یادداشت| رهبری که از "درود بر خمینی" نلرزید
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از خرمآباد، حجتالاسلام حامد حسنی مسئول اتحادیه دانشآموزی شهرستان خرمآباد در یادداشتی به مناسبت 14 خرداد سالروز رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی نوشت: شهید مطهری در کتاب فلسفه تاریخ به عوامل مؤثر در شکلگیری تاریخ اشاره میکند؛ از جمله شرایط سیاسی و جغرافیایی، اما مهمترین عامل را شخصیتهای تاریخساز میداند. وقتی درباره انقلاب اسلامی صحبت میکنیم، نمیتوان نقش امام خمینی را نادیده گرفت. او محور اصلی این تحول تاریخی است.
به محض شنیدن نام انقلاب اسلامی، ذهنها به سمت امام خمینی میرود. بنابراین هر پژوهشی درباره تاریخ انقلاب بدون شناخت شخصیت امام ناقص میماند. شناخت امام بهمنزله شناخت شالوده فکری و عملی انقلاب است. او فقط یک رهبر سیاسی نبود بلکه شخصیتی روحانی، عارف و اندیشمند بود.
اگر از من بپرسند امام چگونه به این جایگاه رسید، نکاتی از خاطرات اطرافیان ایشان به ذهنم میآید. از جمله ماجرای اولین منبر ایشان که تأثیر عمیقی بر شخصیت معنوی او گذاشت. امام در این منبر عهدی با خدا بست که هرگز سخنی برخلاف باور خود نگوید.
شب پیش از اولین منبر، امام خواب نداشت. نه از ترس مردم، بلکه از عظمت مسئولیتی که احساس میکرد. میگفتند قرار است بر منبری بنشینند که جای پیامبر است. همین تصور، احساس وظیفهای سنگین در او ایجاد کرده بود و به دعا و توسل پناه بردند.
از خدا خواستند از ابتدا تا انتهای منبر، حرفی نزنند که به آن باور ندارند. همین عهد ساده اما صادقانه، منشأ صداقت بینظیر ایشان در تمام دوران مبارزه و رهبریشان شد. صداقتی که بعدها مردم به وضوح در رفتار و گفتار او احساس کردند.
منبر ایشان طولانی شد اما همه با دقت گوش دادند. وقتی مردم احسنت گفتند، امام ناراحت شد. نه از تشویق مردم، بلکه از این که مبادا نفس او از این تعریفها لذت ببرد. به همین دلیل چهار سال منبر نرفت تا خود را از این وسوسه حفظ کند.
این خاطره را خانم فاطمه خوشنما در مجله پرسمان نقل کرده است. همچنین سید رحیم میریان از دفتر امام نیز خاطرهای از شهید بهشتی دارد که در آن امام جملهای گفت که نشاندهنده عمق معنویت اوست. جملهای که بعدها بسیار معروف شد.
در دورهای که جامعه به دو قطب بنیصدر و شهید بهشتی تقسیم شده بود، شهید بهشتی به دیدار امام رفت. امام به او گفتند اگر مردم به جای درود بر خمینی بگویند مرگ بر خمینی، در من هیچ اثری ندارد. این جمله نهایت خودسازی و بیاعتنایی به شهرت بود.
این بیاعتنایی به نفس را در خاطرهای دیگر از محافظ آیتالله صدوقی میبینیم. حسین شباب میگوید امام هندوانه را که دوست داشت با نمک میخورد. وقتی علت را پرسیدند، امام گفتند برای اینکه نفس خود را مهار کنم و به آن سختی بدهم.
آیتالله صدوقی از امام خواست کمی از هندوانه را برای تبرک بدهد. اما امام با دقت و ادب از این کار خودداری کرد. نه از سر بخل، بلکه برای اینکه مردم را از غلو دور کند. ایشان همیشه مراقب بودند که رفتارشان سبب افراط مردم نشود.
آقای امامی کاشانی از قول امام نقل میکند که فرموده بودند من در عمرم مضطرب نشدم. این آرامش روحی بینظیر بود. حتی در شب دستگیری در سال 42، امام ترسی نداشت و وقتی مأموران به خانهاش ریختند، این مأموران بودند که ترسیده بودند.
مرحوم مصطفی خمینی نقل میکند وقتی امام را به زندان میبردند، ماشین منحرف شد و او تصور کرد که میخواهند امام را ترور کنند. اما امام آرام بود و گفت قلبم هیچ تغییری نکرد. این ثبات قلب، نتیجه سالها خودسازی و توکل بود.
پس از پذیرش قطعنامه 598، امام در بیانیهای تاریخی گفتند که هدف ما حفظ اسلام و اهتزاز پرچم توحید است، نه حفظ خاک. در این بیانیه جملهای گفتند که هنوز هم لرزه به جان انسان میاندازد: دنیا را با آخرت مقایسه نمیکنم.
در همان متن معروف به جام زهر، امام تأکید کردند حتی اگر بندبند استخوانهایمان از هم جدا شود، اماننامه کفر را امضا نمیکنیم. این جمله، اوج صداقت و پایداری در عقیده بود. او تا آخرین لحظه بر اصول خود پای فشرد.
امام در خانوادهای بزرگ شد که پدرش در راه دفاع از مردم شهید شد. مادرش نقش مهمی در تربیت او داشت. چنین فضایی باعث شد امام از کودکی با ظلمستیزی و دینداری عمیق خو بگیرد و بعدها در برابر قدرتهای بزرگ جهانی بایستد.
ایشان بارها گفته بودند که حتی برخی از علما و عمامهبهسرها با او مخالفت میکردند. گاهی به خیال دلسوزی و گاهی با محاسبه سیاسی، او را از ادامه مبارزه بازمیداشتند. اما امام تنها به تکلیف فکر میکرد، نه مصلحت.
ایمان و اراده امام بود که مردم را به حرکت درآورد. او به جای تکیه بر زر و زور، به دلها تکیه داشت. مردم نیز صداقت و بیریایی او را دیدند و به او اعتماد کردند. این اعتماد متقابل رمز پیروزی انقلاب شد.
امام همواره مردم را ولینعمت خود میدانست. بارها میگفت من خدمتگزار این مردم هستم. به مسئولان سفارش میکرد که مبادا با مردم با تندی برخورد کنند. او خدمت به مردم را عبادت میدانست و از هر گونه تکبر بیزار بود.
خاطرات زیادی از سادگی زندگی امام وجود دارد. خانهای ساده، غذایی معمولی و پرهیز از تجمل. حتی پس از پیروزی انقلاب، سبک زندگی او تغییر نکرد. او با عمل خود نشان داد که قدرت را برای خدمت میخواهد نه برای خود.
امام تا آخرین روزهای زندگی، نگران اسلام و مردم بود. دغدغهاش حفظ وحدت و بیداری ملت بود. او رفت، اما میراثی بزرگ به جا گذاشت: الگویی از رهبری متکی بر تقوا، علم، شجاعت و صداقت. الگویی که هنوز الهامبخش است.
انتهای پیام/