دلگرمی نویسنده روح الله؛ نگاه فرمانده به دورترین نقاط هم هست

نویسنده کتاب «روح‌الله» با اشاره به کار پژوهشگران در خلوت و تنهایی می‌گوید: وقتی این کار مورد توجه رهبر انقلاب قرار می‌گیرد، متوجه می‌شوید که حتی اگر به‌عنوان یک فرد جزء و سرباز در دورترین نقطه هم باشید، نگاه فرمانده به دورترین نقاط هم هست.
– اخبار حوزه امام و رهبری –

به گزارش بخش سیاسی وبانگاه به نقل از گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، بازخوانی سیره و شخصیت حضرت امام خمینی رحمه‌الله همچنان یکی از ضرورت‌های فرهنگی و اجتماعی کشور است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی سال گذشته در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب تهران،‌ ضمن اشاره به نیاز جوانان به خواندن کتاب و معرّفی شخصیّت‌‌ها و خلأ موجود در این مسأله فرمودند: «امام یک شخصیّت برجسته‌ی کم‌نظیر در تاریخ است؛ ما درباره‌ی امام چقدر کتاب نوشته‌ایم؟ چه نوشته‌ایم؟ اینها خیلی مهم است. این کارها باید انجام بگیرد.»

از این‌رو و با نزدیک شدن به سالگرد ارتحال امام راحل عظیم‌الشأن، دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی قصد دارد تا چهارمین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی را به بازخوانی سیره و شخصیت امام خمینی اختصاص دهد و در جریان این رویداد، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «روح‌الله» را منتشر کند.

«روح‌الله»؛ روایتی نو از ساختارشکنی در عرفان

کتاب «روح‌الله» روایت مستندی از زندگی حضرت امام خمینیاست که هادی حکیمیان، آن را در قالب داستان‌واره و به‌صورت مستند به رشته‌ی تحریری در آورده است.

حکیمیان نویسنده‌ای اهل یزد است که تاریخ خوانده و در ‌گفت‌وگو با بخش «کتاب» رسانه KHAMENEI.IRبهایده‌ی تألیف این کتاب و امتیازات آناشاره میکند و میگوید وقتی در تحقیقات تاریخی خود به سندی از توصیه امام خمینی به روحانیون یزد درباره انتخابات دوره‌ی هفدهم در سال 1331 شمسی برخورد کرده، جرقه‌ی اولیه‌ی نوشتن کتاب در ذهنش ایجاد میشود؛ در حالی که تا آن زمان نمی‌دانسته که امام -برخلاف تصور رایج که گویی فعالیت‌های سیاسی ایشان از سال 41 شروع شده- در سال 31 چنین ورودی در سیاست دارند. این اتفاق پیشران انگیزشی آقای حکیمیان برای تکمیل تحقیقات خود بوده است. از طرف دیگر وقتی در ابتدای دهه 90، رهبر معظم انقلاب به خطر و انحراف جریان «تحریف امام» می‌پردازند، حکیمیان عزم خود را برای نگارش یک اثر مستند برای نشان‌دادن چهره واقعی حضرت امام خمینی رحمه‌الله به کار می‌بندد.

در ادامه مشروح گفت‌وگو با نویسنده کتاب «روح‌الله» را از نظر می‌گذرانید: 

ابتدا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه زمانی به مباحث تاریخی علاقه‌مند شدید؟

متولد 1357 در شهر یزد هستم. در دانشگاه رشته‌ی تاریخ را انتخاب کردم. عمده کارهایی که انجام داده‌ام، تحقیق و پژوهش در حوزه‌ی تاریخ بوده، به‌ویژه تاریخ معاصر و در سال‌های اخیر نیز در حوزه‌ی تاریخ شفاهی، به‌خصوص تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ کار کرده‌ام. کلاس‌های داستان‌نویسی را از حوزه‌ی هنری شروع کردم و در کنار کارهای پژوهشی و مقالات تاریخی، چند کتاب داستان و رمان نیز منتشر کرده‌ام. این آثار شامل رمان بزرگسال و کارهای نوجوان است که چاپ شده‌اند. من دو درس را از دوران دبستان خیلی دوست داشتم؛ یکی تاریخ و دیگری انشاء. کتاب‌های تاریخی را نیز از همان دوران راهنمایی می‌خواندم. علاقه‌ام به تاریخ از بچگی شروع شده بود.

