Get News Fast

 

ناگفته‌های ‌آزادگان اردبیل ‌از دوران تلخ اسارت

روایتی از تلاش دشمن برای سرکوب آرمان‌های انقلاب و دست درازی به خاک کشور از زبان آزادگان اردبیلی گویای واقعیت‌های کمتر گفته شده از جنگ تحمیلی است.

ناگفته‌های ‌آزادگان اردبیل ‌از دوران تلخ اسارت

به گزارش بخش استانی وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از اردبیل، مردم ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بدون اینکه فرصتی برای لمس شیرینی و تأثیرات آن داشته باشند، درگیر اهداف شوم رژیم بعثی عراق با آغاز جنگ تحمیلی شدند، جنگی که اساس آن را استکبار فراهم ساخته بود و تا به امروز از افشای واقعیت‌های آن واهمه دارد اما خاطرات آزادگان روایت زنده جنگ و واگویی دردهایی است که جوانان و نوجوانان این مرز و بوم در دهه 60 متحمل شدند تا یک وجب از خاک کشور به دست بیگانه نیفتد.

هر یک از آزادگان ترسیمی متفاوت از وقایع جنگ دارند اما در صحبت‌های تمام آنها استقامت به منظور شکست دشمن و به عقب راندن آن با تکیه بر ایمان قلبی موج می‌زند.

 اسرا اجازه اسارت مجد و عزت خود را ندادند 

غضنفر محبی جانباز 55 ساله که در عملیات والفجر 4 توسط نیروهای عراقی به همراه تعدادی از رزمندگان ایرانی به اسارت گرفته می‌شود، سه بار در سال‌های 60، 61 و 62 به جبهه اعزام می‌شود.

بعد از مجروح شدن در آخرین اعزام و در عملیات والفجر 4 به اسارت گرفته می‌شود. رویدادی که با تلخی از آن یاد می‌کند و آرزو دارد هیچ هموطنی هیچ‌گاه این طعم تلخ را تجربه نکند.

می‌گوید شاید در حقیقت اسیر و در بند بودیم اما تمام اسرا عزت و مجد خود را حفظ می‌کردند و حتی در زندان چنین روحیه‌ای نوعی مبارزه با دشمن بود.

نه سلول‌های سه گوشه زندان‌های عراق که با وجودی که ظرفیت آن برای 4 نفر تعریف شده بود اما بعثی‌ها 10 زندانی را در آن جا می‌دادند، و نه فرو کردن لوله تفنگ در زخم مجروحان، موجب نشد تا به تعبیر محبی استقامت اسرا در هم شکسته شود.

شکنجه اسرای تشنه لب با ندادن آب به آنها، تأمین کمترین امکانات، تحقیر و توهین و آزار و اذیت گوشه‌ای از خاطرات هشت سال دفاع از مرزهای این کشور است که با غیرت، ایستادگی و ایمان به خدا حاصل شد.

غضنفر محبی جانباز 40 درصدی و آزاده اردبیلی آزادگان را ذخایر انقلاب اسلامی و یادگاران هشت سال دفاع مقدس دانسته و با یادآوری مشقت‌های دوران اسارت بعد از جنگ تحمیلی، مقام آزادگان را شایسته تقدیر و تشکر عنوان کرد.

وی به همراه تنی چند از رزمندگان جمهوری اسلامی ایران در سال 61 به دست نیروهای عراقی اسیر شده و نهایتا بعد از تحمل سختی‌ها و مشقت‌های اسارت با سربلندی و سرافرازی به میهن اسلامی بازگشته است.

 پیرمرد 70 ساله پاسخ اهانت صدام را داد 

حسین قوی‌پنجه یکی از آزادگانی است که جنگ را در 15 سالگی به جان می‌خرد، در سال 62، 2 روز قبل از آغاز عملیات خیبر در منطقه هورالهویزه توسط سربازان عراقی اسیر می‌شود.

وقتی به همراه 30 نفر دیگر به بصره منتقل می‌شود، خبر می‌رسد که صدام می‌خواهد از اسرا بازدید کند، دیدن پیرمردی 70 ساله در بین اسرا خشم صدام را بر می‌انگیزد و شروع به فحاشی می‌کند که با این کهولت سن اینجا چه می‌کنی؟

قوی‌پنجه به یاد دارد که پیرمرد در پاسخ می‌گوید: همان‌ طور که تو به درجه‌دارانت گفته‌ای صبحانه را در بغداد بخورید و ناهار را در تهران خواهید خورد، من هم آمده‌ام ناهار را در بغداد بخورم.

