حوزه پیشرو و سرآمد ـ 14 | از مکتب تا نهاد تمدنی

اکنون که در آستانه تمدن نوین اسلامی ایستاده‌ایم، حوزه علمیه نمی‌تواند تنها ناظر و حافظ سنت باقی بماند. وقت آن رسیده که این نهاد کهن، از نقش تدریس صرف به نقش تأسیس تمدنی ارتقا یابد.
– اخبار حوزه امام و رهبری –

به گزارش بخش سیاسی وبانگاه به نقل از گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، یوسف پورجم  در یادداشتی با عنوان «از مکتب تا نهاد تمدنی» درباره  بازتعریف جایگاه حوزه در دنیای معاصر نوشت: وقتی واژه «تمدن» به میان می‌آید، ذهن اغلب ما به سمت فناوری، شهرسازی یا اقتصاد کشیده می‌شود، اما واقعیت این است که هیچ تمدنی بدون نهادهای فکریِ مولد و جریان‌ساز شکل نمی‌گیرد. در جهان اسلام، حوزه‌های علمیه قرن‌ها نه‌فقط مرجع آموزش دینی، بلکه نهادهایی الهام‌بخش در سیاست، فرهنگ و حتی سبک زندگی بوده‌اند. اکنون که بار دیگر مسئله «تمدن اسلامی» در دستور کار امت اسلامی و به‌ویژه انقلاب اسلامی ایران قرار گرفته، باید پرسید: آیا حوزه علمیه می‌تواند و باید فراتر از یک مکتب آموزشی، به نهاد تمدن‌ساز بدل شود؟ پاسخ به این پرسش، مستلزم بازخوانی جایگاه حوزه در دنیای امروز و آینده است.

حوزه پیشرو و سرآمد ـ 3 |تمدن‌سازی؛ از تماشاچی تا بازیگر اصلی

در نظام‌های فکری مدرن و تمدن‌های نوظهور، نهادهای فکری نه به‌عنوان زائده‌ای در حاشیه قدرت، بلکه به‌عنوان مرکز فرماندهی نرم‌افزار تمدن عمل می‌کنند. دانشگاه‌ها، مؤسسات پژوهشی و مراکز مطالعات راهبردی، در غرب و شرق، پیشرانِ سیاست‌گذاری، تولید معنا و مهندسی اجتماعی هستند. در این میان، حوزه علمیه به‌عنوان کهن‌ترین نهاد علمی و دینی جهان اسلام، اگر در همان قالب سنتی باقی بماند، در معماری تمدن اسلامی سهمی متناسب با ظرفیت‌های خود نخواهد داشت.

رهبر انقلاب بارها تأکید کرده‌اند که «حوزه باید پیشتاز تمدن‌سازی باشد». این جمله فقط توصیه‌ای اخلاقی نیست، بلکه دعوت به بازتعریفی ساختاری و کارکردی است؛ بازتعریفی که حوزه را از سطح «مدرسه»‌ای برای آموزش طلاب، به سطح «نهاد راهبردی» ارتقا دهد. حوزه امروز باید نه‌فقط فقه‌دان و مفسر، بلکه اندیشمند تمدنی، جامعه‌شناس دینی، آینده‌پژوه اسلامی و نظریه‌پرداز سیاست فرهنگی تربیت کند.

در نگاه رهبران انقلاب، به‌ویژه رهبر معظم انقلاب، حوزه هرگز نهادی منجمد و صرفاً حافظ سنت نبوده است. ایشان در دیدارهای متعدد با علما و فضلای حوزه فرموده‌اند:

«اگر حوزه علمیه نتواند نیازهای نظام اسلامی و جامعه دینی را پاسخ دهد، دیگر نمی‌شود از آن انتظار تمدن‌سازی داشت.»

این سخن نشان می‌دهد که حوزه باید از حالت یک نهاد نهادینه‌شده (passive institution) که صرفاً تکرار سنت‌های گذشته را بر عهده دارد، به یک نهاد پویا و پاسخگو بدل شود؛ نهادی که درگیر زمانه است و نیازهای آن را به زبان علم و دین تحلیل می‌کند.

نگاهی تطبیقی به نهادهای فکری در دنیای اسلام نشان می‌دهد که حوزه‌ها و مراکز دینی در کشورهایی نظیر مصر (الازهر)، ترکیه (دیانت)، یا اندونزی، اگرچه ساختارمند هستند، اما یا درگیر بوروکراسی حکومتی شده‌اند یا به انفعال فرهنگی دچارند. مزیت حوزه علمیه شیعه در ایران، استقلال تاریخی، عمق علمی و پیوند با جریان انقلاب است. اما همین مزیت‌ها اگر به روز نشوند، ممکن است به تهدید بدل شوند.