در فعالیت علمی و اشتیاق شما به تاریخ، خانواده چه تأثیری داشتند؟

خانواده هم تأثیرگذار بودند. مادرم آدم کتاب‌خوانی بود. از زمانی که ما بچه بودیم، کتاب می‌خواند، به‌ویژه داستان و رمان. با این‌که تحصیلاتش همان ششم ابتدایی است، اما آثار اکثر نویسندگان مطرح ایرانی مانند آل‌احمد، سیمین دانشور و دولت‌آبادی را تقریباً همه را خوانده است. من متولد 57 هستم و از دوران قبل از انقلاب چیزی یادم نیست، اما دوران رهبری امام و دوران جنگ را به خوبی به یاد دارم. مثلاً زمانی که امام رحلت کردند، این خاطرات برایم کاملاً واضح است. خانواده‌ام نیز با این جریان همراه بودند و قطعاً تأثیر داشته‌اند.

آیا امام را از نزدیک ندیدید؟

نه، من امام را از نزدیک ندیدم. پدرم امام را دیده بود، اول انقلاب، زمانی که امام به قم رفته بودند، همان ابتدای سال 58.

سال 68 که امام رحلت می‌کنند، شما یازده سالتان بوده است.

بله، من کلاس پنجم دبستان بودم.

فضا چگونه بود؟ چطور این خبر را شنیدید؟

آن زمان امتحان نهایی کلاس پنجم دبستان بود. حوزه‌ی امتحانی ما در مدرسه‌ی خودمان نبود. مدیر مدرسه‌مان، آقای طاهری، قرار بود بیاید و بچه‌ها را با خودش پیاده به حوزه‌ی امتحانی ببرد. وقتی که رسیدیم، یکی دو تا از بچه‌ها می‌گفتند که «امام خمینی فوت کرده، رادیو اعلام کرده»، اما کسی حرفشان را باور نمی‌کرد. همین‌طور ایستادیم تا مدیر مدرسه آمد. ایشان هم خبر نداشت و گفت که صبر کنید تا اخبار اعلام شود. ماشینش را کنار زد و رادیوی ماشینش را روشن کرد. آن پیام معروف که آقای حیاتی خواند، پخش شد. وقتی پیام پخش شد، عده‌ی زیادی از بچه‌های کلاس همان‌جا شروع به گریه کردند. شخصیت امام برایشان ملموس، نزدیک و تأثیرگذار بود.

فکر نوشتن درباره‌ی امام از کجا برای شما شکل گرفت؟

زمانی که دانشجو بودم، مقاله‌ای نوشتم با عنوان «انتخابات دوره‌ی هفدهم یزد؛ عرصه‌ی کشمکش نیروهای سیاسی» که این مقاله چاپ شد. انتخابات دوره‌ی هفدهم در سال 1331 شمسی، در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق برگزار شد. انتخابات یزد در آن زمان از این جهت مهم بود که در آن درگیری پیش آمد. نیروهای گارد شاهنشاهی دخالت کردند و در مدرسه‌ی مصلی در یزد، سه نفر کشته شدند و عده‌ی زیادی زخمی و دستگیر شدند. این انتخابات خیلی پر سر و صدا شد و حتی در رسانه‌های تهران هم بازتاب زیادی داشت. من یک مقاله‌ای در مورد این انتخابات نوشتم و یک سند جالب دیدم که در نشریات آن زمان یزد و در مرکز اسناد یزد، نامه‌ای از امام خمینی به مرحوم سیّدعلی محمد وزیری، یکی از روحانیون یزد، وجود داشت. در این نامه، امام گفته بودند که در جریان انتخابات یزد، شما بروید مردم را تشویق کنید که در این انتخابات شرکت کنند. دلیلش هم این بود که مرحوم شیخ مهدی حائری، فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ی قم، از یزد کاندید شده بود. امام در آن نامه نوشته بودند که اگر شیخ مهدی رأی نیاورد، به‌طور عام برای روحانیون بد است و به‌طور خاص‌تر برای حضرات یزدی خیلی بد می‌شود که این آدم در شهر خودش رأی نیاورد. بنابراین باید روحانیون مردم را تشویق کنند و به ایشان رأی دهند.

این سند برای من خیلی جالب بود و جرقه‌ی اولیه‌ای در ذهنم زد. چون واقعاً نمی‌دانستم که امام در آن زمان این‌قدر کنش‌گر و فعال سیاسی بوده‌اند. امام (ره) به‌گونه‌ای معرفی شده که انگار فعالیت‌های سیاسی‌اش از سال 41 شروع شده و مخالفت با لوایح شش‌گانه. اما من دیدم که امام در سال 31 چنین نامه‌ای دارند و انتخابات آن زمان برای امام این‌قدر مهم بوده است.

