Get News Fast

 

مهیا شدن برای اعدام تا فرار از دست جنگلی‌ها در 6 بهمن سال 60

نخستین ساعت بامداد 6 بهمن سال 1360 به دست سربه‌داران و جنگلی‌ها محاصره شدیم و ما را برای اعدام و تیراندازی مقابل بانک ملت مرکزی آماده کردند ولی با ورود نیروهای بسیجی فرار کردیم.

وبانگاه به نقل از خبرگزاری فارس:

مهیا شدن برای اعدام تا فرار از دست جنگلی‌ها در 6 بهمن سال 60

خبرگزاری فارس مازندران- قربانعلی مسافر| بهمن ماه همیشه با خود اتفاقات سرنوشت ساز و مهم را به همراه دارد و در سال ۱۳۵۷ پیروزی انقلاب اسلامی در این ماه زمستانی و سرد رقم خورد.

سه سال بعد در نخستین روزهای سرد بهمن سال ۱۳۶۰ مردم آمل حماسه آفریدند و برای همیشه نام کمونیست و جنگلی‌ها را از تاریخ ایران اسلامی پاک کردند و به زباله‌دان تاریخ انداختند.

از پایانی ترین ساعات شب پنجمین روز بهمن سال ۱۳۶۰ دلدادگی و رشادت مردان و زنان آملی آغاز شد و تا نخستین ساعات ششم بهمن با تقدیم ۴۱ شهید، جانبازان فراوان و ساخت بیش از یک هزار سنگر چهره درخشانی از آمل سرفراز رقم زد.

علی کاویانی در روزهای حماسه ششم بهمن جوان ۳۱ ساله ای بود که طی چندین ساعت هم اسیر، هم مجروح و جانباز شد تا با مرور خاطرات خود حرف های زیادی از روزهای پرافتخار ماندگاری دیار هزار سنگر در سینه بپروراند.

برای یادآوری روزهای سخت و سنگین پیروزی مردم آمل مقابل کمونیست ها با «حاج علی کاویانی» هم کلام شدیم که در ادامه با هم می خوانیم.

این یادگار و جانباز حماسه اسلامی ششم بهمن سال ۱۳۶۰ با زبان شیرین و لحن دلنشین گفت: ساعت ۱۱ و نیم تا ۱۲ شب پنجم بهمن بود که در خانه مشغول استراحت بودم، درب منزل به صدا درآمد و دیدم مرحوم عطاالله شکوهیان که آن زمان دوست صمیمی و جوان خوش قد و بالایی بود درب منزل ما را زدند.

منزل مان در منطقه نیاکی محله پایین بازار مقابل نیاکی تکیه (حسینیه ارشاد) همجوار منزل آیت الله جوادی آملی مفسر کبیر قرآن و مرجع تقلید بود، درب را باز کردم که مرحوم شکوهیان آشفته بود و گفت، شهر تیراندازی شدید است و مرحوم سردار ناصر شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال ۱۳۶۰ تلفنی اعلام کرده که در داخل شهر درگیری و تیراندازی شده و بچه‌های خود را جمع کنید.

مهیا شدن برای اعدام تا فرار از دست جنگلی‌ها در 6 بهمن سال 60آرامگاه شهدای حماسه ششم بهمن آمل

*واکاوی حماسه اسلامی آمل از پنجم بهمن سال ۱۳۶۰

ما هم آن زمان هر شب برای ایجاد امنیت نگهبانی و کشیک می‌دادیم و پبش بینی نمی‌کردیم کمونیست‌ها که آن زمان به جنگلی‌ها و سربه‌داران معروف بودند به داخل شهر حمله‌ور شوند.

در همان تاریکی شد حدود ۲۰ نفر از هم محلی‌ها را در تکیه نیاکی جمع کردیم و اهمیت ماجرا را تعریف کردیم، در بین مان تصمیم گرفتیم که چه کسی برای معلوم کردن قضیه وارد شهر می‌شود تا خبری از همرزمان و فعالیت منافقان بیاورد، من و ماشاالله علیزاده اعلام آمادگی کردیم و تصمیم گرفتیم تا با توکل به خدا برای دریافت اخبار به داخل شهر برویم.

