Get News Fast

 

گزارش| گوشواره‌ای برای مقاومت/ وقتی طلا صدای همدلی می‌شود

در کوچه‌پس‌کوچه‌های مازندران، زنان و مردانی برخاسته‌اند که با اهدای طلای خود، صدای عدالت و همدلی را به جهان می‌رسانند. پویش ایران همدل، جریانی است که هر گرم از این طلاها را به زنجیره‌ای از ایثار و انسانیت پیوند می‌دهد.

به گزارش بخش استانی وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از ساری، در روزگاری که اخبار تلخ و ناامیدکننده جنگ و خون‌ریزی از نقاط مختلف جهان به گوش می‌رسد، هنوز هم صدای همدلی و مهرورزی مردمانی بلند است که به ندای مظلومان پاسخ می‌دهند. در این میان، داستان‌هایی از ایثار و بخشش به گوش می‌رسد که گویی از دل اسطوره‌ها آمده‌اند، اما واقعی‌اند و جاری در زندگی ما. یکی از این روایت‌ها، حکایت مردمی است که در شمال ایران، در خطه همیشه سبز مازندران، در پویش «ایران همدل» شرکت کرده‌اند و طلاهای خود را برای حمایت از مقاومت در لبنان و غزه اهدا می‌کنند.

این گزارش، پنجره‌ای است به دل‌های روشن و خالص مردمی که گاه با دستانی لرزان، اما با قلب‌هایی مطمئن و عاشق، بخشی از زندگی خود را تقدیم کرده‌اند تا چراغ امیدی برای مظلومان باشند. طلای اهدایی آن‌ها شاید از نظر مادی کوچک به نظر برسد، اما از نظر معنوی، نشانگر روح بزرگ و عزم استوار مردمانی است که باور دارند عدالت و مقاومت، ارزش‌هایی‌اند که باید به هر قیمتی از آن‌ها حمایت کرد.

 همراه حجت‌الاسلام مهدی حیدری، مسئول جمع آوری طلا پویش ایران همدل در مازندران قدم‌به‌قدم در کوچه‌های شهرهای مازندران حرکت کرده‌ایم؛ از خانه‌هایی کوچک تا دل‌هایی بزرگ. اینجا داستان‌هایی از عشق و ایمان شکل می‌گیرد که هرکدام ارزش شنیدن و ماندگار شدن در تاریخ را دارند. از زنی که پس‌انداز زندگی‌اش را در این راه اهدا کرد تا مادری که گوشواره‌های دختر کوچکش را به دست حاج‌آقا سپرد، همه در یک هدف مشترک‌اند: حمایت از مظلومان و تقویت جبهه مقاومت.

طلاهایی که از قلب‌های مومنانه به جبهه مقاومت رسید

در هوای ابری یک روز پاییزی، راهی شدیم تا از نزدیک شاهد جریان پویش «ایران همدل» در مازندران باشیم. پویشی که روایتگر عشق، ایثار و همبستگی مردم این خطه با جبهه مقاومت در غزه و لبنان است.

در خانه‌ای ساده در یکی از محله‌های شهر، بانویی میانسال با شور و شوقی وصف‌ناپذیر به استقبالمان آمد. او گردنبندی ظریف اما پرارزش از نظر معنوی را به دست حجت‌الاسلام سپرد و گفت: «این طلا را به عشق رهبرم و برای دلخوشی مردم مظلوم لبنان اهدا می‌کنم. هر چه دارم از برکت انقلاب و اسلام است، و حالا زمان آن است که من هم سهمی داشته باشم.»

وقتی در خانه کوچک خانم صادقی قدم گذاشتم، عطر چای تازه دم، گرمای مهربانی او و برق عجیبی در چشمانش همه چیز را به فضایی صمیمی تبدیل کرد. روبه‌روی من نشست، دست‌های پینه‌بسته‌اش را که نشان از سال‌ها تلاش داشت، روی زانوهایش گره زد و گفت: من همیشه گوش به فرمان رهبرم هستم. اگر ایشان گفته‌اند که باید به مردم مظلوم کمک کنیم، دیگر جای تردید نیست.

این زن میان‌سال، با روسری گل‌گلی ساده و لبخندی که روی لب‌هایش نقش بسته بود، داستان زندگی‌اش را با ما به اشتراک گذاشت. او توضیح داد که گوشواره‌ای که امروز برای اهدا آورده است، یادگار شوهر مرحومش است؛ مردی که سال‌ها پیش در حادثه‌ای کاری جان خود را از دست داده بود. این گوشواره برای او تنها یک زیور نبود، بلکه سندی از عشق و خاطرات گذشته‌اش بود.

“وقتی دیدم خواهر و برادرهای مسلمانمان در لبنان و غزه تحت آن‌همه فشار هستند، وقتی دیدم زن‌ها و بچه‌ها هیچ امنیتی ندارند و هر روز بمب روی سرشان می‌ریزد، تصمیم گرفتم این گوشواره‌ها را بدهم. می‌دانم که شاید ارزش مادی زیادی نداشته باشند، اما برای من ارزش معنویشان بیشتر است. این هدیه را به‌خاطر خدا و عشق به رهبرم می‌دهم.”

