک خلا اطلاعاتی پیدا شد. اضافه بر اینها او عملا همه افسران و جاسوسان سیاسی را که در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانیِ همکاری با او کار کرده بودند، میشناخت.»
تاسیس حزب توده
حزب توده ۱۵ روز بعد از اخراج رضا شاه توسط انگلیسیها و باز شدن نسبی فضای سیاسی ایران در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۲۰ تاسیس شد اما به دنبال شناسایی شدن شبکه انسانی این حزب توسط رژیم پهلوی در سال ۱۳۳۳، از نظام سیاسی و ارتش ایران حذف شد.
این حزب طی ۱۳ سال فعالیت در ایران شاخههای سیاسی، نظامی و آموزشی خود را در نظام دیوانسالار و ارتش پهلوی و حتی طبقه روشنفکر و کارگر ایران گسترش داد.
فرماندهان ارشد ارتش در جریان قلع و قمع حزب در سال ۱۳۳۳ نتوانستند مدرکی مستند از عضویت احمد مقربی در حزب توده پیدا کنند به همین دلیل بعد از هفت ماه زندانی به دلیل نیافتن مدرکی، آزاد کردند.
از سوی دیگر سرلشکر احمد مقربی به دلیل خدمات بیشائبه و فراوان به رژیم پهلوی و ارتش شاهنشاهی علاوه بر آنکه در پستهای کلیدی و حساس متعدد نظامی منصوب شد، بارها و بارها در ماموریتهای سه و شش ماهه به آمریکا و کشورهای اروپایی سفر کرد. رژیم پهلوی به حدی به مقربی اعتماد داشت که او را مسوول خرید تسلیحات آمریکایی و غربی برای ارتش ایران کرد و دولتمردان آمریکایی تا جایی که توانستند او را از طی کردن روالهای سختگیرانه و معمول معاف کردند.
مقربی پس از گذراندن دورههای مقدماتی و عالیِ مهندسی در ایران برای اولین بار در سال ۱۳۲۹ به آمریکا اعزام شد و دوره فرماندهی و ستاد را در این کشور آموزش دید. او در دهه ۱۳۲۰، ۱۳۳۰، ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بارها و بارها به آمریکا و کشورهای اروپایی اعزام شد.
حلقه اتصال
واسطه عضویت احمد مقربی در حزب توده و بعد استخدام او در سازمان اطلاعاتی کا. گ.ب، شخصیتی مرموز به نام «محمود نیو» معروف به حاجیخان بود. مردی با اسم فامیل عجیب که واسطه استخدام مقربی در شاخه نظامی سازمان جاسوسی شوروی بود. محمود نیو با درجه سرهنگی در زمره مرموزترین جاسوسان شوروی و کمونیستهای حزب توده در ایران بود.
سرهنگ محمود نیو مالک شرکتی مهندسی به نام «آبیاب» واقع در میدان باغشاه بود که افسران تودهای برای تامین بخشی از نیازهای مالیشان به آن رفت و آمد داشتند. سرهنگ نیو در پوشش این شرکت افسران ارتش رژیم پهلوی را در قالب شاخه نظامی حزب توده متشکل میکرد.
براساس گزارش شهربانی کل کشور در اول دی ۱۳۳۱ «یک شبکه مهمی که در آن عدهای از مهندسان راهسازی و ساختمانسازی عضو حزب توده شرکت دارند. مرکز ارتباط و ملاقاتها و مرکز رد و بدل کردن اطلاعات و حتی برگزاری بعضی جلسات ۳ و ۵ و ۷ نفری آنها در مؤسسه آبیاب است که فعالیت این شبکه زیرنظر مستقیم یک افسر اخراجی ارتش به نام سرهنگ ۲ اخراجی نیو اداره میشود.»
سرهنگ نیو در سال ۱۳۲۳، سه سال بعد از تاسیس حزب توده در ایران به ریاست اداره باربری ارتش در تبریز منصوب شد و در این مسوولیت به نفع کمونیستها و حزب توده تبلیغات گستردهای کرد. لو رفتن این مسئله موجب صدور دستور دستگیری و زندانی او توسط سرلشگر حسن ارفع رییس ستاد ارتش و انتقال او به کرمان شد. نیو بعد از ۱۰ ماه بازداشت و به دست نیامدن مدارک متقن، تبرئه و به تهران برگردانده شد.