نام این پیرمرد حنیفه است، اسیری که صدام دستور می‌دهد به خاطر این حرف دهانش را بدوزند و چند روز بعد در یکی از اردوگاه‌ها پزشکی ایرانی مخفیانه او را معالجه می‌کند، پیرمردی که الگوی اسرای جوان شده بود و مدت‌ها بعد از شکنجه شدن در اردوگاه‌های مختلف به شهادت رسید، در این دوران استقامت و ایمان عامل ایستادگی اسرا در طول دوران سیاه اسارت بود.

 مأموران صلیب سرخ همدرد ما بودند 

جعفر امامی دیگر آزاده اردبیلی در سال 1343 در مشگین‌شهر متولد شد و در سال 62 در عملیات خیبر در مقابل نیروهای بعثی عراق ایستاد تا به اذعان خود، راه تجاوز دشمن به خاک کشور را سد کند.

به یاد دارد که این عملیات یکی از رویدادهای مهم دفاع مقدس بود و در نهایت نیز به شهادت بسیاری از نیروها و اسارت گروهی دیگر منجر شد.

کمبود امکاناتی که در اختیار اسرا قرار داده می‌شود، موجب نشده تا اسرا روحیه خود را ببازند. از جنگ خاطرات تلخ و شیرین بسیاری به یاد دارد اما می‌گوید تلخ‌ترین آن شنیدن خبر فوت امام خمینی (ره) بود که حتی مأموران صلیب سرخ نیز در تلخی گسترده این رویداد در جهان با ما همدردی می‌کردند.

امامی معتقد است حتی اگر امروز هم لازم به دفاع باشد به رهبر خود لبیک خواهد گفت و معتقد است دفاع مقدس عصاره عقیده قلبی مبارزه با استکبار در تاریخ بود.

تمام مدت اسارت تنها به بهانه شنیدن پیروزی رزمندگان در جبهه‌ها قابل تحمل می‌شد و تمام تلخی شکنجه‌های روحی و روانی به هوای بازگشت به وطن فراموش می‌شد.

  از ثبت‌نام مصررانه در جنگ تا شرکت در عملیات بی‌بازگشت  

بهزاد امین ساجدی متولد 1345 زمانی که سال 62 در جبهه نام‌نویسی کرد به دلیل سن پایین مورد پذیرش قرار نگرفت چون اصولا داوطلبان برای حضور در جبهه‌های حق علیه باطل باید در سن قانونی یا بالاتر از آن بودند اما ساجدی می‌گوید ما مشتاق بودیم در جنگ شرکت کنیم و اجازه ندهیم دشمن به خاک ما دست درازی کند.

این بود که با اصرار در نهایت وارد فهرست ثبت‌نامی‌ها شدیم و برای آموزش ابتدا به سپاه عاشورا در گیلان غرب و در محلی به نام کاسه‌گران اعزام شدم.

ساجدی تلاش می‌کند نظر فرماندهان را جلب کند تا از فهرست ثبت‌نامی‌ها حذف نشود، در نهایت می‌گوید با ایمان و اراده‌ای که داشتم در عملیات خیبر شرکت کردم، یکی از مهمترین عملیات برون مرزی که فرماندهان می‌گفتند یا نهایت آن شهادت و یا اسارت است.

ساجدی بعد از مجروح شدن در این عملیات به همراه تنی چند از همرزمانش اسیر می‌شود.

به یاد دارد که حتی مجروحیتش موجب نشده تا ترحم و نرمشی از سوی سربازان عراقی ببیند، بعد از اینکه در برنامه زنده تلویزیونی یکی از اقوامش چهره او را شناسایی می‌کند، خانواده ساجدی مطلع می‌شوند که اسیر شده است.

آزاده اردبیلی اسارت را با کلماتی همچون مشقت و تاریکی هم معنی می‌داند، به یاد می‌آورد که همرزمانش شکنجه می‌شدند تا تخلیه اطلاعاتی شوند اما امید به بازگشت به وطن روزهای تلخ اسارت را شیرین می‌کند، در سال 69 زمانی که مبادله اسرای جنگ مطرح می‌شود، ساجدی بار دیگر عطر شیرین وطن را تجربه می‌کند.

انتهای پیام/131

 
 

 

© خبرگزاری تسنیم
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − دو =

دکمه بازگشت به بالا