بعد کم‌کم علاقه‌مند شدم درباره‌ی شخصیت امام مطالعه کنم. دیدم که امام از دوران جوانی‌اش، حتی از دوران رضاشاه، چقدر در جریانات سیاسی و اجتماعی موضع‌گیری و نقش داشته است. این‌طور نبوده که تازه از سال 41 یک‌دفعه وارد سیاست شود. به ذهنم آمد که می‌شود مقاله‌ای بنویسم درباره‌ی این بُعد از شخصیت امام که مغفول مانده است. شروع کردم به فیش‌برداری و اطلاعاتم به حدی رسید که متوجه شدم می‌شود یک کتاب نوشت.

اولین بار این را به حوزه‌ی هنری تهران پیشنهاد دادم. دوستان در بخش ادبیات انقلاب خیلی استقبال کردند و گفتند که طرح خوبی است. طرحش را دادم، اما بعد دوستان مسئول عوض شدند و طرح من هم ماند. یکی دیگر از دوستان که با مرکز نشر آثار امام کار می‌کرد، گفت که این طرحی که در مورد امام داشتی را چه کار کردی؟ گفتم جایی ارائه ندادم. گفت که بیاور اینجا، ما در مؤسسه‌ی نشر آثار امام این طرح را می‌خواهیم. من طرح را نوشتم و به ایشان دادم. بعد از یک ماه، ایشان به من گفت که نه، من صحبت کردم و آن چیزی که اینجا می‌خواهند، نوشتن یک رمان در مورد شخصیت امام خمینی است و کار پژوهشی صرف نمی‌خواهند.

من آن زمان یک طرح رمان داشتم که به ایشان دادم و بعد هم کار تأیید شد. عنوانش «رمان کشته‌خانه» بود که به‌طور خاص در مورد قیام 15 خرداد در تهران بود، اما بعداً ناشر اسمش را عوض کرد و به عنوان «پست تهران» چاپ شد. این کتاب جایزه‌ی ادبیات انقلاب را هم در جشنواره‌ی انقلاب گرفت. این کار پژوهشی مربوط به امام خمینی همین‌طور ماند تا این‌که چند سال گذشت. یکی از دوستان در مؤسسه‌ی شهرستان ادب گفت که این طرحی که داشتی در مورد امام جایی ارائه دادی؟ گفتم نه. گفت که خب، بیا با خود ما اینجا کار کن.

البته این هم یک پیش‌مقدمه‌ای داشت. سال 97، حوزه‌ی هنری و مؤسسه‌ی شهرستان ادب یک جلسه‌ای گذاشتند و بچه‌های داستان‌نویس را به دیدار رهبر انقلاب بردند. چون شاعران معمولاً زیاد می‌رفتند دیدار و داستان‌نویس‌ها هم چند بار درخواست داده بودند که یک دیدار داشته باشند. بالاخره این شرایط فراهم شد و من هم یزد بودم. دوستان زحمت کشیدند و خبر کردند. مهرماه 97 به دیدار رهبر انقلاب رفتیم. بچه‌ها همه خیلی خوب صحبت کردند و آقا هم در مورد داستان و رمان صحبت کردند. من هم آنجا یک صحبتی کردم در مورد نقش روایت در تاریخ. گفتم عمدتاً کارهایی که در کشور ما انجام می‌شود، تاریخ‌نگاری صرف است و کارهای دانشگاهی و علمی خیلی نمی‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. گفتم وقتی می‌خواهیم کارهای تاریخی را ارائه بدهیم، چه بهتر که یک روایت را وارد تاریخ کنیم که حالت داستان‌واره داشته باشد، این‌طوری برای مخاطب عام هم جذابیت خواهد داشت. بعد از آن جلسه، دوستان مؤسسه‌ی شهرستان ادب به من زنگ زدند و گفتند که این حرف‌هایی که در دیدار زدی، خودت بیا انجام بده و در مورد امام خمینی و طرحی که داشتی، بیا شروع کن و این زندگی‌نامه را بنویس.

یعنی آن موقع در حد طرح اولیه بود؟

سه سال گذشته بود که مرحله‌ی فیش‌برداری و کارهای پژوهشی‌اش را انجام داده بودم، ولی وارد نگارش نشده بودم. یک مطالعه‌ی کلی کرده بودم.

