روایتی از 121 روز خدمت مالک/ حیف شد، حیف + تصاویر
نزدیک به چهل روز است که تبریز، سوگوار است. هرکسی را که میبینی اندوهی با خود بههمراه دارد اما اندوه ناگفتهٔ آدمها، داغ این مصیبت را بر دل سنگینتر میکند. |
روایتی از 121 روز خدمت مالک/ حیف شد، حیف + تصاویر
بهگزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، روزهای حضور شهید مالک رحمتی، استاندار جوان مردم آذربایجانشرقی، روزهایی بود که هرچند کوتاه اما حرفهای ناگفتهٔ فراوانی با خود به همراه دارد که روایت آن، سالها طول میکشد.
روایت استاندار شهید، از زبان همهٔ مردم آذربایجانشرقی شنیدنی است اما روایت آنها که در تمام 121 روز حضور او در استانداری با او بودهاند، روایت دیگری است که حسرت مضاعف با خود دارد.
بیژن شیخعلیزاده، عکاس روابط عمومی استانداری آذربایجانشرقی است که از روزهای حضور شهید مالک رحمتی و از ناگفتههای روزهای فراموشنشدنی استانداری با خبرنگار تسنیم سخن میگوید.
روایتهای بیژن شیخعلیزاده از شهید مالک رحمتی، روایت حضور مستمر او در بازدیدها و نشستهای تمام روزهای استادار شهید است که اگرچه در قاب عکس نیز روایت شدهاند اما حسرت کلمات و روایتها، گاه بیشتر از حسرت تماشای عکسهاست.
نخستین دیدار
بیژن شیخعلیزاده، از روزهای نخست شهید مالک رحمتی در استانداری آذربایجانشرقی سخن میگوید؛ ایشان یک بهمن سال گذشته بود که به تبریز آمدند. نزدیک طلوع صبح بود که پرواز ایشان فرود آمده بود و ما به استقبال ایشان رفته بودیم. به سرعت سوار ماشین شدند و به دیدار آیتالله آلهاشم و خانواده آقای خرم _ استاندار فقید _ رفتیم؛ همان برخوردهای اول، عیار شخصیت ایشان را برای ما مشخص کرد؛ ایشان خوشبرخورد و خوشصحبت بودند.
جرأت عذرخواهی از مردم را داشت
در روزهای نخست حضور ایشان در استانداری، برف سنگینی بارید که منجر به راهبندان طولانیمدت در تبریز شد. انتقادهای فراوانی به مجموعههای مختلف میشد و مردم ساعتها در ترافیک مانده بودند. اقای استاندار برای سفر کاری به تهران رفته بودند اما تا از ماجرا باخبر شدند به تبریز بازگشتند و بدون تیم تشریفات و رسانه، شخصا خود را به محل رساندند و چند برخورد جدی با مدیران داشتند. ما نیز خود را به ایشان رساندیم.
به میان مردم رفتند و از مردم عذرخواهی کردند درحالیکه وظیفه ایشان نبود. ایشان جرأت عذرخواهی داشتند.
سپس به دیسپاسینگ راهداری رفتیم و بررسی میدانی داشتند و مجدد به مرکز کنترل ترافیک برگشتیم. روحیه پیگیریشان از همین برخورد اول مشخص شد و ما نیز متوجه شدیم که ایشان برای کار آمدهاند.
دیدار با مردانیآذر و قول ترخیص دستگاههای دیالیز
شهید مالک رحمتی، یک انسان منظم و پیگیر بود. از سالهایی که با وزیر کشور کار کردم تا سالهایی که در استانداری حضور داشتم، کمتر چنین شخصیتی دیدهام.
شهید رحمتی، ارتباطات گسترده و محکمی با پایتخت داشت که تأثیر آن در پیگیری امورات استان مشخص میشد.
در جریان عیادت از آقای مردانیآذر در بیمارستان به ایشان گفتند که نگران ترخیص دستگاههای دیالیز از گمرک نباشند. سالها بود که ترخیص این دستگاهها با مشکل مواجه شده بود و شاهد بودم که تلاشهای دو استاندار پیشین، ناموفق بود.
ایشان قول ترخیص دستگاهها را به آقای مردانیآذر دادند. ما باورمان نمیشد که دستگاهها ترخیص شوند اما پس از دو روز باخبر شدیم با مصوبهای که شهید رحمتی از معاون اول رئیسجمهور گرفتهاند، دستگاههای دیالیز از گمرک ترخیص شدهاند. روابطعمومی استانداری آذربایجانشرقی به محل گمرک رفت و آقای استاندار با آقای مردانیآذر تماس گرفتند که قولشان را عملی کردند؛ نقطه قوت ایشان این بود که قول خود را عملی میکردند.
پای کار مالک بودم
در روزهای حضور ایشان در استانداری، تمام روزها پای ثابت عکاسی نشستها و بازدیدهای ایشان بودم. حتی به من میگفتند این حجم از کار، خستهات خواهد کرد. روزهای بشدت پرکاری بود که بعضی روزها، فرصت انتشار اخبار و گزارشهای خبری و تصویری با توجه به حجم گسترده برنامهها به روز بعد موکول میشد اما با تمام اینها، بنده و دیگر همکاران روابط عمومی استانداری پای کار ایشان بودیم.