مثلاً الازهر با همه سابقه دیرینه‌اش، در مواجهه با مسائل نوپدید دینی و تمدنی، عمدتاً نقش مشورتی برای حاکمیت ایفا می‌کند و به سختی می‌تواند هویت مستقل و تمدنی خود را حفظ کند. از سوی دیگر، حوزه نجف، گرچه از نظر فقهی پرنفوذ است، اما به‌دلیل فاصله گرفتن از تحولات سیاسی و اجتماعی، کمتر در ساخت تمدن اسلامی مشارکت دارد. تنها حوزه علمیه قم است که هنوز فرصت و ظرفیت ایفای نقش تمدنی را داراست.

به همین دلیل است کهبیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، نقشه راهی برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی است. در این بیانیه، «علم»، «معنویت»، «عدالت» و «سبک زندگی اسلامی» از ارکان تمدن آینده برشمرده شده‌اند. حال باید پرسید:

چه نهادی می‌تواند معنویت را از سطح فردی به ساحت اجتماعی بیاورد؟

کدام نهاد باید الگوی سبک زندگی اسلامی را نظریه‌پردازی و ترویج کند؟

چه ساختاری می‌تواند عدالت را از مفهومی سیاسی، به معنای انسانی و الهی ارتقا دهد؟

پاسخ روشن است: حوزه علمیه، اگر بخواهد.

اما این خواستن نیازمند تحولی جدی است؛ تحول در ساختار مدیریت، محتوا، خروجی و مأموریت حوزه. حوزه نمی‌تواند با روش‌های سنتی، برای مسائل پُرتحول دنیای امروز نظریه‌پردازی کند. باید حوزه به یک «سامانه تمدن‌سازی» بدل شود؛ یعنی:

نهاد تولید نظریه برای سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، اقتصادی و علمی

مرکز تربیت نخبگان دینی با رویکرد تمدنی

پیشاهنگ رصد و پاسخ به مسائل نوظهور جهان اسلام

راه تمدنی حوزه، اگرچه روشن است، اما خالی از چالش نیست. برخی چالش‌های کلیدی عبارت‌اند از:

مقاومت ساختاری در برابر تحول: برخی جریان‌های سنت‌گرای حوزه، هرگونه بازتعریف مأموریت را با بدعت‌گذاری یکی می‌دانند.

فقدان نظام مدیریت یکپارچه: ساختار حوزه هنوز پراکنده، غیرمتمرکز و فاقد راهبرد کلان برای تحول تمدنی است.

شکاف بین نسل‌ها: جوانان حوزوی، عموماً آماده پذیرش نگاه تمدنی‌اند، اما در فرایندهای رسمی حوزه جایگاه مؤثری ندارند.

با این‌حال، فرصت‌ها نیز چشمگیرند. حمایت نظام اسلامی از تحول حوزه، اقبال جهانی به گفتمان مقاومت و تمدن اسلامی، و همچنین بحران‌های اخلاقی و فکری جهان مدرن، همگی زمینه‌هایی برای تبدیل حوزه به یک بازیگر تمدنی استثنایی فراهم کرده‌اند.

اکنون که در آستانه تمدن نوین اسلامی ایستاده‌ایم، حوزه علمیه نمی‌تواند تنها ناظر و حافظ سنت باقی بماند. وقت آن رسیده که این نهاد کهن، از نقش تدریس صرف به نقش تأسیس تمدنی ارتقا یابد. این مسیر، نه‌فقط برای حوزه بلکه برای جامعه اسلامی سرنوشت‌ساز است. حوزه اگر بتواند به این بازتعریف تن دهد، نه‌تنها در تمدن آینده نقش خواهد داشت، بلکه در قلب آن خواهد تپید.

در پایان، باید گفت که حوزه علمیه امروز بر سر یک دوراهی تاریخی ایستاده است: یا در نقش یک ناظر محتاط باقی بماند و آرام‌آرام به حاشیه رود، یا به عنوان نهاد مولد اندیشه، هویت و تمدن اسلامی، نقش مرکزی خود را بازپس گیرد. این انتخاب، انتخابی صرفاً مدیریتی یا آموزشی نیست؛ این انتخابی تاریخی و تمدنی است.

انتهای پیام/

 

ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
دکمه بازگشت به بالا