ناگفته‌هایی از حماسه 6 بهمن آمل/ 12 ساعت با منافقین

بصیرت افزایی مردم آمل در حادثه حمله کمونیست‌ها به آمل در سال ۶۰ و پیروی از خط امام منجر به خلق حماسه در تاریخ زرین مبارزات انقلابی مردم مازندران شد.

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از آمل، با وجود گذشت سال‌ها از سال 60 وقتی به ماه بهمن می‌رسیم شهر آمل رنگ و بوی خاصی را به خود می‌گیرد و مردم این شهر و شهرستان را به یاد یک اتفاق مهم تاریخی می‌اندازد؛ حماسه‌ای که مردم این شهر با بصیرت‌افزایی و پیروی از خط ولایت‌ فقیه و نثار 41 شهید خلق کردند و برگی از تاریخ انقلاب اسلامی برای همیشه در اذهان عمومی به ثبت رساندند.

مردمی که در آن سال با ساختن «هزار سنگر» برای مقابله با منافقین در شهر آمل را به نام هزار سنگر نام‌گذاری کردند و اجازه تصرف منافقین و اتحادیه کمونیست‌های ایران به خاک خود را ندادند؛  رشادت‌ها و ایثارگری‌ها حتی از یک زن بارداری نشان داده می‌شد که برای سنگرسازی شن در گونی می ریخت و یا راننده نیسانی حاضر بود جانش را بدهد تا به حمل تیربار بپردازد تا آن چیزی که در سر عده‌ای که خود را سربداران معرفی کرده بودند اما در سرشان هدف دیگری را دنبال می‌کردند محقق نشود و نقشه‌ها را نقش بر آب کنند و بینی کمونیست‌ها را به خاک بمالند.

داستان‌ها و روایت‌های بی‌شماری در مورد آن واقعه حماسه ساز طی 42 سال از سوی راویان و شاهدان و مبارزان نقل و قول شد اما این بار خبرگزاری تسنیم با فردی آشنا شد که به خودش چهره به چهره یا همان تن به تن با آنها بود و دید که آنها چه افکاری در سر داشتند.

ناگفته‌هایی از حماسه 6 بهمن آمل/ 12 ساعت با منافقین

12 ساعت با منافقین

محمود نماریان یکی از کسانی که در واقعه مهم سال 60 آمل حضور داشت و به‌نوعی حضور وی متفاوت با مبارزان آن سال بود در مورد ششم بهمن خود را فردی 21 ساله و دانشجوی مکانیک دانشگاه تهران معرفی می‌کند و می‌گوید: بعد از تعطیلی انقلاب فرهنگی در سال 59 به آمل برگشتم و چون مشغول فعالیت فرهنگی و اهل کارهای فرهنگی بودم برای کمک به این شهرستان برگشتم و در آن سال کارت ترددی برایمان صادر شد.

وی با بیان اینکه فعالیت ما مدیریت مراسم شهدا، چاپ عکس شهدا بود و این اقدامات را انجام می‌دادیم و آن زمان با دستگاهی به نام اوپک کارهای چاپ تصویری صورت می‌گرفت، افزود: آن زمان به اتفاق دوستی در آن ساختمان پایگاه بسیج یا همان هتل شهر بیرون آمدیم که حدود ساعت ده و نیم شب بود؛ یک شب زمستانی و سرد با یک کت بر تن از این ساختمان تا به ساختمان سینمای آمل برویم و بالای ساختمان آن دستگاه را برداریم که عکس شهدای انقلاب و دوران جنگ را برای 22 بهمن بزرگ کنیم.

این مبارز انقلابی سال 60 یادآور شد: با همدیگر به نقطه‌ای که به اصطلاح فعلا بانک رفاه هست آن زمانی آیفونی قرار داشت که اگر کسی خواست زنگ بزند طبقه بالا یک لامپ قرمز کوچولویی داشت و ما داشتیم می‌رفتیم تا نزدیک سر نبش ساختمان یک دفعه‌ای دیدیم جلوی این نور یک لحظه قطع و وصل شد یعنی نشان می‌داد کسی عبور کرده، سرم را برگرداندم و در آن تاریکی فردی را دیدم و گفتم: تو کی هستی؟ گفت: من بسیجی و از تهرانم که لباسش پلنگی، اورکتی نظامی ارتشی بر تن داشت، جلوتر رفتم یعنی حرف این را در واقع می‌خواستم تایید کنم اما به محض نزدیک شدنم آن‌هم با دو قدم، سریع اسلحه خودش را درآورد و گلنگلگ را کشید و صدای آن باعث شد چهار نفر دیگری که سر نبش آن گوشه بودند سریع با آرپیچی و ژسه و تفنگ آمدند.

ناگفته‌هایی از حماسه 6 بهمن آمل/ 12 ساعت با منافقین

دستگیری پسربچه 14 ساله دستفروش

وی با بیان اینکه هر چهار نفر جلو آمدند و شروع به گشتن لباس‌های ما کردند و کارت تردد ما را پیدا کردند، افزود: آن شب ما را دستگیر کردند و اعلام کردند امشب کاری باهاتون نداریم فردا میدان شهر اعدام انقلابی توسط خلق انجام می‌شود که باعث خنده‌ام شد؛

جوان نماریان با بیان اینکه بعد از دستگیری در مکانی که به اندازه دو متر گود و به‌شکل زیرزمین قرار دادند و خودشان بالا بودند تا صبح هم در آنجا ماندند بیان کرد: بعد از دستگیری ما یک بچه چهارده ساله که دستفروش بود هم دستگیر کردند که ظاهرا برایشان یک سوژه بود، بعد از مدت زمانی دکتر یزدان‌پناه که ظاهرا با موتورش برای گشت و رفتن به بیمارستان و رسیدگی به مجروحان آمده بود هم دستگیر کردند و به همان مکان ما آوردند.