چرا به این جمع‌بندی رسیدید که باید کار پژوهشی درباره امام (ره) را در قالب داستان‌واره و برای عموم بنویسید؟

کارهای دانشگاهی صرف از لحاظ علمی ارزشش سر جای خودش محفوظ است، ولی در نهایت با تعداد محدودی مخاطب می‌تواند ارتباط برقرار کند. من این تجربه را قبلاً هم داشتم. مثلاً تعدادی مقاله نوشته بودم در حوزه‌ی تاریخ معاصر یزد. اولش فکر می‌کردم که این خیلی بازتاب داشته باشد، ولی نهایتاً دیدم که افراد محدود و علاقه‌مندان به تاریخ آن را خواندند. اما چند داستان تاریخی هم داشتم که دیدم خیلی خواننده پیدا کرده و انواع و اقسام طیف‌ها از جمله بچه‌های دانش‌آموز دبیرستانی تا زن‌های خانه‌دار این داستان‌ها که در مورد یزد قدیم بود را خوانده‌اند.

این برای من تجربه شد و دیدم که داستان و رمان ظرفیت بسیار بیشتری در جذب مخاطب دارد و بُرد بیشتری نسبت به کار پژوهشی صرف. این بود که فکر کردم در مورد شخصیت امام خمینی هم چنین کاری انجام بدهم؛ یک کار روایی منتها مستند. چون در مورد شخصیت امام هم نمی‌توانیم تخیّل کنیم؛ بالاخره یک شخصیت واقعی است که زندگی کرده‌اند و مردم از ایشان تصویر دارند. کار سختی هم بود، ولی شروع کردیم.

پس مخاطب برایتان خیلی مهم بوده؟

بله، قطعاً مخاطب مهم بوده است.

فکر می‌کنید مخاطب «روح‌الله» چه اقشاری می‌توانند باشند؟

چیزی که در ذهن خودم بوده بیشتر جوان‌ها و دانشجوها بودند، به‌ویژه نسلی که امام را درک نکرده و ندیده‌اند.

در واقع به خاطر جذب همین جوانان، آمدید آن قالب روایی و قصه‌گویی را انتخاب کردید؟

بله، چون بالاخره شرایط عوض شده و جایگاه رسانه الان با آمدن تلفن همراه و اینترنت تغییر کرده است. مخاطب امروز وقت نمی‌گذارد برای کتاب خواندن. اگر کتاب حالت داستان و روایی داشته باشد، برای مخاطب خواندنش راحت‌تر است و ارتباط برقرار کردنش هم آسان‌تر است.

این کتاب به دنبال پاسخ به چه سؤالاتی است؟

کتاب «روح‌الله» سه سؤال اساسی را می‌خواهد پاسخ بدهد؛ اول این‌که اساساً چه لزومی داشت در سال 57 در ایران انقلاب بشود. در سال‌های اخیر هم دیدیم که با جریان تحریف انقلاب و حتی تحریف شخصیت امام روبه‌رو هستیم. حضرت آقا هم در سخنرانی‌شان در خرداد سال 1394 به اهمیت این قضیه اشاره داشتند که نکته‌ی خیلی مهمی است. این سؤال برای جوان امروزی پیش آمده که اصلاً چرا انقلاب شد و چه لزومی داشت در ایران انقلاب بشود؟

سؤال بعدی این است که حالا این انقلاب چرا باید صبغه‌ی مذهبی داشته باشد؟ چون جریانات دیگری هم داشتیم که مدعی بودند، مثلاً جریانهای لیبرال، ملّیگراها و حتی جریان چپ آن زمان که خیلی قوی بود. هنوز جهان دو قطبی بود و اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها هم مدعی بودند. بنابراین سؤال دوم این است که چرا این انقلاب باید مذهبی باشد؟

سؤال سوم این‌که این انقلاب چرا از ابتدا یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایش غرب‌ستیزی و آمریکاستیزی بود. و این‌که چرا این بُعد غرب‌ستیزی و آمریکاستیزی تا به امروز هم باید هم‌چنان حفظ و نگهداری شوند؟ این سه سؤال را من می‌خواستم پاسخ بدهم.

