رهبر انقلاب «حرکت تاریخی» را می‌بیند

نشست «فهم اندیشه سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه ای با رویکرد فلسفه تاریخ» به همت مرکز مطالعات راهبردی تسنیم و با حضور جعفر حسن‌خانی و علی کاکادزفولی برگزار شد.
اخبار حوزه امام و رهبری –

به گزارش بخش سیاسی وبانگاه به نقل از گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، در نخستین بخش از این نشست که ذیل سلسله نشست‌های «فهم اندیشه سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای» جای می‌گیرد و با عنوان «ضرورت و اقتضائات رویکرد فلسفه تاریخ به اندیشه و عمل سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای» برگزار شد، مباحث کلیدی در مورد اهمیت و ضرورت رویکرد فلسفه تاریخ در درک سیاست‌ها و تصمیمات کلان ایشان مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

فهم دقیق رهبری امام خامنه‌ای در گستره وسیع تاریخی ممکن است

اکنون در قسمت دوم نشست با حضور دکتر جعفر حسن‌خانی و دکتر علی کاکادزفولی، بحث به «شناخت مولفه‌های اندیشه و عمل سیاسی آیت الله خامنه‌ای با رویکرد فلسفه تاریخ» معطوف شده است. در این بخش که مشروح آن در ادامه می‌آید، ابعاد متنوع فکری و شیوه عمل سیاسی ایشان در تعامل با تحولات تاریخی و اجتماعی ایران و جهان مورد بررسی دقیق‌تر قرار می‌گیرد.

بدون شناخت حافظه تاریخی، اتفاقات امروز جامعه ایران را نمی‌توانیم به درستی تحلیل کنیم

کاکادزفولی: نگاه فلسفه تاریخ به ما کمک می‌کند که تمامیت‌ها را ببینیم و میان رخدادهای تاریخی به ظاهر ازهم گسسته و از یکدیگر جدا، پیوستگی ها را کشف کنیم. اما به نظر می‌رسد ما در ایران با چند مشکل در این زمینه روبرو هستیم؛ یکی اینکه اساسا چنین رویکردی را در ارتباط با مسائل، به‌ویژه رخدادهای سیاسی و اجتماعی نداریم؛ به ویژه رخدادهایی که همزمان با آنها هستیم؛ عمدتا اگر چنین رویکردی هم وجود داشته باشد، در ارتباط با اتفاقاتی به کار گرفته می شود که چندین دهه از آنها گذشته است. اما در رابطه با اتفاقات نزدیک و لحظه ای چنین رویکردی نداریم. البته بخشی از این مسئله طبیعی است؛ زیرا به هرحال برای داشتن یک نگاه تاریخی، فاصله گرفتن از موضوع ضرورت دارد؛ اما حرف من آن است که کسی که بخواهد عمیق تر به مسائل نگاه کند، نمی تواند با این توجیه، بیخیال فاصله گرفتن از ماجرا شود؛ بلکه سعی میکند به طور فرضی و ذهنی این فاصله را بین خود و موضوع ایجاد کند و سپس به تحلیل بپردازد. این مقدمه را گفتم که بگویم در مورد رخدادهای سیاسی و اندیشه سیاسی رهبر معظم انقلاب و کنش سیاسی ایشان هم به عنوان یکی از موضوعات امروز عرصه سیاست ایران کمتر از این نگاه استفاده می‌کنیم.

بسیاری از تحلیلگران و حتی برخی از پژوهشگران سیاسی، در مناسبت هایی که می خواهند به موضوعی خاص در اندیشه ایشان بپردازند، بیشتر به واکنش‌ها و اقدامات فوری مثل شعارها، تصمیمات سیاسی و فرمان‌ها پرداخته‌اند. در بهترین حالت ما با یک صورتبندی موضوعی و یا تفسیر جملات خاص مواجه هستیم. اما تاکید من آن است که ما باید ورای سطح و ظواهر دیدگاه ها و کنش ها برویم؛ تا جایی که حتی معنایی برای اندیشه و عمل ایشان کشف کنیم که احتمالا برای خودشان هم بدیع باشد. نگاه رایج، در هاله ای از تقدیس، معمولاً به بررسی دیدگاه ها و بیانات در نسبت با اتفاقات روزمره اکتفا می‌کند و کمتر به بررسی روندها، دیدگاه‌ها و اصولی که پشت این تصمیمات و کنش‌ها بوده، توجه می‌شود. پس دلیل مهم دیگر هم که مانع از داشتن رویکرد فلسفه تاریخ به اندیشه و عمل رهبری می شود، نگاه رسانه زده است که طبیعتا به مسائل کوتاه مدت و لحظه ای نگاه می کند و تنها به دنبال تامین خوراک رسانه ای است. روندکاوی تاریخی البته کار چندان ساده ای هم نیست؛ اما دشواری نباید مانع از حرکت به سمت آن شود.

ما اغلب، حوادث تاریخی را روندی و به هم پیوسته نمی‌بینیم. تمام وقایع در یک پیوستگی تاریخی رخ می‌دهند. این پیوستگی تاریخی ناشی از گذشتۀ ماست؛ بخشی از این گذشته، همان حافظه ایرانی ماست که در آن به ویژه فرهنگ و هنر و ادبیات نقش پررنگی دارند. من فکر میکنم بدون شناخت چیستی این حافظه تاریخی و چگونگی نقش آفرینی آن در طول تاریخ تا به امروز، نمی توانیم هیچ کدام از مسائل جامعه ایرانی را درست و دقیق بشناسیم. زیرا بخش مهمی از عملکرد امروز فردی و اجتماعی ما متاثر از همان است.

میراث ادبی و فرهنگی ما، فقط مجموعه ای از اشعار نیستند که می خوانیم و لذت می بریم و گذشتگان را بابت آن ستایش می کنیم؛ بلکه مضامین سیاسی و اجتماعی این آثار مدام تولید وبازتولید می شوند؛ بخشی از این مضامین آگاهانه به کار گرفته می شوند و بخشی دیگر آن قدر در زندگی و زبان روزمره ما نفوذ پیدا کرده اند که بارها تغییر شکل داده اند و ممکن است ما متوجه نباشیم که زبان و کنش امروز ما مشخصا به کدام قسمت از این میراث برمی گردد. ما انسان‌هایی هستیم که در ظاهر در زمان حال زندگی می‌کنیم، اما همچنان از گذشته تغذیه می‌کنیم و ناخودآگاه بر آینده تأثیر می‌گذاریم.