به گفته خودش بعد از این اتفاق، برای دور ماندن از حاشیههای به وجود آمده در تاریخ بیستم مرداد ۱۳۲۴ از ارتش استعفا داد اما گزارش شهربانی کل کشور در سال ۱۳۲۸ حقیقت دیگری از ماجرا را روشن کرد.
براساس این گزارش، سرهنگ نیو بعد از احضار و بازجویی توسط بازجویان شهربانی کل کشور و اثبات اتهامات مطرح شده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۳۱ از ارتش شاهنشاهی اخراج شده بود.
اسناد بایگانیِ شهربانی تهران در این بازجویی حکایت از ارتباط سرهنگ نیو با ناصر فخرآرایی ضارب محمدرضا شاه و از دوستان مدیران روزنامه پرچم اسلام متعلق به سید عبدالکریم فقیهی شیرازی دامادِ آیتالله سید ابوالقاسم شیرازی داشت.
فخرآرایی به واسطه جوانی دانشجو به نام عبدالله ارگانی با افکار و اندیشههای حزب توده آشنا شد و با بدنه این حزب ارتباط گرفت. نتیجه این همکاری در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در مراسم افتتاحیه دانشگاه تهران توسط محمدرضا شاه خودش را نشان داد. فخرآرایی در این مراسم با شلیک پنج گلوله شاه را مجروح کرد.
محمود نیو به دنبال شناسایی اعضای حزب توده در ارتش از اواخر خرداد ۱۳۳۳ از ایران فرار کرد و از آن تاریخ هیچ رد و نشانی از خود به جا نگذاشت. با این حال او به واسطه نیروهای حزب در ایران با همکارانش ارتباط داشت.
همکاری احمد و محمود
احمد مقربی در سال ۱۳۳۰ به منظور خرید یک دستگاه تلمبه آبکش برای باغش به شرکت آبیاب رفت و پس از اطلاع سرهنگ نیو از تسلط مقربی به زبان انگلیسی همکاریش با او را به صورت نیمهوقت شروع کرد و یک سال بعد او را به عنوان مشاور و مدیر فنی شرکت منصوب کرد و نام مقربی در اسناد شرکت وارد شد. مقربی در این مدت به جای دریافت دستمزد به پیشنهاد سرهنگ نیو، سه سهم از مجموع ۲۵۰ سهم شرکت را در اختیار گرفت.
با مضنون شدن فرماندهان ارشد ارتش به محمود نیو، مأموران فرمانداری نظامی تهران در جست و جوی او به دفتر شرکت آبیاب رفتند و در خلال تحقیقات و بازجوییهای مختلف با امضای مقربی در صورتجلسات و چکهای پرداختی شرکت روبرو شدند در نتیجه مقربی که تا آن تاریخ سرگرد ارتش بود طبق ماده پنج فرمانداری نظامی تهران در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۳۳ در محل کارش در ارتش، دستگیر و به پادگان مهرآباد منتقل و در سلول انفرادی زندانی شد.
او تا ششم شهریور ۱۳۳۳ در سلول انفرادی و بعد از آن حدود چهار ماه در زندان عادی زندانی شد.
انحلال حزب توده
سرهنگ چرخشت بازجوی سرلشکر مقربی در نامهای در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۳۳ خطاب به تیمسار تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و حومه نوشت دارد: «نظر به این که تکمیل پرونده سرگرد مقربی موکول به تحقیقات از غیرنظامی محمود نیو میباشد که فعال متواری است، علی هذا فعلا از نامبرده رفع سوءظن گردیده است. منوط به نظریه عالی است.»
سرلشگر باتمانقلیچ، رییس ستاد ارتش، نیز تقاضای مشابهی از فرمانداری نظامی تهران میکند. بالاخره سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران، در تاریخ ششم دی ۱۳۳۳ دستور آزادی مقربی را صادر کرد. مدتی بعد به درخواست سرلشگر باتمانقلیچ برای جبران خسارت زندانی شدن مقربی، مبلغ هزار ریال به او پرداخت شد.
احمد کیست؟
احمد فرزند حسن در سال ۱۳۰۰ در تهران متولد شد. او دوره اول مدرسه را در دبستان ترقی و دوره دوم را در دبیرستان ثروت (ایرانشهر فعلی) درس خواند. احمد دو برادر به نامهای مهدی و مصطفی داشت.
با مرگ پدر در ۱۳ سالگیِ احمد، مادرش به دلیل مشکلات مالی احمد را به اهواز نزد سرتیپِ پزشک علی شفا معاون بهداری ارتش داییش فرستاد و او هم احمد را به دبیرستان شاهپور اهواز فرستاد و او در این دبیرستان دیپلم گرفت.