وی حضور منافقین را در اطراف سینما، ساختمان بسیج و دور اطراف ساختمان شهرداری عنوان کرد و گفت: آن شب تعداد ما چهار و یواش یواش پنج نفر رسید که همزمان سر ساعت یازده شب صدای بلندی به گوش رسید و و آن آر پی جی بود که به ساختمان بسیج زده بودند و در همان ساعت از چند جای دیگر هم صدای شلیک آمد که در واقع این ساعت شروع عملیات‌شان بود.

ناگفته‌هایی از حماسه 6 بهمن آمل/ 12 ساعت با منافقین

وی با بیان اینکه بعد از نیم ساعت شروع عملیات من را از آنجا خارج کردند و به سمت درب سینما بردند و آن فرد که اینکار را کرد آملی بود و با علامتی بر صورتش شناختم و قبلا هم دیده بودم، تصریح کرد: این فرد با اسلحه آمد با من صحبت کردند که چون گفتم دانشجو هستم فکر کرد می‌تواند جذبم کنند و از شهید بهشتی پرسید و وقتی گفتم شهید بهشتی جواب شما را در آن مناظره به همه شما داد، این فرد خوشش نیامد و با نوک کلاش به گوشه‌ای از بدنم زد و با این حرکت متوجه شدم این‌ها اهل گفتگو نیستند؛ درب سینما را باز کرد من را کنار تابلوی اعلانات برد و تفنگ رو به سمتم گرفت که مثلا شلیک کند اما بعد چند دقیقه‌ای یکی از بیرون به این فرد پیغامی داد و از شلیک کردن به‌ من منصرف شد و دوباره به همان مکان زیرزمینی برگشتیم که ظاهرا به آنها گفتند فعلا فقط اسیر بگیرید و کسی رو نکشید.

شاهد واقعه سال 60 آمل در ادامه با بیان اینکه تا صبح در سرما و شرایط بیرون بودیم تا اینکه صبح شد و ما پنج نفر را از آنجا خارج کردند، گفت: تعداد آن چهار منافق به 10 نفر رسید که دست یکی از آنها کیسه‌ای بود و ازش پرسیدم که این چیه جواب داد داخلش ضبط صوت به‌همراه نواری هست و امروز صبح آن را در میدان شهر می‌خواهیم برای مردم آمل پخش کنیم تا پیام نهضت ما را بشنوند.

تلاشی برای هیچ 

وی مطرح کرد: ما را از آنجا بیرون آوردند و از کوچه اسپه کلا از جایی به سمت کوچه پس کوچه‌ها رد کردند تا به بالای رضوانیه رساندند که در این میان دکتر یزدان‌پناه زرنگی کرد و در آخر و پشت ما قرار داشت از کانال رودخانه خودش را فراری داد.

این راوی با بیان اینکه ما چهار نفر را در هر مسیری می‌بردند به آنها می‌گفتند شما با این بچه‌ها چیکار دارید اما آنها فحش می‌دادند و همچنان ما را نگه می‌داشتند، گفت: ساعت حدود 9 صبح وقتی فشار به آنها زیاد شد و از عهده این فشارها بر نیامدند ما را به سمت باغی در همان مسیر رضوانیه بردند که منزلی قرار داشت و ما را در همان منزل که صاحب آن پیرزنی بود، بردند که البته پیرزن خیلی برخورد تندی با آنها کرد اما چون خیلی قوی هیکل بودند نمی‌توانست کار آنچنان بکند.

ناگفته‌هایی از حماسه 6 بهمن آمل/ 12 ساعت با منافقین

حبس و دوران انتظار 

نماریان بیان کرد: در آن خانه و یک اتاق ما را حبس کردند که در همانجا نمازمان را خواندیم و تفالی از قرآن زدم و آیه‌ای از سوره بقره آمد که در واقع خوش یمن بود؛ در واقع این منزل به‌نوعی برایمان دوران انتظار بود و از آن صبح تا دو بعدازظهر آنجا بودیم که بعدازظهر وقتی هجمه برای آنها زیاد شد ساعات آخر به‌دنبال رهایی خود و نجاتشان از این معرکه بود؛ وقتی از اتاق بیرون آمدم آنها را ندیدم در بیرون از خانه هم سرکی کشیدم دیدم اصلا نیستند و بعد از اطمینان از نبودن آنها به بقیه هم گفتم بیرون بیایند که وقتی بیرون آمدیم و گفتیم خودی هستیم در سطح شهر سنگرهایی را دیدم.

 وی خاطرنشان کرد: پس از این واقعه و در زمان محاکمه آنها در دادگاه انقلاب چیزی که متوجه شدم به اهداف چیزهایی را آموختند که در واقع آن‌ها  اصل نبود و یک ایدئولوژیک و باور برایشان شده بود به‌طوری که به آنها در واشنگتن اجازه نمی‌دادند چیزهای دیگری را ببینند و این باعث شده بود تا به آمل حمله کنند.

ناگفته‌هایی از حماسه 6 بهمن آمل/ 12 ساعت با منافقین

انتهای پیام/

 

© خبرگزاری تسنیم
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − 5 =

دکمه بازگشت به بالا