در شناخت اندیشه و عمل رهبری موافقان گرفتار تقدیس می‌شوند و مخالفان گرفتار غرض‌ورزی

کاکادزفولی: شما اگر یک جستجویی در اینترنت بکنید و حتی بیشتر کتاب هایی که درباره ایشان و بیاناتشان نوشته شده را ببینید، بیشتر با یک ادبیات مقدس مآبانه مواجه خواهید شد؛ نه ادبیات نظری و پژوهشی که به دنبال کشف واقعیت ها و ارتباطشان است. در چنین وضعیتی ممکن است به ذهن متبادر شود که جای این نوع نگاه در آثار دانشگاهی و پژوهشی است؛ اما مشکل دیگر آن است که این سنخ مسائل اساسا در دستور کار دانشگاه هم قرار نمی گیرد و یا حتی اگر قرار گیرد، باز در همان هاله تقدس به حاشیه کشیده می شود. اثر هاله تقدس آن قدر پررنگ و مسلط است که بخش هایی از بدنه دانشگاهی هم که بخواهند فارغ از تعلق و عقیده سیاسی، مواجهه ای پدیدارشناسانه با اندیشه و عمل رهبری داشته باشند، احساس می کنند که کار آنها هم بخشی از این فرآیند تقدیس خواهد بود و به همین خاطر سعی می کنند اصلا به این مسائل ورود پیدا نکنند؛ در حالی که شاید آنها واقعا هیچ گونه غرض ورزی سیاسی ندارند و این وسواسشان صرفا به ادراک پوزیتویستی از علم برمی گردد.

بحث من این است مگر با همان نگاه پوزیتویستی، نمی توان دربارۀ سبک و ویژگی ها و تاثیرات رهبری آیت‌الله خامنه‌ای پژوهش کرد و مقاله نوشت؟ تحلیلگران خارجی اتفاقا وقتی با همین نگاه بی طرفانه با موضوعات ایران مواجه می شوند، به شناخت تازه ای می رسند؛ شناختی که برای خود ما هم جذابیت دارد. وقتی آنها درباره مسائل ایران از جمله درباره رهبر ایران صحبت می کنند و می نویسند، مطالب آنها برای ما جذابیت خاصی دارد؛ فارغ از اینکه چه موضعی بگیرند. چون کنجکاو هستیم بدانیم کسی که در نقطه دیگری از جهان زندگی می کند، رهبری را چگونه می بیند. بحث من این است که چه از سمت موافقان آیت الله خامنه ای و چه از سمت مخالفان ایشان، این نگاه بی طرفانه و بدون پیش داوری و پیشفرض وجود ندارد. موافقان گرفتار تقدیس می شوند و مخالفان گرفتار غرض ورزی.  بنابراین وقتی نگاه پژوهشی و عمیق به موضوع وارد نشود، همان محتواهای رایج با ادبیات رایجی که توصیف کردم، در عرصه باقی می ماند و شناخت ما هم به همان ها محدود می شود.

فلسفه تاریخ آیت‌الله خامنه‌ای «ناکجاآبادی» نیست

حسن‌خانی:آیت‌الله خامنه‌ای، روحانی شیعه است و روحانی شیعه از گفتار شیعی برای صورت‌بندی وضعیت استفاده می‌کند. حتی مهم‌تر از آن، او می‌خواهد صورت‌بندی خود را نه تنها از وضعیت، بلکه از پهنه گسترده تاریخ ارائه دهد. شیعه فلسفه تاریخ دارد، و اتفاقاً فلسفه تاریخ شیعه مکان‌مند است. بخش جدی‌ای از فلسفه‌های تاریخ دیگر، ناکجا‌آبادی هستند. یعنی نه نقطه شروع‌شان مشخص است که کجاست و نه نقطه پایان‌شان. هر دو در ناکجا‌آباد قرار دارند و به معنای واقعی روی زمین (کُره خاکی) نیستند. اما فلسفه تاریخ شیعه دقیقاً مکان‌مند است: از حکومت نبوی و علوی آغاز می‌شود، نقطه عطف آن اقدام امام حسین است، ادامه آن، تداوم تاریخی همین اقدام است و نقطه اوج تاریخ نیز ظهور است. این مسیر چند ویژگی مهم دارد:

اول، ناکجا‌آبادی نیست؛ گذشته آن دقیقاً جایگاه تاریخی دارد و اساطیری نیست، بلکه عینی است. دوم، صیرورت دارد؛ یعنی فلسفه تاریخ شیعه حرکتی را نشان می‌دهد، از یک مسیر مشخص به یک هدف معین. سوم، روش‌مند است؛ برای انسان شیوه عمل، دستورالعمل و پروتکل تعیین می‌کند و این پروتکل از «سیره» استخراج می‌شود. به همین دلیل، مطالعات سیره در شیعه بسیار اهمیت دارد.

از همین منظر، آیت‌الله خامنه‌ای وقتی نقطه مرکزی فلسفه تاریخ خود را بر «امامت» می‌گذارد، تأکید می‌کند که شناخت امامت دو فایده دارد: 1) آموختن روش زندگی، که همان سیره است 2) برانگیخته شدن و ایجاد اعتماد به نفس مذهب، یعنی آموختن و برانگیختن.

آیت‌الله خامنه‌ای این دو کار را نه فقط با ایده عدالت، بلکه با ایده امامت انجام می‌دهد. اگر دقت کنید، او نمی‌گوید «بیانات امام»، بلکه تأکید می‌کند بر «عمل امام» و «شیوه زندگی». او می‌گوید باید ببینیم امامان چگونه زندگی می‌کردند و این را پیروان باید بیاموزند. این نکته بسیار مهم است، زیرا از دل فلسفه تاریخ او، شکلی از عمل‌گرایی بیرون می‌آید. البته، این عمل‌گرایی را نباید با پراگماتیسم اشتباه گرفت؛ چون عمل‌گرایی برای منفعت نیست، بلکه برای تحقق هدف است. اما در عین حال، عمل‌گرایانه است.