من در تاریخ سوم بهمن سال ۱۳۲۹ به دنیا آمدم و آن روزها حدود ۳۱ سال سن داشتم، تازه ازدواج کرده بودم و یک فرزند کوچک داشت، ریش و محاسن بلندی آن روزها داشتم و با کاپشن ملبس سپاه و کلاه بلند که صورت و محاسن را پوشش می داد عزم ورود به شهر کردیم.

امکانات و پیشرفت شهری آن روزها همانند امروز نبود و شهر از کمترین امکانات و جاده برخوردار بود، شهر در شب تاریکی محض بود و ما دو نفر از منطقه پایین بازار و نیاکی تکیه با مراقبت و توجه بسیار زیاد راهی داخل شهر شدیم و به منطقه روبروی اداره برق و چلوکبابی ملی رسیدیم و دیدیم تعدادی افراد مسلح در حال عبور هستند.

آقا ماشالله به من گفت اینها چهره شان غریبه است و فکر می‌کنم جنگلی ها هستند که آن زمان با لباس سپاه و ملبس وارد شهر شدند تا نیروهای انقلابی را به شک بیاندازند و سپاهی ها فکر کنند با بچه های خودی روبرو می شوند ولی ما چهره آنها را شناختیم و با کمی پیش روی متوجه شدیم که به دردسر بزرگ افتادیم زیرا از عقب و جلو به ما حمله ور شدند و ما را محاصره کردند، جنگلی ها تا کلاه بلند را از سرم درآوردند محاسن بلندم را مشاهده کردند هرچند آنها لباس بسیجی و سپاه به تن داشتند ولی ما را اسیر گرفتند، دست مان را از پشت سر بستند و آن زمان به نظرم کاک اسماعیل فرمانده شان بود که دستور داد تا ما را به سمت مقابل دادگستری سابق برای اعدام آماده کنند.

سردار حاج مهدی خانی از چهره‌های اثرگذار و جانبازان حماسه ششم بهمن آن زمان قسمت بالایی ساختمان سابق بسیج مستقر بود و جنگلی ها ما را در این مسیر همراه خود بردند تا مقابل تیراندازی بسیجیان محافظ آنها باشیم و تیرهای بسیجیان به آنها اصابت نکند، بیش از یک ساعت در مغازه ای واقع در مسیر دادگستری سابق کوچه سبزه میدان ما را مخفی کردند تا بعد آن ما را به تیر بسته و اعدام کنند در حالی که در ساختمان بسیج حاج مهدی خانی و بسیجیان مستقر بودند و اوضاع را تا حدودی زیر نظر داشتند، بعد مدت کوتاهی سر به داران و جنگلی ها ما را به سمت بانک ملی مرکزی آوردند تا با تیراندازی اعدام کنند.

مهیا شدن برای اعدام تا فرار از دست جنگلی‌ها در 6 بهمن سال 60راهپیمایی پیروزی حماسه اسلامی ششم بهمن سال ۱۳۶۰

*سربه‌داران ما را برای اعدام و تیراندازی آماده کرده بودند

یکی از فرماندهان آنها که کرد بود فریاد زد که اعدام این دو نفر را به صبح موکول می‌کنیم ولی فرد دیگری اعلام کرد که نه همین الان باید مجازات و تیرباران شوند هرچند دو نفر دیگر از جنگلی‌ها که اهل آمل بودند را شناختم که یک نفر از آنها بعد از اینکه کلاه از سرمان برداشتند خیلی آرام به من گفت که علی آقا تو هستی؟ من هم جواب دادم: آره البته دیگر بعد آن حادثه او را به هیچ وجه ندیدم و نفر بعدی هم بعدها آزاد شد.

