بازی «عدم مذاکره» ایران در برابر «مذاکرهبازی» آمریکا
ترامپ با کپیبرداری کمدیوار از روش ریگان، کوشیده سیاست خارجی ریگانیسم را احیا کند؛ در این سیاستورزی باید شاهد اتخاذ راهبرد «مذاکرهبازی» به جای «مذاکره» باشیم. |
به گزارش بخش سیاسی وبانگاه به نقل از گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، حامد سرلکی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشت پیشرو که «عدم مذاکره» ایران در برابر «مذاکرهبازی» آمریکا نام دارد، تلاش میکند ضمن مداقه در بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، مواجه ایران آمریکا در روزهای گذشته را از زاویه دید خود مورد بررسی قرار دهد.
متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته به شرح زیر است:
«در روزهای اخیر شبح ِآشنا و دستساختهای که در سالهای دور به واسطه موضوع سند توافق جامع مشترک (برجام) بر سر تمام ارکان و اجزاء پیشرفت کشور سایه افکنده بود را مشاهده میکنیم. شبحی از آنجا دستساخته که ماهیت وجودی آن برآمده از سازوکارهای نظری بوده و جریان حامی روابط فعال با غرب، آن را سالها تئوریزه کرده بود. موضوعی که دیگر برای بسیاری از ایرانیان روشن شده و آن قمار شکستخورده دولتِ حاصل از تفکر مذکور را نهتنها اذهان عمومی بلکه اوراق تاریخ نیز فراموش نخواهد کرد. آیندگان خواهند نوشت که دولتی در غرب با وجود ادعای حمایت از نهادهای بینالمللی و مشی به ظاهر دیپلماتیک، به یکباره و بدون هیچ پیشزمینه و یا گزارش خطایی از نقض توافق بینالمللی توسط طرف مقابل (ایران) سنگ زیرین یک بنای پرهزینه و زمانبر را بیرون کشیده و در نهایت، به مشی حقیقی، زیادهخواهی و استحکام هژمونی خود پرداخت کرده است؛ اساساً این رویکرد همیشه مشخص، نه تنها در نفی حکومت فعلی ایران نبوده، بلکه نشان داده که آنان با توسعه، نفع جمعی و حیات پایدار «تمام ایرانیان» و مفهوم «ایران» بالذات در ستیز هستند. منطقی که رهبر انقلاب در سالهای دور آن را گوشزد کردند و در دیدار اخیر خود با فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، خط بطلانی استراتژیک و ضدتاکتیکی اساسی بر برنامهریزی برخی حامیان دولت و نیز طراحان نظم نوین جهانی کشیدند. در دیدار رهبر انقلاب با نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، موضوع مذاکره با آمریکا بهطور خاص مورد بررسی قرار گرفت. ایشان با تأکید بر عدم تأثیرگذاری این مذاکرات بر حل مشکلات کشور، به تجارب گذشته اشاره کرده، بر لزوم تقویت خود و استقلال ملی تأکید ورزیدند.
در بیانات رهبر انقلاب، تأکید بر عدم تأثیرگذاری مذاکرات با آمریکا در حل مشکلات کشور بهوضوح مشهود است. ایشان با اشاره به تجربیات گذشته، بهویژه در خصوص توافق هستهای برجام، خاطرنشان ساختند که این مذاکرات نهتنها به بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران نینجامید، بلکه در واقع به نقض تعهدات آمریکا منجر شد. در این راستا، رهبر انقلاب به صراحت بیان کردند که “مذاکره با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد”. این جمله بهروشنی نشاندهنده عدم اعتماد به دولت آمریکا و ناتوانی این دولت در پایبندی به توافقات است. بهعنوان مثال، در دوره اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ، آمریکا بهطور یکطرفه از برجام خارج شد و این اقدام نهتنها به تضعیف توافق هستهای انجامید، بلکه افزون بر آن نشاندهنده رفتار غیرقابل پیشبینی و غیرقابل اعتماد آمریکا در عرصه بینالملل بود. چنین اقداماتی به وضوح موید این است که آمریکا نهتنها به تعهدات خود پایبند نیست، بلکه بهراحتی میتواند با تغییر افراد و دولتها، سیاستهای خود را بهطور کلی تغییر دهد؛ چنین امری بههیچوجه نمیتواند بهعنوان یک مبنای منطقی برای مذاکره در نظر گرفته شود.