در اندیشه رهبری، بازیگر اصلی و قهرمان میدان تاریخ «امام» است

حسن‌خانی: خیلی از فلسفه‌های تاریخ، سویه‌های عمل‌گرایانه‌شان کمرنگ است؛ بیشتر به چند جمله و گفتار محدود می‌شوند. اما در اینجا، وقتی آیت‌الله خامنه‌ای از همرزمان حسین یاد می‌کند و برای پیروان هدف مشخصی تعیین می‌کند، می‌گوید پیروان باید بیاموزند که امام چگونه زیست. یعنی مستقیماً به عمل ارجاع می‌دهد.

ویژگی دیگر این فلسفه تاریخ «حرکت» است. این فلسفه تاریخ، پویا و متحرک است. ویژگی دیگرش تکاملی بودن آن است. برای مثال، ابن‌خلدون به دلیل زندگی در دوران زوال، فلسفه تاریخش را دوری می‌بیند: یک نقطه شروع دارد، به قله می‌رسد، سپس زوال و دوباره آغاز، اوج و زوال. او تاریخ را شبیه عمر آدمی می‌بیند که جوانی و پیری دارد. اما فلسفه تاریخ شیعه این‌گونه نیست؛ این فلسفه، رو به کمال حرکت می‌کند. تمامی اعمال و مسیر تاریخ به سمت کمال پیش می‌روند، هدف آن اساسی است و این حرکت به سمت کمال، بدون توقف است.

البته فراز و فرود دارد. خود رهبر انقلاب هم این نکته را مطرح می‌کنند: اینکه شما دارید یک دره را پایین می‌روید، به معنای عقب‌نشینی از قله نیست. بلکه به این معناست که برای رسیدن به قله، باید از این دره پایین بروید تا بتوانید به قله دست یابید. این منطق حرکت، بسیاری از مسائل را می‌تواند توضیح بدهد.

شما یک قطار را در نظر بگیرید. برای اینکه به مقصد برسد، گاهی مجبور است از دره‌ای پایین بیاید و سپس از کوهی بالا برود. این منطق حرکت در فلسفه تاریخ شیعه وجود دارد. آیت‌الله خامنه‌ای نیز از همین الگو پیروی می‌کند و با استفاده از مبانی دینی تشیع، فلسفه تاریخ خود را می‌چیند. عناصر کلیدی این فلسفه تاریخ عبارتند از: حکومت نبوی، حکومت علوی، قیام امام حسین، و آینده ظهور.

بازیگر اصلی و قهرمان این میدان، امام است؛ یعنی همان عنصری که این مسیر تاریخ را رهبری می‌کند. چه چیزی برمی‌انگیزاند؟ امام. چه چیزی پیش می‌برد؟ امام.

در ابتدای صحبت‌هایم خدمت شما عرض کردم که متفکران شیعه، از میان پنج اصل اسلامی، باید یکی را انتخاب کنند و وضعیت را با آن صورت‌بندی کنند. رهبر انقلاب «امامت» را به عنوان مبنای تحلیل خود انتخاب کرده و با این انتخاب، مسیر خود را از دیگران متمایز می‌کند. حالا که این کار را انجام داده و با ایده امامت می‌خواهد فلسفه تاریخ را توضیح دهد، یکی از گرانیگاه‌های اصلی این فلسفه، تفسیر عاشورا در بستر فلسفه تاریخ است.

رهبر انقلاب این تفسیر را در دهه پنجاه مطرح می‌کنند؛ دوره‌ای که در میان جامعه دینی چهار تفسیر اصلی از عاشورا وجود داشت:  تفسیر دکتر علی شریعتی در کتاب حسین وارث آدم، تفسیر صالحی نجف‌آبادی در کتاب شهید جاوید، تفسیر شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی و تفسیر خود آیت‌الله خامنه‌ای در کتاب همرزمان حسین.

تفسیر رهبر انقلاب از سه تفسیر دیگر متمایز است. دکتر شریعتی، متأثر از دانش مدرن جامعه‌شناسی، عاشورا را برای انقلاب تفسیر می‌کند. غایت این تفسیر، انقلاب است. اما برای وضعیت نظام و تمدن پس از انقلاب سکوت می‌کند یا حتی به آن نمی‌پردازد.

صالحی نجف‌آبادی تأکید بر تعاونی بودن قیام دارد و تفسیری غیرمتعارف از واقعیت عاشورا ارائه می‌دهد. با این حال، این تفسیر دلالت فلسفه تاریخی چندانی ندارد، برخلاف تفسیر شریعتی که بسیار پررنگ است.

شهید مطهری در حماسه حسینی عاشورا را به‌عنوان یک امر قدیم می‌بیند. نمی‌خواهم بگویم در تمام متن ایشان اینگونه است. ممکن است شما در بخش‌هایی از متن، تداوم تاریخی و صیرورت را پیدا کنید. بله، فلسفه تاریخ شهید مطهری تکاملی است و درباره انحطاط و تکامل صحبت می‌کند. اما در قرائتش از عاشورا، به‌گونه‌ای است که گویی امر قدیم را در وضعیت جدید بازسازی می‌کند، نه اینکه آن را تداوم دهد. به همین دلیل است که می‌گوید: «شمر 1400 سال پیش مرده است، شمر زمان خود را بشناس».

اما وقتی با کتاب همرزمان حسین و مواضع رهبر انقلاب مواجه می‌شویم، عاشورا یک امر قدیم نیست؛ بلکه تداوم است. ایشان دو ایده اصلی را در این کتاب می‌بینند و توضیح می‌دهند: ایده خلافت و ایده امامت. وقتی با ایده خلافت مخالفت می‌کنند و عمل امام حسین را در سپهر امامت صورت‌بندی می‌کنند، آنچه امروز مطرح می‌شود را ادامه همان مسیر می‌دانند. یعنی «شمر» همان شمر است و دستگاه او نیز همان دستگاه است؛ تداوم تاریخی در اینجا مطرح است.