با پایان تحصیلات متوسطه، احمد در سال ۱۳۱۹ در دوره فنی راه و ساختمان که توسط وزارت راه برگزار شد، شرکت کرد و وارد مدرسه فنی راه و ساختمان وزارت راه شد و در شهریور ۱۳۲۱ از این مدرسه فارغالتحصیل شد و یک ماه بعد با دیپلم عالی برای انجام خدمت وظیفه عمومی به دانشکده افسری تهران رفت و در رسته مهندسی دانشکده افسری خدمت کرد.
او با تسلط بر زبان انگلیسی در سال ۱۳۲۲ به درجه ستوان سومی نائل شد و به دفتر ساختمان لشگر دو مرکز معرفی شد. لشگر دوم پس از تاسیس اداره مستشاری در ارتش به دلیل تسلط مقربی به زبان انگلیسی او را به این اداره مامور کرد و در پایان خدمت نظام وظیفه در ابتدای سال ۱۳۲۳ به دلیل نیاز اداره مستشاری به مترجم زبان انگلیسی در سمت مترجم درجه ۳ این اداره به صورت قراردادی استخدام شد.
او در آغاز سال ۱۳۲۶ به سمت مترجم درجه یک نائل آمد و در پایان همان سال بر طبق مصوبه سپهبد حاجعلی رزمآرا رییس وقت ستاد ارتش مبنی بر تبدیل وضعیت کارکنان قراردادی به رسمی با درجه معادل سروانی به صورت رسمی در ارتش شاهنشاهی استخدام شد.
مقربی در ۲۹ تیر ۱۳۲۹ برای طی دورههای مقدماتی و تخصصی در رسته مهندسی به آمریکا اعزام شد، طی ۱۳ ماه پنج دوره مقدماتی افسری مهندسی، دوره تخریب مخصوص افسران رسته مهندسی، تجهیزات مکانیکی افسری مهندسی، دوره عالی رسته افسران مهندس و دوره ذخیره و تصفیه آب مدرسه مهندسی ارتش آمریکا را پشت سر گذاشت و با رتبه ممتاز به ایران برگشت.
محمدرضا شاه در سال ۱۳۳۲ به درخواست مقامات مافوقِ سروان مقربی برای تبدیل وضعیت او موافقت کرد و زمینه را برای رشد او در سازمان ارتش برای تصدی مسوولیتهای فرماندهی و امیری، مهیا کرد.
او در سال ۱۳۳۴ سرهنگ دو، در سال ۱۳۳۸ سرهنگ تمام، در سال ۱۳۴۹ سرتیپ و در سال ۱۳۵۳ به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.
احمد مقربی در سال ۱۳۳۰ با فاطمه مقربی ازدواج کرد و اولین دخترش در سال ۱۳۳۲ به دنیا آمد. خانواده مقربی تا سال ۱۳۴۱ صاحب یک پسر به نام فرهاد و چهار دختر به نامهای فرخنده، فیروزه، فرشته و فرنگیس بود.
مقربی که تا سال ۱۳۳۷ در اداره مستشاری شاغل بود از آن سال وارد اداره چهارم ستاد بزرگ ارتشتاران شد.
وی در دی ۱۳۳۹ برای چندمین بار به مدت شش ماه برای آموزش دوره فرماندهی و ستاد به آمریکا اعزام شد. بعد از برگشت به ایران به وزارت کشاورزی منتقل و سه سال آجودان سپهبد اسماعیل ریاحی وزیر کشاورزی شد. او پس از بازنشستگی ریاحی به ارتش برگشت و بار دیگر به اداره چهارم رفت.
مقربی در ۲۹ فروردین سال ۱۳۴۵ برای بار چندم و برای طی کردن دوره آموزشی سه ماهه به آمریکا سفر کرد و دو سال بعد در سال ۱۳۴۷ به درجه سرتیپی ارتقا یافت. او از سال ۱۳۴۸ تا زمان دستگیری در سال ۱۳۵۶ در اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران اشتغال داشت. مقربی از سال ۱۳۵۴ جانشین اداره پنجم بود.
لو رفتن جاسوس
بعد از لو رفتن سرلشکر احمد مقربی، ساواک داستانسراییها و روایتهای ناقص و پر ابهامی را در خصوص نحوه شناسایی سرلشکر مقربی بر سر زبانها انداخت.