چشمانش پر از اشک شد و ادامه داد: “وقتی حاج‌آقا حیدری به محله ما آمدند و از این پویش گفتند، همان لحظه تصمیم گرفتم گوشواره‌هایم را بردارم. پسرم اول مخالفت کرد و گفت این تنها چیزی است که از بابا برای ما مانده. ولی وقتی برایش توضیح دادم که این کار برای حمایت از مظلومان است، قبول کرد.”

آن لحظه، چیزی که در چشمان او دیدم، فراتر از یک حس معمولی بود؛ گویی در عمق چشمانش یک ایمان راسخ به عدالت و انسانیت موج می‌زد. خانم صادقی بارها تکرار کرد که این کارش یک وظیفه است، نه لطف. “ما اگر امروز کمک نکنیم، فردا جواب خدا را چه بدهیم؟”

وقتی پرسیدم چه احساسی دارید که این گوشواره‌ها به دست زنان و کودکان لبنانی یا غزه‌ای برسد، با لبخندی آرام پاسخ داد: “احساس می‌کنم که بخشی از وجودم کنار آن‌هاست. شاید نتوانم به آنجا بروم و کنارشان باشم، اما با این کار حس می‌کنم دارم به آن‌ها می‌گویم که تنها نیستند.”

گفت‌وگو با خانم صادقی مرا با عمق ایمان و ایثار یک زن ایرانی آشنا کرد؛ زنی که در میان تمام مشکلات زندگی‌اش، هنوز قلبی بزرگ و اراده‌ای استوار دارد. این هدیه کوچک از نگاه او، نشانه‌ای از عشق و همبستگی با کسانی است که کیلومترها دورتر، اما در قلب او نزدیک‌اند.

امروز گوشواره می دهم تا فردا دشمن به زور از من نگیرد

در خانه‌ای دیگر، زن جوانی با کودکی در آغوش، به استقبالمان آمد. وقتی گوشواره‌های طلای خود را درآورد و در کیسه کمک‌ها گذاشت، اشک از چشمانش سرازیر شد. به سختی توانست کلماتش را بیان کند: این گوشواره‌ها پس‌انداز تمام زندگی من و همسرم بود. هر بار که به آن‌ها نگاه می‌کردم، به آینده فرزندانم امید داشتم. اما امروز، برای آینده مردم لبنان و فلسطین مهم‌تر است. رهبرمان گفته‌اند باید مقاومت را یاری کنیم، و این گوشواره‌ها هدیه کوچکی است از طرف من.

کودک کوچک در آغوش مادر لبخندی زد و انگار که مهر تأییدی بر این تصمیم گذاشت. حجت‌الاسلام حیدری گفت: هر کس آنچه در توان دارد می‌تواند اهدا کند؛ این گوشواره‌ها شاید از نظر مادی کوچک باشند، اما معنویتی بی‌انتها دارند.

یکی دیگر یک جفت گوشواره ساده را برای اهدای طلا آورده بود. وقتی از او درباره تصمیمش پرسیدم، گفت: این گوشواره‌ها تمام پس‌اندازم بودند. راستش این‌ها را از پول کارگری شوهرم و قناعت خودم جمع کردیم. اول قرار بود با این پول بخشی از هزینه خرید خانه‌مان را بدهیم. اما وقتی شنیدم رهبر عزیزمان از حمایت از جبهه مقاومت حرف زدند، فهمیدم این‌ها برای آن‌ها خیلی ارزشمندتر خواهد بود.

لحظه‌ای مکث کرد، انگار که می‌خواست تمام حرف دلش را در یک جمله خلاصه کند. سپس گفت: “اگر امروز این گوشواره ها را با دل خودم بدهم، فردا خیال راحتی دارم. اما اگر نگهشان دارم، چه کسی تضمین می‌کند که دشمن به خانه‌ام نیاید و همین‌ها را با زور از من نگیرد؟”

با چشمانی براق که اشک در آن حلقه زده بود، از سختی‌هایی که گذرانده گفت: “ما همیشه زندگی‌مان سخت بوده. ولی این سختی‌ها وقتی می‌بینم زن و بچه‌های لبنانی یا فلسطینی چطور در اوج مظلومیت زندگی می‌کنند، برایم هیچ است. آن‌ها هر روز جانشان را از دست می‌دهند، خانه‌هایشان ویران می‌شود. ما هم باید کاری کنیم، هرچند کوچک.”

وقتی از حاج‌آقا حیدری پرسیدم نظرشان درباره این تصمیم چیست، او تأیید کرد که دیدن چنین ایثاری از مردمی که شاید خودشان هم با سختی زندگی می‌کنند، به همه انگیزه می‌دهد.

خانم رستمی در پایان گفت: “وقتی فهمیدم این طلاها قرار است برای حمایت از مردمی باشد که همیشه مورد ظلم قرار گرفته‌اند، خوشحال شدم. چون می‌دانم که این کار کوچک شاید بتواند بخشی از دردشان را کم کند. به‌نظرم همه باید این حس را تجربه کنند؛ حس اینکه با چیزی که شاید برایشان مادی باشد، برای دیگری پناهی معنوی ایجاد کنند.”