رهبر انقلاب همچنین بر این نکته تأکید ورزیدند که مشکلات داخلی کشور تنها با همت مسئولان و اتحاد ملی قابل حل است. ایشان با اشاره به اینکه “عامل داخلی عبارت است از همّت مسئولان متعهّد و همراهی ملّت متّحد” بهطور واضح نشان دادند که راهحلهای واقعی در داخل کشور نهفته است، نه در مذاکرات با بیگانگان. این تأکید بر تقویت داخلی و عدم وابستگی به مذاکرات خارجی، بهویژه در شرایطی که برخی گروههای سیاسی داخلی بهدنبال تسریع مذاکرات هستند، اهمیت بیشتری پیدا میکند. رهبر انقلاب بهدرستی به این نکته اشاره داشتند که “امروز مهمترین وظیفهی ارتش، تقویت خود است” و این شعار باید بهعنوان یک الگوی کلی برای تمامی نهادهای کشور در نظر گرفته شود. در واقع، تقویت خود و استقلال ملی در برابر نفوذهای خارجی، بهویژه نفوذ آمریکا، باید در اولویت قرار گیرد.
تاریخ نشان داده است که آمریکا همواره به دنبال منافع خود بوده و در این راستا، از هر ابزاری برای تحقق اهدافش استفاده کرده است. بهعنوان مثال، کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت ملی دکتر مصدق، یکی از بارزترین نمونههای خیانت آمریکا است. در این کودتا، آمریکا بههمراه بریتانیا بهطور مستقیم در سرنگونی دولتی که بهدنبال استقلال و خودکفایی بود، نقش ایفا کردند. این اقدام نهتنها به تضعیف دموکراسی در ایران انجامید، بلکه بهمدت چندین دهه کشور را تحت سلطه یک رژیم وابسته به آمریکا قرار داد. همچنین، حمایتهای بیچونوچرای آمریکا از رژیم صهیونیستی و نقض حقوق بشر در فلسطین، نشاندهنده عدم پایبندی این کشور به اصول انسانی و حقوق بینالملل است. در این راستا، تحریمهای اقتصادی که آمریکا بهطور مکرر علیه ایران وضع کرده، مشکلات اقتصادی و اجتماعی متعددی را برای مردم ایجاد کرده است. این تحریمها بهویژه در شرایط بحران انسانی، تأثیرات ویرانگری دارند و نشاندهنده رفتار غیرانسانی آمریکا در عرصه بینالمللاند.
این در حالی است که ترامپ با یک کپیبرداری کمدیوار از روش ریگان سعی داشته تا به نوعی سیاست خارجی ریگانیسم را مجدد احیا کند؛ در این نوع سیاستورزی باید شاهد اتخاذ راهبرد «مذاکره بازی» به جای «مذاکره» باشیم. به نوعی تحقیر یک ملت اساس سازوکار راهبرد «مذاکره بازی» است. مسئلهای که به درستی و با دوراندیشی در کلام رهبر معظم انقلاب منعکس شده است؛ آنجایی که ایشان مذاکره با آمریکا را «غیرشرافتمندانه» عنوان کردند. آنانی که اتهام «تمرکز ایران بر مسائل اخلاقی در حوزه سیاست خارجی و رمانتیسم سیاسی» را مطرح میکنند، باید بدانند اگر صورت تعهد بینالمللی نسبت به یک توافق جامع اخلاقگرایی است، پس باید پیشتر کشورهایی حاضر در دو جنگ جهانی را متهم به این رویکرد نمایند[1]؛ از سوی دیگر آنچه از رفتار جمهوری اسلامی در سالهای متمادی قابل مشاهده است، ابتنا به نوعی واقعبینی است. حالا با تمام این تفاسیر اگر قائل به وجه «تجربهگرایی» در حوزه سیاست خارجی باشیم آنان باید پاسخ دهند که : «با چه استدلالی ایران باید خود را به چاه ویل مذاکره با یک دولت بدون اصول بیندازد؛ حال آنکه نه دیدار ترامپ با رهبر کره شمالی عایدهای برای پیونگ یانگ داشته و نه چک برجام نقد شده و نه آنکه تجربه زنده لیبی[2] و خلع سلاح تدریجی دولت وقت آن از اذهان هر عقل دوراندیشی فراموش میشود؛ پس با این اوصاف، ایران چرا باید در یک موضع نابرابر، غیرتعادلی و ضدحقوقی حاضر شود؟[3]