مقابل بانک ملت مرکزی در دل شب ما را شکنجه کردند و برای تیراندازی آماده کرده بودند، دست‌ها را باز کردند و دست ها و سر را به دیوار فشردند تا تیراندازی کنند که همین حین اصغر بابایی و مرحوم حاج اسماعیل منصوری سر رسیدند و تیراندازی توسط نیروهای خودی و بسیجی از سر گرفته شد، ما فریاد زدیم که اینها جنگلی هستند و فرار کنید، بعد تیراندازی ما فرار کردیم و درگیری خیلی شدید اتفاق افتاد.

موقع تیراندازی از ناحیه سر، دست و پا مجروح شدم و به داخل جوی آب حاشیه جاده افتادم، ماشالله علیزاده در این بین فرار کرد و نیروهای خودی نزدیک صبح من را نجات دادند در حالی که دست، پا و صورتم کاملا زخمی شد تا از دست جنگلی ها فرار کردیم همان لحظه هم خودروی نیسان مرحوم منصوری هم کنارمان دم صبح مقابل بانک ملت مرکزی به یکباره توسط جنگلی ها منفجر شد.

من را با شدت جراحات بالا و گلوله‌هایی که در تن داشتم به بیمارستان شهر آمل منتقل کردند، شدت جراحات دست، پا و شکم که مورد گلوله مستقیم قرار گرفتم زیاد بود و پس از آن به بیمارستان نور منتقل شدم البته یک یادگاری هم از سال ۱۳۶۰ در صورت خود دارم که حین افتادن به داخل جوی آب شهری بین دو ابرویم بر اثر برخورد به بتن جدول شکست و تمام چهره ام پر از خون شد.

پس از آن قضیه تا مدتی خبر از شهر آمل و درگیری جنگلی ها و سر به داران نداشتم و بعدها متوجه شدم که کمونیست ها را بچه های بسیجی غیور آملی نابود کردند.

مهیا شدن برای اعدام تا فرار از دست جنگلی‌ها در 6 بهمن سال 60سردار حاج مهدی خانی از چهره‌های اثرگذار و جانبازان حماسه ششم بهمن

*جراحت سنگین از ناحیه سر، دست، صورت و پا

جنگلی‌ها و کمونیست مدت‌های زیادی در مناطق جنگلی و کوهستانی مستقر بودند و برنامه های چریکی و آموزش سخت داشتند هرچند ما خبر از حضور آنها داشتیم ولی فکر نمی کردیم حدود ۱۲ شب در هوای بسیار سرد و سوزان پنجمین روز بهمن به شهر حمله کنند و دست به تیراندازی بزنند.

آنها با مستقر شدن در منطقه اسپه کلا تمام شهر را مورد نظر داشته و بررسی می کردند، چندین نفر از آنها در شهر تحرکاتی داشتند و برخی را مشاهده می کردیم ولی خداوند همه عاملان اصلی این حادثه را لعنت کند که ۴۱ نفر از بهترین جوانان، شایسته ترین افراد و توانمندترین دوستان و عزیزان صادق ما را از ما جدا کردند و تعداد زیادی را مجروح کردند.

مهیا شدن برای اعدام تا فرار از دست جنگلی‌ها در 6 بهمن سال 60شهدای حماسه اسلامی ششم بهمن آمل

به گزارش فارس، در چهل و دومین سالگرد حماسه اسلامی ششم بهمن سال ۱۳۶۰ برآن شدیم تا با انتشار خاطره گویی جانبازان و حماسه سازان این اتفاق مهم زوایای پنهان و مناطق مختلف درگیری نیروهای بسیجی با کمونیست ها را به تصویر بکشیم تا برای نسل های آینده باعث ماندگاری و مایه افتخار شود.

پایان پیام/۸۶۰۱۲/غ


در صورت تمایل به مشاهده اخبار استان ها پیشنهاد داریم از طبقه بندی استانی هاب خبری وبانگاه بازدید نمایید.

منبع خبرگزاری فارس
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 + 3 =

دکمه بازگشت به بالا