مهمترین اطلاعات درخواست شده از مقربی توسط روسها شامل معرفی افسران ناراضی از حکومت که در ساواک، اداره دوم و اداره سوم شاغل بودند، اطلاعات پرواز در مسیر نوار مرزی ایران و شوروی با خلبانان آمریکایی، ایجاد پایگاه در حاشیه کویر، طرحهای توسعه نیروی دریایی، هدف دیدار مقامات سیاسی و نظامی خارجی از ایران، عملیات ارتش ایران در ظفار عمان، خرید اقلام نظامی از آمریکا و اخبار رسیده از اداره دوم ستاد بزرگ بود.
سرلشکر مقربی اطلاعاتی چون تصمیم ارتش برای خرید سیستم موشکی هاگ، هواپیمای اف ۱۴، موشکهای پدافند هوایی راپیر انگلستان، هواپیماهای سنگین ترابری ۷۰۷ و ۷۴۷، خرید اف ۱۶، خرید پنج فروند ناوچه سریعالسیر فرانسوی، خرید هواپیماهای ویژه شناسایی هوایی، خرید تانکهای چیفتن و اسکورپیون و موشکهای ضد زره تاو را به روسها داد.
مقربی در بازجوییهایش از مواضع فرماندهان و مدیران ارتش و اینکه کدام یک در ادارههای مختلف احتمال همکاری با کا. گ.ب را داشتند، سخن گفت همچنین از نفوذ روسها در کادر درجهداری و بایگانی اداره دوم ارتش سخن گفت و موجب شناسایی بدنه جاسوسان شوروی در ارتش شاهنشاهی ایران شد.
کوزیچکین در خاطراتش نوشت: «ماجرای سرلشکر مقربی یکی از بزرگترین اشتباهات رزیدنسی کا. گ.ب در ایران محسوب میشد و به همین جهت زیاد هم حیرتانگیز نبود که مقامهای مرکز در مسکو این چنین تشنه آگاهی به علل لو رفتن سرلشکر مقربی باشند.»
دوگانههای ابهامآمیز
در حالی که بنا بر دستور محمدرضا پهلوی مبنی بر الزام تهیه فیلم و عکس از مراسم اعدام ساواک یا ضد اطلاعات ارتش ایران، این رویه درباره مقربی متوقف شد.
وظیفه تهیه عکس و فیلم بر عهده ساواک یا ضد اطلاعات ارتش بود. با وجودی که در ابتدا قرار بود سروان محمد بهرهبر که بعدها تا مقام سرتیپ دوم ارتقاء یافت، از این مراسم فیلم و عکس تهیه کند اما نیم ساعت قبل از بردن مقربی به میدان تیر، تهیه فیلم و عکس از مراسم لغو شد و بعدها نیز هیچ فیلم و عکسی از مراسم اعدام و حتی جنازه مقربی منتشر نشد. این رفتار مشکوک و مبهم، شایعه اعدام نشدن سرلشکر احمد مقربی را تقویت کرد.
یکی دیگر از موارد مشکوک و پر ابهام پرونده سرلشکر مقربی، ادعای مقید بودن او به مقدسات و مناسک دین اسلام بود در حالی که دوستان و همکاران او در ارتش او را فردی عیاش، خوشگذران، مالاندوز و جاهطلب معرفی میکردند، در وصیتنامهای که بعدها به دستخط مقربی توسط ساواک منتشر شد، او شخصی مومن به معتقدات مذهبی و نماز خوان معرفی شد در حالی که همکاران و دوستان مقربی او را هوادار و حامی بهاییان در ایران معرفی کردند.
در یکی از گزارشهای ساواک به تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۵۴ آمد: «در میهمانی باشگاه آمریکاییها در شب گذشته، تیمسار سرلشکر مقربی امیر اداره پنجم، بر اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی به حالت مستی دیده شد که [به] وسیله منبع از سالن به نحو غیرمحسوس به خارج هدایت گردیده است.»
سپهبد جلال پژمان رییس اداره چهارم ستاد بزرگ ارتشتاران در کتاب خاطراتش با اشاره به سابقه آشنایی طولانی مدت با سرلشکر مقربی نوشت: «مقربی همواره در زمان مقرر برای ناهار، در اتاق خود نماز میخواند و پروندههایی را دور خود بر زمین گذاشته و مطالعه میکرد. نماز خواندن وی پوشش برای رونوشت برداشتن از مدارک ارتش بود. زمان ناهار هم که کسی در اتاق نبود، فرصت مناسبی برای این کار بود.»