با وجود مقدمه پرسشگونه فوق، میتوان در مکاتب مختلف علوم سیاسی، به ویژه در حوزه امنیت و روابط بینالملل به تحلیل استراتژیهای آمریکا در قبال کشورهای مستقل پرداخت. به طور خاص، نظریههای واقعگرایی و لیبرالیسم میتوانند در فهم رفتار آمریکا در زمینه مذاکره و سیاست خارجی به ما کمک کنند.
نظریه واقعگرایی بر این باور است که کشورها به دنبال تأمین منافع ملی و قدرت خود هستند. ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت، با استفاده از اهرمهایی نظیر تحریمها، تهدید نظامی و فشارهای دیپلماتیک، در تلاش است تا از کشورهای مستقل امتیازات اقتصادی و سیاسی بگیرد. به عنوان مثال، در توافق هستهای ایران، آمریکا سعی کرد امتیازاتی از ایران بگیرد تا برنامه هستهای کشورمان را محدود کرده و در عین حال آن را به چالشی برای روابط بینالملل تبدیل کند.
از سوی دیگر، نظریه لیبرالیسم نیز بر اهمیت همکاری بینالمللی و نهادهای جهانی تأکید دارد؛ اما در این راستا، آمریکا به وظایف بینالمللی خود به گونهای عمل میکند که منافع خویش را تحتالشعاع قرار ندهد. به عنوان مثال، حمایتهای نظامی و مالی آمریکا از رژیم صهیونیستی به عنوان یک ابزار برای ایجاد نظم نوین جهانی، بر پایه اصول ژئوپولتیکی و امنیت منطقهای استوار است. این امر به معنای آن است که آمریکا کشورهایی را که با تلآویو همکاری نمیکنند، تحت فشار قرار میدهد و آنها را به سمت نرمالسازی روابط با رژیم هدایت میکند.
به این ترتیب، میتوان گفت که سیاست خارجی آمریکا در پیوند تنگاتنگی با تأمین منافع ژئوپولتیک (در منطقه) و امنیتی خود بوده و در این راستا، از اهرمهای مذاکره نه به عنوان ابزاری برای توافق دوجانبه، بلکه برای پیشبرد اهداف یکطرفه خویش استفاده میکند. این رویکرد غالباً به نقدهایی از سوی نظریهپردازان مانند کیم الیوت و هنری کسینجر منجر شده که انتقادات جدی به چگونگی تفسیر منافع ملی ایالات متحده از سوی این کشور دارند.
کشورهایی مانند آمریکا بهطور مداوم از اهرم مذاکره برای دستیابی به امتیازهای یکطرفه استفاده میکنند. این استراتژی بهویژه در زمینههای امنیتی و ژئوپلیتیک مشهود است. نظریهپردازان غربی، از جمله هانس مورگنتا[4] و جوزف نای، بر این نکته تأکید دارند که قدرتهای بزرگ بهدنبال ایجاد نظم نوین جهانی هستند که منافع خود را در اولویت قرار دهد. آمریکا با استفاده از مذاکره، سعی دارد کشورها را تحت فشار قرار دهد تا بهجای تبادل عادلانه، امتیازاتی فراتر از عرف بینالمللی بهدست آورد. بهعنوان مثال، در توافق هستهای با ایران، آمریکا نهتنها بهدنبال محدود کردن برنامه هستهای ایران بود، بلکه بهدنبال ایجاد یک الگوی جدید برای کنترل کشورهای مستقل در غرب آسیا نیز بود.