اگر با فلسفه تاریخ به ماجرا نگاه کنیم، می‌توانیم بسیاری از اعمال رهبر انقلاب را توضیح دهیم

حسن‌خانی: رهبر انقلاب فقط بازنمایی و بازشناسی نمی‌کنند؛ چیزی فراتر از این است. ایشان از دو دستگاه صحبت می‌کنند. جالب این است که دستگاه رقیب را سلطنت نمی‌نامند، بلکه خلافت می‌نامند. حتی در زمانی که مبارزه با پهلوی مطرح است، چرا خلافت را مطرح می‌کنند؟ این دیدگاه درون‌دینی که عمل پهلوی را تضمین می‌کند، به چالش می‌کشند، نه صرفاً گفتار مدرن پهلوی را. البته بخشی از این مسئله به تقیه برمی‌گردد؛ یعنی تلاش می‌کنند با همانند‌سازی سلطنت و خلافت، دیدگاه‌های خود را طرح کنند.

من گفتم که امام را مبنا قرار می‌دهد و دو هدف را دنبال می‌کند: اول، آموختن روش زندگی از امام؛ و دوم، برانگیختن. این برانگیختن برای چیست؟ برای اینکه انسان برخیزد و کاری انجام دهد، از جمله انقلاب. جالب این است که در سال 1351 واژه «انقلاب اسلامی» را به کار می‌برد. من کار پژوهشی نکرده‌ام که ببینم آیا این اولین بار است که واژه انقلاب اسلامی استفاده شده یا نه، اما به نظر می‌آید جزو اولین‌بارها باشد.

در فلسفه تاریخ او، انقلاب اسلامی به انقلاب نبی مکرم اسلام متصل می‌شود. او می‌گوید: اولین انقلاب را نبی مکرم اسلام انجام داد و ما داریم این انقلاب را ادامه می‌دهیم. این رفت و برگشت‌ها، این طرح کردن و توضیح دادن تداوم تاریخی، همه این‌ها از جنس فلسفه تاریخ است.

برای نشان دادن این موضوع، می‌خواهم بندی از کتاب همرزمان حسین را بخوانم تا ببینید که فلسفه تاریخ چقدر در بیان ایشان پررنگ است. صفحه 29 از چاپ‌های اولیه این کتاب:

«…همیشه درصدد بودند که ببینند امام صادق مثلاً در حال سجده به کجا نگاه می‌کرد، یا چشم راست می‌بست یا باز می‌کرد، یا در وقت غذا خوردن لقمه را چگونه برمی‌داشت و یا در وقت راه رفتن به این طرف و آن طرف نگاه می‌کرد یا نمی‌کرد، اما درصدد نبودند که معلوم کنند در این خط سیر تاریخی کاروان بشر، که امام صادق یک مهرة اساسی در این کاروان است، چگونه سیر می‌کرد و چگونه حرکت می‌کرد؟ برای ایفای نقش تاریخی خود چگونه عمل می‌کرد؟ در مقابل قدرت‌های طاغوتی که ریشه‌شان در تاریخ به زمان انبیاء عظام و بزرگان تاریخ الهی می‌رسد، یعنی فرعون و نمرود و پیش از اینها، و در مقابل این جبهه‌بندی بزرگ تاریخی چگونه عمل می‌کرد، درصدد نبودند اینها را پیدا کنند و یا اگر درصدد بودند چیزی ننوشته‌اند که ما امروز از آن استفاده کنیم…».

این یعنی چه؟ او می‌گوید که فقدان اصلی تشیع، فلسفه تاریخ آن است. حالا من می‌خواهم به شما فلسفه تاریخ را بگویم. وقتی ایشان از «کاروان بشر» صحبت می‌کند، یا از «سیر تاریخی کاروان بشر»، یا «جبهه‌بندی بزرگ تاریخ» و قدرت‌هایی که ریشه‌شان به فرعون می‌رسد، در واقع در حال صورت‌بندی فلسفه تاریخ است. از دل این فلسفه تاریخ، امام را به‌عنوان الگو برای آموختن و برانگیختن استخراج می‌کند.

امام، راهبر تحول تاریخ است. در نگاه ایشان، تحول تاریخی حول محور امام پیش می‌رود. قهرمان در فلسفه تاریخ بسیار اهمیت دارد؛ و این قهرمان، امام است. امام می‌خواهد چه کند؟ هدف امام، انسان است. او می‌خواهد انسان را به نقطه‌ای برساند.

آن «ناکجاآباد» یا «بهشت برین» که ادیان مختلف از آن سخن گفته‌اند، در سپهر شیعی، جایی است که انسان به کمال می‌رسد. جایی که خرد او کامل می‌شود. از فلسفه تاریخ، عقلانیتی زاده می‌شود که این عقلانیت کامل می‌شود و انسان در این بستر عقلانی، امور خود را معقول می‌گیرد و عمل می‌کند.

آیت‌الله خامنه‌ای در حال ایجاد یک صورت‌بندی تاریخی است که آن ماجرا (تحول تاریخی) را معقول نشان دهد. اگر با فلسفه تاریخ به ماجرا نگاه کنیم، می‌توانیم بسیاری از اعمال رهبر انقلاب را توضیح دهیم؛ از جمله موضوعاتی مانند برجام که پیش‌تر به آن اشاره کردیم.

«حجاب همزمانی» مانع از درک درست و دقیق ابعاد اندیشه و عمل رهبری می‌شود

کاکادزفولی: من فکر می‌کنم این نکته ای که آقای دکتر حسن‌خانی در بحث خود به آن رسیدند، برای گام های بعدی و پژوهش های بعدی بسیار راهگشاست؛ این که شما با رویکرد فلسفه تاریخ، اندیشه و عمل رهبری را حول محور چه موضوعی صورتبندی کنید، کاری بسیار خطیر است؛ چون یکی از موانعی که بر سر راه رویکرد فلسفۀ تاریخ وجود دارد، این است که به دلیل دشواری و پیچیدگی و گاه عدم تعین برخی موضوعات، هر کسی نمی‌تواند به راحتی به این حوزه وارد شود و یا چنین رویکردی را اتخاذ کند.