عیار کار برای مدیران مشخص شد
برنامههای ایشان نتیجه داشت. جلسههاشان برای مسائل اساسی استان بود. نخستین جلسهشان، جلسهٔ شورای معادن بود. در شورای معادن، تصور مدیران از ایشان تغییر پیدا کرد. سؤالاتی از مدیران مربوطه استانی پرسیدند و مدیران استانی را دچار چالشهای اساسی کردند. به مدیران گفتند که سالها از جزئیات مسائل باخبر بودهام و اکنون با آگاهی کامل به استان آمدهام.
مدیران را پای کار آورده بودند و قرار بود تحول اساسی در استان به وجود بیاورند و مدیران نیز انگیزه پیدا کرده بودند.
جلسههایی تا پایان شب
اکثر روزها تا ساعت 8 شب جلسه داشتند. ما خسته میشدیم و استراحت هم میکردیم اما ایشان با تمام توان جلسات را برگزار میکردند و این حجم از خستگیناپذیری ایشان، جای تحسین داشت.
در سفر دوروزهای که به جلفا و خداآفرین داشتیم، ساعت 12 شب بود که پس از پایان جلسه، از من خواستند تا از افراد حاضر در جلسه عکس بگیرم تا خستگیشان مشخص شود.
سنگهای مسیر گمرک جلفا را برداشتند
در سفر دوروزه به جلفا، گزارش داده بودند که گمرک جلفا چند ساعت دیرتر شروع به کار میکند. ساعت 4:30 صبح بیدار شدیم و به سمت گمرک رفتیم. ساعت 6:30 وارد گمرک شدند و مدیر گمرک را احضار کردند و پیگیری قضیه را از فرمانداری خواستند.
همانجا که به دیدار کامیوندارها رفته بودند، یکی از کامیوندارها گفت یک سنگ منجر به سوراخ شدن باک ماشین او شده است. با راهنمایی راننده به محل رفتند و با کمک محافظها سنگ را برداشتند.
پیگیری کار مردم با مسئولیت شخصی
در همان بازدید، به مرز جلفا رفتیم و جلسهای درباره جاده کلاله خداآفرین داشتند که ریاست جمهوری نیز پیش از افتتاح سد قیزقلعهسی از آن بازدید کردند. قرار بود قسمتی از معدن بین جاده را بردارند و ایشان دستور برداشتن قسمتی از معدن را دادند تا تکمیل جاده با مسئولیت شخصی ایشان تکمیل شود. تلاش میکردند کار مردم پیش برود و به کار کردن برای مردم باور داشتند.
چیزی از این دیدار منتشر نشود
به دیدار خانوادهای رفتیم که باتوجه به قطع نخاع فرزند خانواده، شرایط بسیار نامساعدی در حاشیه شهر داشتند. برای ما بهترین سوژه خبری بود تا منتشر کنیم؛ هرچند که نمیخواستیم چهرهها منتشر شوند اما عکس و فیلم گرفتیم. آقای استاندار دستور حل مشکلات آن خانواده را دادند و بعد از خروج از خانه آنها، گفتند نباید عکس و فیلمی از این بازدید منتشر شود.همین جا بود که فهمیدیم ایشان برای مردم آمدهاند.
مادری که برای گرفتن عکسهای حضور استاندار در خانهاش آمده بود
مادر فرزند قطع نخاعی که استاندار به دیدارشان رفته بود، پس از شهادت استاندار، به سراغ ما آمدند و گفتند که از همان روز دنبال عکسهای این بازدید هستند اما خبری از این بازدید در سایت استانداری پیدا نمیکنند.
به ایشان گفتم که درخواست آقای استاندار بود که کرامت شما حفظ شود و تصویری از شما بهخاطر مشکلاتتان منتشر نشود و شخصا پیگیر مشکلات شما باشند.
آن مادر گریه میکرد و میگفت حیف شد، حیف.
از پسر قطع نخاع خود سخن میگفت که در صندلی پشت ماشین دراز کشید تا به تشییع جنازه شهید رحمتی به مراغه برود.چنین روزهای خاصی در چهار ماه بر ما گذشت. نحوهٔ تعامل ایشان با مردم عجیب بود و مکتب شخصیتی عجیبی داشتند.
اهل فن رسانه بود
عکس گرفتن کار سختی است. خودشان در یک جمع دانشآموزی گفتند که مدتی عکاسی نیز کردهاند. عکس گرفتن از چنین آدمی سختتر است چراکه متوجه کیفیت کار عکاس می شود.
ایشان اخبار را میخواندند و رصد میکردند و گاه پیشنهاد تیتر نیز میدادند. با انگیزههای ایشان پای کار بودم و هر برنامهای که بود میرفتم.