نظریه «قدرت نرم» جوزف نای بهوضوح نشان میدهد[5] که آمریکا از قدرت فرهنگی و اقتصادی خود برای تأثیرگذاری بر دیگر کشورها استفاده میکند. نای میگوید که قدرت نرم بهمعنای توانایی یک کشور در جذب و متقاعد کردن دیگران بهجای استفاده از زور است. این امر در مذاکرات بینالمللی کاملاً مشهود است، جایی که آمریکا با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی، بهدنبال تحمیل خواستههای خود بر کشورهای دیگر است. بهویژه در راستای نرمالسازی روابط رژیم صهیونیستی در منطقه و ایجاد و تقویت کمربند امنیتی برای آن دولت جعلی، این روند بهوضوح قابل مشاهده است. نظریهپردازانی مانند زبیگنیو برژینسکی بر این باورند که آمریکا بهدنبال ایجاد یک حلقه امنیتی حول اسرائیل است که شامل کشورهای عربی میشود. برژینسکی در کتاب «استراتژی بزرگ[6]» بهوضوح به این نکته اشاره میکند که هدف اصلی آمریکا در غرب آسیا، تضمین امنیت اسرائیل و کنترل منابع انرژی است.
آمریکا با این اقدامات نهتنها در پی تامین امنیت رژیم صهیونیستی است، بلکه بهدنبال تضعیف کشورهای مستقل و ایجاد وابستگی آنها به سیاستهای خود نیز هست. بهعنوان مثال، در مورد کشورهای عربی، آمریکا از مذاکرات بهعنوان ابزاری برای تحمیل شرایط خویش و ایجاد توافقهای نابرابر استفاده میکند. این رویکرد، بهخصوص در زمانهایی که کشورهای عربی بهدنبال تنشزدایی و بهبود روابط با اسرائیل هستند، بیشتر به چشم میخورد [به خصوص در نمونه توافقات “صلح ابراهیم”]. بنابراین، مذاکراتی که بهنظر میرسد بهمنظور همکاری و صلح انجام میشوند، در واقع میتوانند بهعنوان ابزاری برای تحقق اهداف استراتژیک آمریکا و نرمالسازی حضور فعال رژیم صهیونیستی در نظر گرفته شوند. این روند، نشاندهنده نوعی عدم توازن در نظام بینالملل است که بهنفع قدرتهای بزرگ و به ضرر کشورهایی با استقلال سیاسی و اقتصادی عمل میکند. در نهایت، این سیاستها نهتنها به تضعیف استقلال کشورهای دیگر میانجامد، بلکه به ایجاد یک نظم جهانی نابرابر و غیرعادلانه نیز کمک میکند که در آن، قدرتهای بزرگ بهراحتی میتوانند خواستههای خود را بر دیگران تحمیل کنند.
در نهایت، با استناد به نقشه راه رهبر معظم انقلاب و تجربیات تاریخی، واضح است که مذاکره با آمریکا نهتنها به حل مشکلات کشور کمک نمیکند، بلکه ممکن است به تضعیف استقلال ملی و هویت ایرانی منجر شود. لذا ضروری است که همگان به این نکته توجه داشته باشند و از تلاشهای برخی گروههای سیاسی برای تسریع مذاکرات با آمریکا دوری کنند. در شرایط کنونی، تقویت سیاستهای اقتصاد ملی و پیمانهای منطقهای بهعنوان راهکارهای اصلی برای عبور از مشکلات اقتصادی و اجتماعی مطرح میشوند و باید در اولویت تصمیمگیریهای کشور قرار گیرند.»
پی نوشتها:
- به طور مثال در کنوانسیون وین در سال 1969 درباره حقوق معاهدات، بهطور خاص به تعهدات دولتها در قبال توافقات بینالمللی اشاره میکند و بر لزوم احترام به این توافقات تأکید دارد.