در این کتاب با یک امام مواجه می‌شویم که به شدت ضد آمریکایی هستند. آیا هدف خاصی داشتید که این بعد وجودی و شخصیت امام را پررنگ کنید؟

من شخصیت امام را پررنگ نکردم، چون ایشان یک شخصیت شناخته‌شده هستند. غرب‌ستیزی و بیگانه‌ستیزی در شخصیت امام از همان ابتدا پررنگ بوده است. وقتی نهضت امام در سال 42 شروع می‌شود، در آن سخنرانی معروف در عصر عاشورا، بیشترین حملات امام به آمریکا و اسرائیل است. جالب است که آن زمان امام خیلی به شخص شاه حمله نمی‌کند. امام در آن سخنرانی می‌خواهد شاه را نصیحت کند و می‌گوید برگرد، بیا طرف مردم. به او می‌گوید آمریکا به درد تو نمی‌خورد، از سرنوشت پدرت عبرت بگیر.

در سال‌های اخیر، برخی افراد ادعا کرده‌اند که شعار «مرگ بر آمریکا» و بحث آمریکاستیزی را چپ‌ها و حزب توده به انقلاب ما تحمیل کردند و انقلاب ما هیچ ضدیتی با آمریکا نداشت. اما وقتی که به عقبه‌ی انقلاب و سخنرانی‌های امام خمینی برمی‌گردیم، می‌بینیم که امام خمینی از همان ابتدا ستیزش با آمریکا خیلی جدی و محکم بوده و روی مواضع خود پافشاری کرده است.

در سال 32، زمان ملّی شدن صنعت نفت و نخست‌وزیری دکتر مصدق، نه هیچ صحبتی از انقلاب اسلامی بود، نه جمهوری اسلامی و نه روحانیت در حکومت نقشی داشتند. در آن زمان، آمریکا علناً و رسماً به خاطر منافع خود و نفت در کشور ما دخالت کرد و در روز روشن کودتا کرد و دولت دکتر مصدق را که محبوبیت داشت، سرنگون کرد. این موضوع صرفاً به خاطر نفت و منافع خودشان بود. بنابراین، ضدیت آمریکا با جامعه‌ی ایران یک چیز واضح و روشن و آشکاری است.

برای نوشتن کتاب از چه منابعی به‌طور خاص‌تر استفاده کردید؟

به تعداد زیادی از نشریات و مراکز اسنادی مراجعه داشتم. از نشریات محلی تا نشریات سراسری، همچنین به کتاب‌های خاطرات انواع و اقسام شخصیت‌ها نیز مراجعه کردم. چون نمی‌خواستم نگاه تک‌بعدی به قضیه داشته باشم، یکی از نکات مهم در این کتاب، جریان شکل‌گیری انقلاب اسلامی بوده است. به نظر من، انقلاب مهم‌ترین میراث امام خمینی است. در این کتاب به زندگی شخصی امام کمتر پرداختم و بیشتر به اندیشه‌ی امام توجه کردم.

این‌که چرا یک مجتهد و مرجع تقلید به این نتیجه می‌رسد که باید حکومت دینی تشکیل بدهیم، چرا باید انقلاب کنیم و چرا باید به ستیز با غرب و آمریکا بپردازیم، برایم مهم بوده است. من به این موضوع فکر کردم که امام چه چیزهایی را دیدند که مجاب شدند در ایران باید انقلاب شکل بگیرد و تنها راه نجات ما، انقلاب است.

من اسناد، نشریات و کتاب‌های خاطرات زیادی را بررسی کردم، اما آن چیزی که برایم خیلی مهم بود، صحیفه‌ی امام بود. چون نقل‌قول‌هایی که از امام می‌شود، باید عیناً عین کلام امام نقل شود. در کتاب، هیچ دخل و تصرفی در گفته‌های امام نداشتم و تمام آن‌ها عیناً همان گفته‌های امام است.

همچنین کتاب «کشف اسرار» امام که در سال 23 چاپ شده ــ در حالی که کشور ما هنوز در اشغال نیروهای متفقین است ــ نشان می‌دهد که افق اندیشه‌ی امام چقدر باز بوده است. در آن زمان، ما فقیه و مجتهد و عالم در حوزه‌ی علمیه‌ی قم کم نداشتیم و حتی در حوزه‌ی علمیه‌ی نجف هم افرادی وجود داشتند که از امام مطرح‌تر بودند. امام آن زمان یک مدرس حوزه‌ی علمیه هستند و هنوز به عنوان مرجع تقلید مطرح نشده بودند. اما این افق باز اندیشه‌ی امام نشان می‌دهد که ایشان از زمانه و دوران خودش جلوتر بوده‌اند.