فلسفۀ تاریخ یک حوزۀ میان‌رشته‌ای است؛ برای مثال شما اگر بخواهید رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را براساس نسبت ایشان با مردم تحلیل کنید، وارد یک سطح جزئی‌تر می‌شوید. در این صورت، باید از ابتدای رهبری ایشان تا حال حاضر ارتباطاتشان با مردم را بررسی کنید و رویکرد این مطالعه بیشتر اجتماعی است، که نهایتاً به یک‌سری نتایج و گزاره‌های مشخص می‌رسد؛ یا اگر بخواهید رهبری‌شان را براساس شیوه تعامل ایشان با دولت‌های خارجی، تحلیل کنید، باز هم وجه خاصی از رهبری ایشان را بررسی کرده اید؛ اما وقتی بخواهید رویکرد فلسفۀ تاریخ داشته باشید، باید همه این وجوه را در نظر بگیرید.

هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که توانایی انجام چنین تحلیل جامعی را دارد. حتی کسانی که وارد این حوزه می‌شوند، معمولاً اذعان می‌کنند که از زاویۀ خاصی به موضوع وارد شده اند. همین پیچیدگی و دشواری باعث شده است که تاکنون نسبت به کنشگری و عمل سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای، رویکرد فلسفۀ تاریخ کمتر وجود داشته باشد یا اصلاً نباشد.

برای عینی تر شدن موضوع یک مثال میزنم؛ گاه پیش آمده که رهبری تصمیمی می گیرند یا عملی انجام می‌دهند و سؤالاتی در ذهن طرفداران و حتی مخالفان ایشان نسبت به آن تصمیم یا عمل ایجاد می‌شود؛ در این مواقع بسیاری از افراد نمی‌توانند تحلیل دقیقی ارائه دهند؛ از نظر من این ناتوانی ناشی از همان نداشتن رویکرد فلسفه تاریخ به مسائل است. مثلاً در بحث برجام، در همان زمان مجموعه نظام به یک تصمیم رسید. برخی می‌پرسیدند: «چرا چنین تصمیمی گرفته شد؟» برخی تصمیم را به حساب رهبری می گذاشتند و برخی هم سعی داشتند نقش ایشان را به کلی از موضوع جدا کنند؛ فارغ از این نوع مواجهه ها، نزدیک به یک دهه بعد متوجه شدیم که تجربه برجام، بیشتر از آن که تجربه ای سیاسی باشد، تجربه ای اجتماعی بود. شاید تا پیش از این اصلا حتی به این سنخ از تجربه های اجتماعی که از رخدادهای سیاسی ناشی می شوند، فکر هم نکرده بودیم. اما در هرحال این تجربه نگاه مردم ایران را از شیوه سیاست ورزی یک جانبه آمریکا دقیق تر کرد.

البته انتظار این نیست که مثلا در همان مقطع ما چنین نگاهی داشته باشیم و بتوانیم این زوایا را سریع کشف کنیم؛ بلکه می خواهم بگویم که فاصله گرفتن از موضوع این گونه باعث حصول ادراکی عمیق تر از آن می شود. شاید بخشی از کسانی که نسبت به تصمیم یا مواضعی از رهبری سوال یا نقد دارند -حتی در بین معتقدان به ایشان- بعد از گذشت چند سال نگاهشان و نظرشان تغییر کرده باشد؛ چون از حجاب زمان عبور کرده اند و با زوایای تازه ای آشنا شده اند. رویکرد فلسفۀ تاریخ به ما کمک می‌کند که سریع قضاوت نکنیم و نتایج فوری نخواهیم؛ گاه فقط نیاز است که صبور باشیم و تأمل کنیم.

رهبری در «لحظه تاریخی» متوقف نیست؛ «حرکت تاریخی» را می‌بیند

حسن‌خانی:بلوغ انسان مسئله امام است و مسئله ولی‌فقیه نیز هست. وقتی بلوغ مسئله باشد، چیزی که شما اشاره کردید، تجربه تاریخی برای او اهمیت بیشتری دارد تا آورده اقتصادی. البته که به دنبال آورده اقتصادی هم هست، چون آورده اقتصادی هم یکی از بسترهای بلوغ است. اما مسئله اصلی، بلوغ انسانی است. یعنی اینکه جامعه، فکر جامعه، و فهم سیاسی جامعه به بلوغ برسد.

در فلسفه تاریخ آیت‌الله خامنه‌ای، بلوغ انسان و جامعه مُهر پررنگ و ارزشمندی است. وقتی فلسفه تاریخ را نگاه می‌کنید و عمل امام را توضیح می‌دهید، می‌فهمید که او در حال راهبری است، در تداوم یک تاریخ، برای رسیدن به بلوغ جامعه و افراد. بلوغ سیاسی برای او ثروتی بزرگ‌تر است از چند ریال یا دلار. به همین دلیل، عمل او به گونه‌ای مدیریت می‌شود که این بلوغ حاصل شود. اگر از فلسفه تاریخ او اطلاع کافی نداشته باشید، در توضیح اعمال و تصمیم‌های او دچار چالش می‌شوید.

من می‌خواهم این مسئله را علمی‌تر کنم و کمی استعاری بیان کنم. همان چیزی که رهبر انقلاب هم زیاد از استعاره آن استفاده می‌کنند: استعاره کوه. ایشان می‌گویند ما به قله نزدیک می‌شویم، ما در دامنه کوه هستیم. این استعاره از فلسفه تاریخ ایشان بیرون می‌آید.

ممکن است من و شما بگوییم الان لحظه سختی است، و واقعاً هم لحظه مرارتی باشد. فرض کنید شما دارید از یک گردنه عبور می‌کنید. سرمای شدیدی است و از جمعیت تلفات می‌گیرد. شما می‌گویید این وضعیت، وضعیت بغرنجی است. اما اگر کسی تصویری کلی از فلسفه تاریخ داشته باشد، این وضعیت را نیز امیدبخش می‌داند. این را لاجرم می‌بیند و می‌گوید: برای رسیدن به مقصد باید از این رود و این گردنه عبور کنم.

وقتی «حرکت» را به تحلیل اضافه کنیم، وقتی صیرورت را در تحلیل موقعیت بگنجانیم، نگاه تغییر می‌کند. اگر حرکت را در نظر نگیرید، می‌گویید: ما در حال پایین رفتن از یک دره هستیم، پس بالا نمی‌رویم. اما اگر گستره نگاه خود را به وسعت یک کوه بکنید، می‌بینید که برای رسیدن به قله، ناچارید چند دره را پایین و بالا بروید. این مسیر اجتناب‌ناپذیر است.