خاطره خوب و بد در جلسه شب عید
در جلسه شب عید خواستند تا همکاران یک خاطره خوب و یک خاطره بد بگویند. همکاران خاطراتی گفتند و من فقط گفتم که آقای دکتر، میدانم که دیگر ریزش مو نخواهم داشت؛ دو بار بهخاطر استرس، کاشت مو داشتهام اما شما حین کار استرس نمیدهید تا چنین اتفاقی نیز بیفتد.
مخالف بنرهای خیرمقدم بود
ایشان به شدت با نصب بنرهای خیرمقدم و تشریفات مخالف بودند. میگفتند مردم خوششان نمیآید. حتی در بازدید از یک پروژه در شهر مرند، پس از این که متوجه بنر خیر مقدم شدند به ما گفتند که آن بنر را پایین بیاوریم.
چنین حرکتهایی داشتند؛ در حالی که خیلیها از این خیرمقدمها خوششان میآید؛ مردم از ایشان راضی بودند؛ مردمی که انتقادهای فراوان به مدیران استانی داشتند از ایشان در روزهای حیاتشان نیز به نیکی یاد میکردند.
هرچه میگفت منتشر میشد
آمده بودند تا کار کنند و مسئله حل شود. همیشه عجله داشتند تا کارها حل شوند. ایشان را بالاتر از یک استاندار میدیدم و ظرفیت آن را داشتند. همهفنحریف بودند و هرکجا که میرفتند نسبتبه آن جمع سخنرانی میکردند. با بچهها به زبان خودشان، با پزشکان به زبان خودشان و با صنعتگران به زبان خودشان حرف میزدند.
مهمتر از همه، این بود که هرچه میگفتند منتشر میشد و دلیل آن، این بود که برای مردم کار میکردند و مردم از زبانشان نمیافتاد.
پیگیری سرزده از پلی که پس از شهادت، به نام ایشان افتتاح شد
ایشان با زمانبندی مشخص پیگیر مسائل مردم بودند. بازدید از پل معلم و مشکلات آنجا یکی از برنامههای ایشان بود که با پیگیری مکرر و سرزده از فعالیتهای کارگاه، مردم حس میکردند که کسی امده تا برای آنها کار کند.
ایشان را پرتوان و باجرأت و با مردم دیدم؛ مردم را از سختی رهایی میدادند و خودشان را به خاطر مردم خسته میکردند.
دور از حواشی سیاسی
استاندار شهید آذربایجانشرقی، به دور از حواشی سیاسی بود و به کارکرد افراد اهمیت میداد؛ جدای از گرایشهای سیاسی، با ناکارآمدی افراد از هر گرایشی برخورد میکرد؛ با چنین کارهایی بود که مردم او را باور کردند.
دیدارهای مردمی
شهید رحمتی، مشکلات مطرح شده مردم در ملاقات مردمی را با خود به تهران میبردند و حل میکردند. بیش از پنج بار در چهار ماه، حتی در روز سیزدهبهدر نیز دیدار مردمی داشتند و درخواستهای پیج اینستاگرام را نیز در اولویت بررسی قرار داده بودند تا با درخواستکنندگان از آن طریق نیز دیدار داشته باشند.
روز سفر ریاست جمهوری نیز مقداری نامه در دست داشتند که دستورشان را از ریاست جمهوری بگیرند.
لبخند دیدار آخر
ایشان نمیدانستند که در افتتاح سد قیزقلعهسی من هم برای عکاسی حضور خواهم داشت؛ چون تیم رسانه ریاست جمهوری حضور داشت و نیازی به حضور ما نبود.
اما من بهخاطر ایشان رفته بودم. حین بازدید و نشست، متوجه من شدند و مجدد به من نگاه کردند و لبخند زدند. پس از آن برنامه، دیدار و احوالپرسی داشتیم و از برنامه ابراز رضایت کردند اما آن دیدار، آخرین دیدار ما بود.
حسرت بر دل مانده
در تمام سالها، با تمام استاندارها عکس دونفره گرفتهام اما جدای از یک عکس دستهجمعی، عکسی با ایشان ندارم. حجم کارها مانع از فرصت گرفتن این عکس شد. گمان میکردم فرصت عکس گرفتن پیش خواهد آمد اما ناگهان چه زود، دیر شد و مالک از بین ما رفت و حسرت آن عکس بر دلم ماند.
روز وداع
روز تشییع پیکر شهیدان، چه در تبریز و چه در مراغه، حسی برای عکس گرفتن نداشتم. دوربین را کنار گذاشتم و اولین حالتی بود که با خودم گفتم برای چه چیزی و چه کسی عکس میگیرم.
حسی نداشتم اما رفته بودم تا آخرین عکسهایم را از ایشان بگیرم. من گریه نمیکنم اما بغض گلوی مرا در تشییع جنازه گرفته بود؛ دوربین را در دست گرفته و تماشا میکردم.
هنوز فکر میکنم زنده است. کارمندی که هیچ احساسی از خود نشان نمیداد، آمد و با ما نشست و گریه کرد. مردم آمدند و عکس هایشان را با او خواستند. 121 روز با این مرد کار کردم. خسته شدیم اما ارزشش را داشت.
گفتوگو: ابوالفضل حمامی
پایان پیام/
© | خبرگزاری تسنیم |