طلای ما، چراغی برای مقاومت 

تجربه همراهی با حاج اقا حیدری برایم لذت بخش بود. چهره این روحانی متواضع و پرکار، آمیخته‌ای از خستگی و شعف بود. در میان شوق و هیجان اهداکنندگان، او به‌عنوان مسئول این کار بزرگ، با نهایت دقت و امانت‌داری طلاها را جمع‌آوری می‌کرد.

وقتی از او درباره حس و حالش پرسیدم، با نگاهی آرام گفت: این طلاها فقط فلز نیستند؛ هر کدامشان حکایت از یک دل بزرگ و یک تصمیم عظیم دارند. هر بار که این هدایا را دریافت می‌کنم، احساس می‌کنم وزن سنگینی بر دوشم گذاشته می‌شود؛ وظیفه دارم این امانت‌ها را به بهترین شکل ممکن به دست مردم مظلوم لبنان و غزه برسانم.

حجت‌الاسلام حیدری درباره دشواری‌های این مسئولیت توضیح داد: اولین و مهم‌ترین اصل در این مسیر، امانت‌داری است. ما نمی‌توانیم این هدایا را فقط به‌عنوان کمک‌های مالی ببینیم؛ این‌ها نماد عشق و اعتماد مردم به جبهه مقاومت و حتی به ما هستند. هر قطعه طلا برای من یک عهدنامه است؛ عهدی که باید به بهترین نحو به سرانجام برسد.

وی ادامه داد: گاهی حجم کمک‌ها و ارزش مادی آن‌ها به حدی است که احساس می‌کنم کوچک‌ترین خطا یا اشتباهی، می‌تواند به این اعتماد بزرگ آسیب بزند. به همین دلیل، هر طلا را با دقت ثبت می‌کنیم و در مسیر انتقال، مراقبت ویژه‌ای از آن‌ها داریم.

از او درباره واکنش مردم پرسیدم و گفت: شور و شوق مردم در این پویش دیدنی است. وقتی به خانه‌هایشان می‌رویم، گویی منتظرند تا بخشی از دل خود را به ما بسپارند. جالب این است که هیچ‌کس به میزان طلایش فکر نمی‌کند. یک نفر با یک گوشواره کوچک می‌آید، دیگری با چندین قطعه طلا. اما چیزی که همه این‌ها را به هم پیوند می‌دهد، خلوص نیت است. مردم فقط به انجام وظیفه و یاری مظلومان فکر می‌کنند.

حجت‌الاسلام حیدری در پایان تأکید کرد: ما این طلاها را با دقت و حساسیت بسیار به مراکز معتبر انتقال می‌دهیم. تلاش ما این است که این هدایا دقیقاً به دست آن‌هایی برسد که بیشترین نیاز را دارند. 

برای من، این کار یک مسئولیت دینی و اخلاقی است. باور دارم هر قطعه طلا، بارقه امیدی است که در دل یک مظلوم روشن می‌شود. این طلاها نه فقط از فلز، که از ایمان و ایثار ساخته شده‌اند.

این روزها وقتی از کوچه‌ها و خیابان‌های مازندران می‌گذری، شور عجیبی در دل مردمانش می‌بینی. طلای زرد این سرزمین، دیگر تنها درخششی مادی ندارد؛ بلکه به نماد ایثار و همدلی بدل شده است. زنانی که در سکوت خانه‌هایشان تصمیمی بزرگ می‌گیرند، مردانی که با افتخار از همراهی‌شان در این راه می‌گویند، و کودکان که شاید هنوز معنای مقاومت را ندانند اما در آینده، قصه‌های این ایثار را بازگو خواهند کرد.

هر گرم طلا که به پویش “ایران همدل” اهدا می‌شود، بیش از یک فلز گران‌بهاست؛ حلقه‌ای است که قلب‌ها را به هم پیوند می‌دهد، مرزها را از میان برمی‌دارد، و نشان می‌دهد که انسانیت و ایمان به عدالت، قوی‌تر از هر ظلم و ستمی است.

پویش ایران همدل، نه‌فقط حرکتی نمادین بلکه حرکتی واقعی برای ایجاد تفاوتی بزرگ در زندگی مظلومان لبنان و غزه است. و مازندرانی‌ها، با روحیه‌ای که همیشه پیشرو در ایثار و مقاومت بوده‌اند، این بار نیز صفحه‌ای دیگر از تاریخ انسانیت را با درخششی زرین ورق می‌زنند.

شاید روزی که این طلاها به دست مادر یا کودکی فلسطینی برسد، جهان بداند که وقتی دل‌ها در مسیر حق متحد می‌شوند، هیچ ظلمی نمی‌تواند مانع روشنایی امید باشد. این گزارش، روایت قطره‌هایی از دریای عظیم همدلی است که جاری شده است تا عدالت و انسانیت را به ساحل برساند.

انتهای پیام/

 

© خبرگزاری تسنیم
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − 12 =

دکمه بازگشت به بالا