ضداطلاعات ارتش سالها قبل از دستگیری وی با اشاره به روحیه ریاکاری و تظاهر مقربی نوشت: «وی حریص، محیل (فریبکار)، مادی، محافظهکار و متظاهر است.»
در اسناد ساواک گزارشی از بهایی بودن سرلشکر مقربی منتشر شد. ساواک در گزارش دهم آذر ۱۳۵۶ نوشت: «یک نفر سرلشکر به نام «مقربی» که رئیس اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران بوده کلیه اسرار نظامی ارتش ایران را برای دولت شوروی فاش کرده و اکنون بازداشت و تحت بازجویی است.
… سرلشکر مقربی از بهاییان بوده و از جانب بهاییان پشتیبانی میشد و فعلا قرار است که دولت به همین سبب روی کلیه بهاییان که کارمند دولت هستند، تجدید نظر کند.»
احمد فاضل یکی از عوامل نفوذی انجمن حجتیه در تشکیلات بهاییت در سال ۱۳۵۶ بعد از دستگیری سرلشکر مقربی با اشاره به برگزاری جلسه بهاییان در اصفهان، به سخن یکی از اعضای بهایی این نشست استناد کرد و گفت: «یکی از احبای بهایی به نام سرلشکر مقربی به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر شد.»
خاطره یک ساواکی
منصور رفیعزاده، رییس ایستگاه ساواک در آمریکا در خاطراتش نوشت: «در سال ۱۹۷۵ تیمسار اویسی برای من فاش نمود که به یک افسر عالیرتبه ارتش در مورد جاسوسی برای روسها ظنین است. اویسی معتقد بود که ساواک و واحد اطلاعات ارتش که در آن موقع زیر نظر تیمسار مقدم قرار داشت، نمیتوانند فرد خاطی را گیر بیاورند.
… در سال ۱۹۷۷، ساواک شواهدی بدست آورد که نشان میداد سرلشگر احمد مقربی، رئیس طرح و برنامه، برای اتحاد شوروی جاسوسی مینماید.
بعد از آن ارتشبد نصیری، ریاست ساواک، خود شخصا هدایت عملیات کشف روابط مقربی با کا. گ.ب را به عهده گرفت.
مدت کوتاهی بعد از دستگیری مقربی هنگامی که تیمسار نصیری از واشنگتن دیدن میکرد، دریادار استنسفیلد ترنر، رئیس سیا، از وی برای صرف ناهار در ستاد سیا دعوت به عمل آورد… د. سر ناهار ترنر از تیمسار نصیری در مورد سرنخی که ساواک را به فعالیتهای مقربی مشکوک نمود، سؤال کرد.
تیمسار نصیری کل عملیات را برای ترنر تشریح کرد و آن قدر گرم صحبت بود که یادش رفت ناهارش را بخورد.
ترنر از شنیدن ماجرا بسیار خوشحال بود.»
اما رفیعزاده از «شواهدی» که ساواک از فعالیتهای جاسوسی مقربی به دست آورد سخن نگفت حتی درباره «کل عملیات» که نصیری برای ترنر تشریح کرد، سکوت کرد.
ردزنی و شناسایی سرلشکر احمد مقربی در زمان خودش نظام جاسوسی شوروی را دایره برونمرزی این کشور با چالش بزرگی روبرو کرد اما ابهام در سرنوشت حقیقی او و صدها سوالی که درباره سطح بسیار بالای صمیمت مقامات سیاسی و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آمریکایی و غربی با سرلشکر مقربی وجود داشت بعد از ۴۶ سال همچنان بیپاسخ مانده است.
منابع:
پرونده انفرادی محمود نیو. بازجویی مورخه ۱۴ فروردین ۱۳۲۸
سازمان عقیدتی سیاسی اجا، پرونده خدمتی سرلشکر مقربی: ب ۸۶۶
فصلنامه مطالعات تاریخی، سال نوزدهم، شماره ۷۳، تابستان ۱۴۰۰، صص ۹۳-۱۴۸
یوری مودین: پنج دوست کمبریجی من، احمد کساییپور، نشر کارنامه، ۱۳۷۵، ص ۷۶
روبرت روسو، جنگ آذربایجان در ۱۳۲۴، فصلنامه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخی شماره ۳۶ بهار ۱۳۹۱
انتهای پیام
منبع | خبرگزاری ایسنا |
|