امام در زمان تألیف کشف الاسرار، چند سالشان بوده؟

امام آن زمان چهل و خرده‌ای ساله بوده است. در این کتاب می‌بینیم که امام موضع‌گیری شدیدی علیه نیروهای متفقین و بیگانه دارد. همچنین علیه جریانی که به نام اصلاح دین مطرح شده بود، به‌طور خاص چهره‌هایی مانند احمد کسروی و حکمی‌زاده و یا جریان سلفی و وهابیت موضع‌گیری داشته‌اند. امام همچنین علیه جریان کمونیستی و حزب توده در آن زمان نیز موضع‌گیری کرده‌اند.

امام جزو اولین کسانی است که به رضاشاه حمله و دوران بیست ساله‌ی سلطنت پهلوی اول را در آن کتاب نقد می‌کنند، به‌ویژه در مورد انتخابات‌های فرمایشی‌ای که در دوره‌ی پهلوی‌ها برگزار می‌شد. امام در آن کتاب افشاگری‌های زیادی کرده‌اند. درست است که رضاشاه رفته بود، اما پسرش، محمدرضا، هنوز در قدرت بود. به نظر من، کتاب «کشف اسرار» کتاب خوبی است و اگر بازخوانی شود، می‌تواند برای جوان‌های امروز بسیار مفید باشد.

در کتاب کاملاً به نظر می‌رسد که شما تعمداً به اشخاص و گروه‌های فکری مختلف اشاره کرده‌اید، مانند کومله، بهائیت و جریان فدائیان. دلیل این موضوع چه بوده است؟

دلیل این موضوع این است که ما نمی‌توانیم تاریخ را حذف کنیم. مثلاً نمی‌توانیم بگوییم که ایران در زمان جنگ جهانی دوم توسط متفقین اشغال نشده است. این اشغال واقعاً رخ داده، درست است که ما از آن خوشمان نمی‌آید و غرور ملّی ما لگدمال شده، اما این یک واقعیت تاریخی است. در آن زمان، ارتش ما هم نتوانست کاری انجام دهد.

اشخاص، جریانات و گروه‌های سیاسی مختلف هم وجود داشتند. در دهه‌ی 50، یکی از مخالفین سلطنت پهلوی نیروهای مذهبی بودند. گروه‌های دیگر نیز بودند که به حساب خودشان مبارزه می‌کردند و این جریان سهم‌خواهی از قدرت، به بعد از انقلاب هم کشیده شد. اما وزن این‌ها در جریانات سیاسی چقدر بوده است؟ برای خودم هم جالب بود. مثلاً حزب توده خیلی سر و صدا داشت و مدعی بود که انقلاب ایران باید انقلاب کمونیستی باشد. حزب توده در انتخابات اول انقلاب نامزد داشت، آن زمان شورای نگهبانی وجود نداشت و انواع و اقسام اشخاص و جریانات، حتی کمونیست‌ها هم در انتخابات شرکت می‌کردند.

حزب توده رسماً لیست داده بود و در اولین دوره‌ی انتخابات مجلس در سال 58 شرکت کردند. بزرگ‌ترین تئوریسین جریان چپ، احسان طبری بود و بعدها کتاب «کج‌راهه» را نوشت. احسان طبری در آن زمان فقط بیست هزار رأی آورد. در حالی که آیت‌الله طالقانی، چهره‌ی شاخص ما، در انتخابات خبرگان قانون اساسی دو میلیون رأی داشت.

این افراد در انتخابات خبرگان قانون اساسی و مجلس لیست دادند و حتی برخی از آن‌ها در اولین انتخابات ریاست جمهوری هم شرکت کردند. مثلاً نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده، هجده یا نوزده هزار رأی آورد. وزن این‌ها در انتخابات خیلی پایین بود. حتی نامزدهای مجاهدین خلق، مانند مسعود رجوی، نتوانستند جزو سی کاندیدای اول تهران شوند و رأی نیاوردند.

جالب است که مجاهدین خلق جزو گروه‌هایی بودند که انتخابات قانون اساسی را تحریم کردند. وقتی که قانون اساسی تدوین شد و به رأی گذاشته شد، صریحاً بیانیه دادند و انتخابات قانون اساسی را تحریم کردند. سپس دو ماه بعد، مسعود رجوی کاندیدای ریاست جمهوری شد. وقتی شما قواعد بازی را قبول ندارید و می‌گویید که قانون اساسی را نمی‌پذیرم، چطور می‌توانید یک ماه بعد از آن بخواهید کاندیدای ریاست جمهوری شوید؟

در انتخابات مجلس، به غیر از تهران، در شهرستان‌هایی مانند مشهد، تبریز، همدان، کرمانشاه و شیراز هم کاندیدا داشتند و هیچ‌جا رأی نیاوردند. بیشترین آرای آن‌ها همان پانزده یا بیست هزار رأی بود. بعضی جاها حتی کاندیدای مورد حمایت مجاهدین یا حزب توده فقط هزار تا رأی آورد. به هر دلیلی، اقبال مردم به آن‌ها نبود. این‌گونه است که فکر می‌کنم بازخوانی تاریخ بسیار مهم است.