- مذاکرات آمریکا و قذافی در خصوص صنعت هستهای و خلع سلاح در اوایل دهه 2000 آغاز شد. در سال 2003، قذافی تصمیم به کنار گذاشتن برنامه هستهای لیبی و همکاری با جامعه بینالمللی گرفت. این تصمیم به دنبال حملات آمریکا به عراق و فشارهای بینالمللی برای خلع سلاح هستهای بود. در دسامبر 2003، لیبی بهطور رسمی اعلام کرد که برنامه هستهای خود را متوقف میکند و تسلیحات کشتار جمعی خود را نابود خواهد کرد. این اقدام منجر به بهبود روابط لیبی با غرب و کاهش تحریمها تنها در مقطعی کوتاه شد. با این حال، در سال 2011 و در پی قیامهای عربی، قذافی سرنگون شد و این موضوع نشان داد که همکاری با غرب نتوانسته است به ثبات و امنیت لیبی کمک کند و در نهایت، این کشور به شدت تضعیف شد.
- در تاریخ 27 آذر 1397، حسن روحانی، رئیسجمهور اسبق، در یک سخنرانی به مذاکرات با دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، اشاره کرد و آن را “دیوانگی” خواند. همچنین محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه اسبق ج.ا.ا، در همان زمان گفت که مذاکره با ترامپ “طلب” است و به نوعی به عدم اعتبار و جدیت این مذاکرات اشاره داشت. این اظهارات نشاندهنده موضع دولت وقت در برابر سیاستهای آمریکا و عدم تمایل به مذاکره با دولت ترامپ در شرایط موجود بود.
- در کتاب “نظریه و عمل در روابط بینالملل” / Theory and Practice of International Relations
- قدرت نرم: راهی برای موفقیت در سیاست جهانی / Soft Power: The Means to Success in World Politics
- The Grand Chessboard
[1]به طور مثال در کنوانسیون وین در سال 1969 درباره حقوق معاهدات، بهطور خاص به تعهدات دولتها در قبال توافقات بینالمللی اشاره میکند و بر لزوم احترام به این توافقات تأکید دا
[2]مذاکرات آمریکا و قذافی در خصوص صنعت هستهای و خلع سلاح در اوایل دهه 2000 آغاز شد. در سال 2003، قذافی تصمیم به کنار گذاشتن برنامه هستهای لیبی و همکاری با جامعه بینالمللی گرفت. این تصمیم به دنبال حملات آمریکا به عراق و فشارهای بینالمللی برای خلع سلاح هستهای بود. در دسامبر 2003، لیبی بهطور رسمی اعلام کرد که برنامه هستهای خود را متوقف میکند و تسلیحات کشتار جمعی خود را نابود خواهد کرد. این اقدام منجر به بهبود روابط لیبی با غرب و کاهش تحریمها تنها در مقطعی کوتاه شد. با این حال، در سال 2011 و در پی قیامهای عربی، قذافی سرنگون شد و این موضوع نشان داد که همکاری با غرب نتوانسته است به ثبات و امنیت لب کمک کند و در نهایت، وضعیت کشور به شدت تضعیف شد.
[3]در تاریخ 27 آذر 1397، حسن روحانی، رئیسجمهور اسبق، در یک سخنرانی به مذاکرات با دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، اشاره کرد و آن را “دیوانگی” خواند. همچنین محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، در همان زمان گفت که مذاکره با ترامپ “طلب” است و به نوعی به عدم اعتبار و جدیت این مذاکرات اشاره داشت. این اظهارات نشاندهنده موضع دولت وقت در برابر سیاستهای آمریکا و عدم تمایل به مذاکره با دولت ترامپ در شرایط موجود بود.
[4]در کتاب “نظریه و عمل در روابط بینالملل” / Theory and Practice of International Relations
[5]قدرت نرم: راهی برای موفقیت در سیاست جهانی / Soft Power: The Means to Success in World Politics
[6] The Grand Chessboard
© | خبرگزاری تسنیم |