امیدی که در گفتار آیت‌الله خامنه‌ای وجود دارد، از فلسفه تاریخ او سرچشمه می‌گیرد. ایشان فقط لحظه تاریخی را نمی‌بیند، بلکه حرکت تاریخی را می‌بیند. صیرورت را می‌بیند. و این دیدگاه باعث می‌شود امید به پیش‌برندگی ذاتاً همراه این حرکت باشد.

اما اگر کسی افق نگاه خود را به همین لحظه محدود کند و بگوید: «الان در سال 1394 که برجام امضا شد، این لحظه، لحظه شکست است»، می‌تواند چنین نظری بدهد. اما در فراخنای تاریخ، آن لحظه در نگاه آیت‌الله خامنه‌ای، یک تجربه تاریخی است که حاصل آن بلوغ است؛ و بلوغ، همان هدف نهایی است.

از منظر توسعه، مشکل آیت‌الله خامنه‌ای این است که چون اکنون برای او مهم است، بسیاری از سیاست‌های توسعه‌ای متداول را نمی‌تواند در نظر بگیرد. او نمی‌تواند سیاست‌های ریاضتی شدید را اعمال کند یا بگوید یک نسل فدای نسل بعدی شود. در نگاه او، هر نسل برای خود اهمیت دارد. در شیعه، همه چیز برای همین نسل است؛ هر نسلی که بیاید، تمام گفتار شیعی برای همان نسل است تا در بهترین وضعیت ممکن باشد و به سعادت برسد.

در نگاه آیت‌الله خامنه‌ای، نسل حاضر باید در بهترین مسیر برای رسیدن به هدف خود قرار بگیرد. اما آیا این هدف از آینده و گذشته گسسته است؟ قطعاً نه. فلسفه تاریخ ایشان، فلسفه‌ای پیوسته است که هم به گذشته مرتبط است و هم به آینده. هر نسل هم برای خودش اهمیت دارد و هم بخشی از یک زنجیره تاریخی است. این دو با هم پیوستگی دارند. اگر بخواهیم از واژگان فلسفه تاریخ استفاده کنیم، باید بگوییم که تاریخ آیت‌الله خامنه‌ای تاریخ پیوست است، نه گسست. تاریخ او هم به گذشته متصل است و هم به آینده.

کلیدواژه‌های «ارتباط با گذشته» و «تاثیر بر آینده» درک تاریخی ما از رخدادها را کامل‌تر می‌کند

کاکادزفولی: یعنی در هر مقطع، شما باید بهترین انتخاب ممکن را انجام دهید، و این انتخاب باید به‌گونه‌ای باشد که ادامه آن به مقصد مطلوب برسد. نقش‌آفرینی گذشته در اتفاقات کنونی، یکی از عواملی است که ضرورت نگاه فلسفه تاریخ را به سیاست و هر پدیده‌ای که در این ظرف قرار می گیرد، ایجاب می‌کند. من اگر بخواهم آسیب شناسانه به موضوع نگاه کنم، روی مسئله «هاله تقدس» تاکید می کنم؛ فارغ از چیستی و علل وجود چنین اثری، در هرحال فکر میکنم یکی از مهم ترین موانع مواجهه درست و عمیق با اندیشه و عمل رهبری همین مسئله است؛ این هاله اغلب مانع از داشتن درکی واقع بینانه از نگاه ایشان به مسائل می شود و پیشفرض های زیادی را هم خواسته یا ناخواسته پیش ذهن مخاطبان می گذارد که در نتیجه آنها مخاطب در یک مسیر محتوم، به نتایجی محتوم و متعارف می رسد.

علاقه مردم به رهبر معظم انقلاب ریشه‌های مختلفی دارد؛ برخی به دلایل دینی، برخی به‌خاطر ویژگی های شخصیتی ایشان، برخی دیگر به‌خاطر هوشمندی سیاسی‌شان، حتی بخشی از مخالفان هم در عین اینکه با ایشان دشمن هستند اما مخالفت و دشمنی شان باعث نمی شود تا نگاهی واقع بینانه به تاثیرات اندیشه و عمل سیاسی ایشان نداشته باشند. می خواهم بگویم که بین علاقه و شناخت و ادراک باید تمایز قائل شویم تا بتوانیم به شناخت پدیده ها همان طوری که هستند، نزدیک شویم.

اتصال بین اکنون و آینده، و تاریخ‌مندی قضیه، از همین نقطه آغاز می‌شود: اینکه انتخاب اکنون شماست که مسیر تاریخ را رقم می‌زند. به نظر من، ما باید مواجهه با اندیشه و عمل سیاسی آیت الله خامنه ای با رویکرد فلسفه تاریخ دو سؤال را در نسبت با هر موضوع طرح کنیم؛ یکی اینکه ارتباط آن موضوع با گذشته تاریخی چه بوده و دوم آن که تاثیر آن بر آینده چیست. با این دو سوال بهتر می توانیم رخدادهای لحظه را بشناسیم و درک کنیم. این دو سوال «وجه تاریخی» رخدادها را برای ما برجسته می کنند.

فلسفه تاریخ آیت‌الله خامنه‌ای جست‌وجوگر زنجیره‌ای از مطلوبیت‌هاست

حسن‌خانی:اگر بخواهیم برای این مفهوم نامی بگذاریم، من آن را «زنجیره مطلوبیت‌ها» می‌نامم. هر موقعیت زمانی و مکانی باید یک مطلوبیت خاص خود را داشته باشد. این مطلوبیت‌های مقطعی در نهایت باید مطلوبیت نهایی را حاصل کنند. این‌ها با هم پیوستگی دارند و نباید اجازه دهیم که یکی به بهانه پیوستگی تاریخی، ما را متهم کند که مطلوبیت زمانی و مکانی را فدا کرده‌ایم، یا به بهانه مطلوبیت زمانی و مکانی، مطلوبیت تاریخی خود را از دست بدهیم.

ما یک جامعه تاریخ‌مند هستیم. از قضا، یکی از تاریخ‌مندترین جوامع بشری هستیم. جامعه‌ای که تاریخ ندارد، راحت‌تر می‌توان در آن تغییرات عمده ایجاد کرد. اما در جامعه‌ای که تاریخ دارد، یعنی هویتی روایی در آن وجود دارد (همان‌طور که اول بحث به آن اشاره کردیم)، تغییر دادن مفاهیم و ساختارها شبیه به تکان دادن یک کوه است.