درواقع با این تعریف احزاب مشخص می‌شود که انقلاب صبغه‌ی مذهبی داشته است؟

بله، صبغه‌ی مذهبی دارد، چون که رویکرد مردم به مذهب بوده است.

در این کتاب دو سند رونمایی شده است. می‌توانید در مورد آن‌ها برایمان توضیح دهید؟

بله، این کتاب شامل دو سند مهم است که تاکنون منتشر نشده‌اند. یکی از این اسناد مربوط به انتخابات دوره‌ی هفدهم است که در زمان دکتر مصدق در سال 32 برگزار می‌شود. در این سند، نامه‌ای هست که امام خمینی به سید علی محمد وزیری، یکی از روحانیون یزد، می‌نویسند و از او می‌خواهند که در انتخابات شرکت کند و مردم را تشویق کند که به شیخ مهدی حائری، فرزند آشیخ عبدالکریم حائری، رأی بدهند. این سند برای اولین‌بار در این کتاب منتشر شد و اهمیت زیادی دارد، چون نشان می‌دهد که امام از سال‌ها قبل از انقلاب به انتخابات و رأی و آراء عمومی اعتقاد داشته‌اند. یعنی صرفاً این نبوده که امام وقتی رهبر شدند، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق کنند.

امام در آن زمان هم انتخابات و مراجعه به رأی و آراء عمومی را یک راهکار بسیار مهم برای حل مسائل و مشکلات کشور می‌دانند. ایشان می‌گویند که مردم را تشویق کنید تا دو یا سه نفر آدم صالح به مجلس بروند و همین چند نفر می‌توانند منشأ اثر باشند. اگر ما بتوانیم این چند نفر را به مجلس بفرستیم، خودشان می‌توانند کارهای زیادی انجام دهند و اثرگذار باشند.

سند دیگر نیز مربوط به سال 1327 است. در این سال، وقتی که رژیم اشغالگر قدس اعلام موجودیت می‌کند، روحانیت قم و تهران درصدد برمی‌آیند که عکس‌العملی نشان دهند. جلسه‌ای تشکیل می‌دهند و قرار می‌شود متنی تهیه شود و به تشکیل دولت اسرائیل اعتراض کنند. ظاهراً جمعی که در جلسه بودند، چند متن می‌نویسند و در جلسه‌ی بعدی نوشته‌ها را می‌خوانند. در نهایت، متنی که امام خمینی نوشته بودند در اعتراض به تشکیل دولت اسرائیل انتخاب می‌شود. این نامه، نامه‌ی اعتراضی خطاب به پاپ است. متن نامه برای امام خمینی است، اما به اسم و امضای مرحوم آیت‌الله سید محمد بهبهانی ارسال می‌شود، زیرا ایشان آن زمان معروف‌ترین و مسن‌ترین مجتهد تهران بودند. این نامه نیز برای اولین بار در این کتاب آمده است.

شما تقریباً 6 سال با شخصیت امام مأنوس بودید و تحقیق می‌کردید. فکر می‌کنید که در این مدت کدام ویژگی شخصیتی امام بیشتر به چشم شما آمد و برایتان خاص‌تر شد؟

بُعد عرفانی امام برای من قشنگ‌تر و جذاب‌تر بود. ابتدا که به سمت کنش‌های سیاسی امام و فعالیت‌های سیاسی‌اش رفتم، برایم جذابیت داشت که امام در جریانات سیاسی چه نقشی داشته‌اند، مثلاً در زمان ملّی شدن صنعت نفت چه نقشی ایفا کرده‌اند، یا در دوره‌ی رضاشاه چه عکس‌العملی نسبت به کشف حجاب داشته و یا این‌که در مقابل کسروی چه واکنشی نشان داده‌اند. این‌ها برایم جذاب بود. اما هر چه جلوتر می‌رفتیم، آن بعد عرفانی امام به نظرم بسیار وسیع‌تر از دیگر ابعاد زندگیشان بود و آنها را تحت تأثیر قرار می‌داد.