در جامعه‌هایی مثل آمریکا، راحت‌تر می‌توان روایت‌های تاریخی جدیدی ایجاد کرد، چون تاریخ آن‌ها گسسته است. مردمی از جایی مهاجرت کرده‌اند، به مکانی دیگر رفته‌اند و بسیاری از امورشان متفاوت شده است. آن‌ها با یک گسست تاریخی، از صفر شروع کرده‌اند. اما تاریخ ما گسست ندارد. گسست‌های تاریخی ما چه بوده‌اند؟ حمله مغول که از آن عبور کرده‌ایم و اجازه نداده‌ایم به انقطاع برسد. یا دوران پهلوی، به‌ویژه پهلوی اول، که آن هم به دلیل دوام نداشتن، نتوانسته ما را از گذشته‌مان جدا کند. تاریخ ما یک پیوستگی ریشه‌دار دارد که در همه مقاطع حفظ شده است.

فلسفه تاریخ آیت‌الله خامنه‌ای جستجوگر زنجیره‌ای از مطلوبیت‌هاست که هم به موقعیت زمان و مکان توجه دارد و هم این موقعیت‌ها را از گذشته‌ای برای آینده می‌بیند. این نگاه، ملاحظات را پیچیده‌تر و تحلیل را دشوارتر می‌کند. اگر بخواهیم آیت‌الله خامنه‌ای را صرفاً از منظر جامعه‌شناسانه بررسی کنیم و بگوییم در این موقعیت زمانی و مکانی چه کرده است، موضوع ساده‌تر است. اما وقتی از فلسفه تاریخ صحبت می‌کنیم، همه این ابعاد به‌طور همزمان در نظر گرفته می‌شود: تاریخ، جامعه‌شناسی، اندیشه، و نگاه به پهنه‌ای تاریخی که کار را پیچیده‌تر می‌کند. توضیح این دیدگاه زمان بیشتری می‌طلبد و فهم آن نیز نیازمند تلاش و دقت بیشتری است. با این حال، اگر بتوان چارچوب و فلسفه تاریخ ایشان را به‌دست آورد، تحلیل دقیق‌تر و شناخت بهتر او ممکن خواهد شد.

فلسفه تاریخ رهبری، فلسفه تاریخ «انقلاب» نیست؛ فلسفه تاریخ «تمدن» است

حسن‌خانی: شما وقتی صحبت‌ها را در سال 1351 می‌بینید، می‌بینید که استعاره مسافر، کوه‌پیما، رهنورد… جایی ایشان می‌گویند: «این کوه‌پیمای استوار و نستوه و این رهنورد کارآزموده مسلط و خسته‌نشدنی مواجهه با قله بسیار بلندی بود که باید آن را با زحمت و فشار زیاد عبور می‌کرد.» این قبیل استعاره‌ها و این قبیل تأکید بر حرکت نشان می‌دهد که او یک فلسفه تاریخ دارد.

چه کاری باید اتفاق بیفتد برای درک بهتر اندیشه سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای؟ اینکه تثبیت شده که ما با کسی مواجه هستیم که فلسفه تاریخ دارد. این است که اجزای این فلسفه تاریخ که توضیح‌دهنده پرسش‌هایی است که شبیه به پرسش‌هایی است که شما طرح کردید.

مثلاً ایشان در توضیح فلسفه تاریخشان، یعنی یکی از اجزای فلسفه تاریخشان، اقتضا است و درباره مقتضی و کدام اقتضا صحبت می‌کنند. یکی دیگر از واژگان ایشان نیاز زمانه است. این یعنی اکنونیت این عامل انسانی. یعنی آن زمان و مکان، عامل انسانی برای عمل بسیار برای او مهم است. اگر اجزای آن در بیاید و صورت‌بندی‌اش شکل بگیرد که فکر می‌کنم با چند تا کار پژوهشی بشود به آن نقطه رسید، ما می‌توانیم بگوییم که با چه فلسفه تاریخی مواجه هستیم و این پرسش‌ها را بزنیم به محک آن فلسفه تاریخ و بگوییم آیا برای او اکنون مهم نیست و برای آینده می‌خواهد که تمام نسل‌ها و تمام فرصت‌های اکنون را قربانی کند؟ که ما می‌توانیم بگوییم: نه. اگر می‌خواهید بدانید، او چنین چیزی برایش در این فلسفه و پهنه تاریخی موضوعیت دارد و امر معقول، از دل فلسفه تاریخ درمی‌آید.

ما اگر الان می‌خواهیم بفهمیم که امر معقول در نگاه آقای خامنه‌ای چیست، قبل از آن باید فلسفه تاریخش را بدانیم. آنجا معقولیت خودش را نشان می‌دهد. آنجاست که ما می‌توانیم بفهمیم که او دارد چه می‌کند و دارد چه وضعی را سامان می‌دهد و هدفش از این ساماندهی چیست. اگر این اتفاق نیفتد، فهم ما از اندیشه سیاسی او بسیار ناکافی خواهد بود. مثلاً رهبر انقلاب به تحول تأکید دارند؛ تحول در تاریخ. می‌گوید نبی مکرم اسلام آمده و نبی می‌آید و انقلاب می‌کند. یعنی می‌آید بنیاد جامعه را بر هم می‌ریزد و اصول جامعه را ویران می‌کند و قواره جامعه را عوض می‌کند و اصول دیگری به جای اصول کهن و ارتجاعی قرار می‌دهد. بعد هم توضیح می‌دهند.