این کتاب ده فصل دارد و هر فصل عنوان خاصی دارد، عنوان فصل آخر «ملکوت» است. این فصل بیشتر به نقش اندیشه‌های عرفانی امام و تأثیر آن‌ها در مدیریت کشور پرداخته است. مثلاً امام فوت فرزند خودش را جزء الطاف خفیه‌ی الهی می‌دانند. ما شخصیت‌هایی داشتیم که داغ فرزند را دیدند و به مدت چند سال همه‌ی کار و زندگی‌شان را تعطیل کردند و کنار رفتند، زیرا داغ فرزند بسیار سخت است، به‌خصوص اگر فرزند ارشد باشد و امید خانواده. اما امام می‌گوید این جزء الطاف خفیه‌ی الهی است.

یا مثلاً در مورد پدیده‌ی جنگ؛ وقتی انقلاب نوپای ایران مانند یک نهال تازه است و کشور مورد هجوم دشمن قرار می‌گیرد، یک رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر ممکن است بگوید که با یک بحران مواجه شده‌ایم. اما امام می‌گویند این اصلاً خودش نعمت است، جنگ برای ما نعمت است. یعنی از زاویه‌ی دید یک عارف، او می‌گوید خدا ما را دوست داشته که این بلاها بر سر ما نازل شده است. این‌ها بلا نیستند، بلکه جزو نعمت‌های خداوند هستند و نشان می‌دهند که ما مورد توجه خدا هستیم.

بعد از آن، اثرات جنگ را هم دیدیم. مثلاً در یک روستا یا محله، وقتی یک شهید را تشییع جنازه می‌کنند، از لحاظ فرهنگی چقدر تأثیرگذار است. مرگ یک جوان می‌تواند حادثه‌ای بد برای خانواده‌اش و محله‌اش باشد، اما شهادت یک نعمت است. این خود یک فضای فرهنگی ایجاد می‌کند و تأثیرات فرهنگی جنگ در جامعه‌ی ما بسیار زیاد بود و بخش زیادی از این تأثیرات به نگاه عرفانی امام به قضایا برمی‌گردد.

بعد از این‌که شنیدید رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب تقریظ نوشتند، چه حسی پیدا کردید؟ به‌عنوان یار نزدیک امام و تأییدکننده‌ی این کتاب.

واقعیتش خیلی خوشحال شدم. وقتی شما در یک شهرستان دور از مرکز نشسته‌اید و دارید می‌نویسید، کار نوشتن به نوعی کار تنهایی است. برخی کارها مثل تئاتر، سینما و موسیقی کارهای جمعی هستند، ولی کسانی که کار پژوهش انجام می‌دهند، بیشتر اهل خلوت‌اند. آن‌ها در تنهایی و خلوت خودشان کار می‌کنند. گاهی این حس پیش می‌آید که انگار فراموش شده‌اید و هیچ‌کس به شما توجه ندارد. اما وقتی این کار تأیید می‌شود و مورد توجه رهبر انقلاب قرار می‌گیرد، متوجه می‌شوید که حتی اگر به‌عنوان یک فرد جزء و سرباز در دورترین نقطه هم نشسته باشید، نگاه فرمانده به دورترین نقاط هم هست. اصلاً جایگاه رهبری همین است. رهبر انقلاب آن‌قدر افق دیدشان وسیع است که دورترین سربازهایشان را هم می‌بینند و مورد لطف خود قرار می‌دهند. این موضوع خیلی دلگرم‌کننده است و آدم امیدوار می‌شود که کارش دیده می‌شود و کسانی هستند که پشتیبان اویند، آن هم در بالاترین سطح، یعنی بالاترین مقام سیاسی و مذهبی کشور.

من می‌دانستم که حضرت آقا یک آدم کتاب‌خوان و علاقه‌مند به کتاب و کارهای فرهنگی هستند. در دیداری که نویسنده‌ها با ایشان در مهر 97 داشتند گفتند از قبل انقلاب و از دوران نوجوانی به داستان و رمان علاقه داشتند. ولی واقعیتش این است که فکر نمی‌کردم با این همه گرفتاری و مشغله، ایشان وقت داشته باشند که کتاب من را بخوانند. با توجه به این‌که حجم کتاب هم کمی زیاد است و چهارصد و خرده‌ای صفحه است، واقعاً باید وقت گذاشت. اما این‌که ایشان وقت گذاشتند و این کتاب را قابل دانستند، مایه‌ی دلگرمی و خوشحالی ماست.

انتهای پیام/

 

ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
ارسال از وردپرس به شبکه های اجتماعی ایرانی
دکمه بازگشت به بالا