ایشان تحول را اعتقادی می‌بیند. تحول را هویتی می‌بیند. وقتی شما تحول را هویتی ببینید، انقلاب به عنوان یک پدیده اجتماعی، یکی از ابزارها می‌شود، نه یکی از اهداف. یعنی آیت‌الله خامنه‌ای با علی شریعتی فرق دارد. علی شریعتی همه چیزش و هدفش انقلاب است و می‌خواهد انقلاب کند. ولی آیت‌الله خامنه‌ای هدفش تحول هویتی است. یکی از ابزارهایش انقلاب است. او به انقلاب فکر می‌کند و اساساً انقلاب را در بنیادی‌ترین معنایش اینجا توضیح می‌دهد. می‌گوید: نبی می‌آید که انقلاب کند. اما در بنیادی‌ترین معنی‌اش، این انقلاب را تغییر هویتی-اعتقادی می‌داند، نه صرفاً تغییر سیاسی. یعنی خیلی عمیق‌تر از آن می‌بیند و تغییر را تغییر فرهنگی می‌داند. وقتی این‌طور به ماجرا نگاه بشود، همه این‌ها مبارزه است، اما ابزار است. خود مبارزه هدف نیست. از دل این‌ها می‌خواهم به این موضوع برسم که فلسفه تاریخ او، فلسفه تاریخ انقلاب نیست، بلکه فلسفه تاریخ تمدن است. آیا انقلاب درون آن جایابی می‌شود و به عنوان یک ابزار قدرتمند به رسمیت شناخته می‌شود؟ بله. و این از ارزش انقلاب کم نمی‌کند. اما او چیزی بیشتر از انقلاب را می‌بیند. اصلاً تفاوتش در قرائتش از امام حسین نسبت به مواردی که گفتم، در همین است. فلسفه تاریخ او دلالت بر یک وضع جدید و تمدن دارد. به همین جهت، وقتی که عمل نبی مکرم و امام را تحلیل می‌کند، به دنبال تحول در هویت است. چرا؟ چون انسان مهم است و قرار است در او تحول و تغییر ایجاد شود و قرار است انسان از یک نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر برسد.

نکته من همین است: روش یا ارزش؟ انقلاب برای او روش است و یک روش مهم. خود قدرت در فلسفه تاریخش روش است یا ارزش؟ یعنی او فلسفه تاریخ را پی‌ریزی می‌کند که بگوید نوک قله قدرت است؟ نه. نوک قله انسان است، قدرت ابزار است. یعنی دولت اسلامی خیلی هدف مهمی است، ولی هدفش به ابزار بودن برای سعادت است. شهید بهشتی یک واژه‌ای دارد که می‌گوید: «دولت اسلامی موانع سعادت انسان را برطرف می‌کند.» قله از نظر آنها انسان است، قدرت نیست.

آقای خامنه‌ای وقتی می‌گوید «ما می‌خواهیم به نوک قله برسیم»، یعنی می‌خواهد به قدرت برسد؟ بله، به قدرت فزاینده می‌خواهد برسد، ولی آن را ابزار قله می‌کند. قله، انسان سعادتمند است. این مسیر با انسان کامل طی می‌شود. کسی که خودش این سعادت را داراست، می‌تواند این فیض را بدهد. ادبیات را یک مقدار شیعی کنیم. واسطه فیض کیست؟ چه کسی این فیض را می‌دهد؟ کسی که صاحب فیض است. باب حوائج کیست؟ امام است. لذا امام مرکزیت دارد، اما برای چی؟ نه برای قدرت، که قدرت را هم دارد، نه برای دولت، که دولت را هم دارد، بلکه برای انسان سعادتمند در وضع سعادتمند. هر دو اینها با هم است. سعادتمندی یک وضع است.

به همین جهت، او را می‌توانیم ذیل کسانی بدانیم که فلسفه تاریخ‌شان، فلسفه تاریخ تمدن‌زا است. گفتم تکاملی به زایش فکر می‌کند و نه انحطاطی، مثل ابن‌خلدون. تمایزش از هم‌دوره‌ای‌های خودش – که داریم در مورد سال 1351 صحبت می‌کنیم – این است که آنها دارند به انقلاب فکر می‌کنند، رهبر انقلاب به چیزی بالاتر از آن فکر می‌کند. آنها دارند به عدالت فکر می‌کنند، رهبر انقلاب به چیزی بالاتر فکر می‌کند.

کاکادزفولی: من فکر می‌کنم نشست فعلی بیشتر به‌عنوان یک مقدمه و مدخل است. برای کسانی که قصد پژوهش در این زمینه دارند و همچنین برای نشست‌های آینده ای که قرار است برگزار شود، چند محور اساسی وجود دارد که باید به آن‌ها توجه شود؛ اولاً اینکه مصادیق کنشگری و اندیشه ایشان در فلسفه تاریخ چه تأثیری بر سیاست ایران گذاشته و چگونه خودش را در عمل نشان داده است؟ چون حالا ما با نزدیک به چهار دهه تجربه رهبری ایشان و در حقیقت با انباشتی از تجربه‌ها روبه‌رو هستیم، این فرصت را داریم که از زاویه‌ای تاریخی به موضوع نگاه کنیم و نه صرفاً به‌طور کوتاه‌مدت و لحظه‌ای.

دومین نکته، شناسایی مؤلفه‌های اصلی فلسفه تاریخ ایشان است؛ این که بتوانیم به نظریه ای برسیم که بتواند کنش و اندیشه سیاسی ایشان را در موضوعات مختلف توضیح دهد. نکته سوم هم این است که ایشان در اندیشه و عمل سیاسی خود چه امکان‌هایی را در تاریخ ایران و حتی در تاریخ جهان گشوده‌اند. این امکان‌ها لزوماً به معنای وقوع حتمی اتفاقات یا نتیجه‌گیری‌های آن‌ها نیست. آیت‌الله خامنه‌ای با تکیه بر شعارها و ارزش‌های خاص خود، سیاست‌ها را پیش برده‌اند. در عرصه بین‌الملل، حمایت از جریان مقاومت و طراحی سیاست خارجی ایران بر مبنای این اصول، از جمله مقابله با استکبار و حمایت از مستضعفین، به‌طور ملموس در تاریخ ایران و جهان تأثیرگذار بوده است. این اصول توانسته‌اند افق‌های جدیدی را باز کنند که ممکن است در کوتاه‌مدت نتیجه دهند یا ندهند، اما به هر حال این امکان‌ها به‌طور بالقوه به وجود آمده‌اند و می‌توانند محل بحث و بررسی بیشتری باشند. شناخت این امکان ها حتی برای ارزیابی وضعیت کنونی ایران بسیار ضروری است و می تواند راهنمای عمل آینده باشد.

انتهای پیام/

 

© خبرگزاری تسنیم
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
دکمه بازگشت به بالا