فرش تبریز؛ هنر در غربت
بهگزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، بیستم خردادماه که در تقویم جهانی بهعنوان «روز صنایعدستی» شناخته میشود، در ایران طی دهههای اخیر بهعنوان «روز ملی فرش» نامگذاری شده است؛ رویدادی که فرصتی است مغتنم برای بازنگری وضعیت کنونی این هنر اصیل و دیرپای ایرانی.
فرش تبریز که در مقام پیشقراول صنعت فرش ایران، تنها کالایی صادراتی یا تزئینی نیست، بلکه تابلویی زنده از فرهنگ، تاریخ و هویت ملت ما به شمار میآید؛ حاصل تلاش و هنر هنرمندانی که نخها را با خاطره، روایت و هویت گره زدهاند.
فرش تبریز در تاریخ خود، نمادی از خلاقیت و نوآوری جهانی بوده است؛ از ریزبافتترین نمونهها و فرشهای دوبلرو گرفته تا پرترهبافی، حجمبافی و حتی بزرگترین فرش یکپارچه جهان.
هنر-صنعت فرش بهعنوان سفیر خاموش فرهنگ ایرانی، از کوچهپسکوچههای تبریز تا تالارهای اشرافی اروپا و قصرهای سلطنتی شرق و غرب جهان سفر کرده و نام ایران را جهانی کرده است. اما اکنون، در شرایطی پیچیده، فرش ایرانی در آستانه فراموشی قرار گرفته است.
مشکل اصلی افت چشمگیر صادرات فرش است؛ از رکوردهای دو میلیارد دلاری به کمتر از 40 میلیون دلار رسیدهایم. این کاهش صرفاً یک آمار اقتصادی نیست، بلکه هشداری فرهنگی و اجتماعی است که نشاندهنده بحران عمیق در این حوزه است.
عوامل متعددی در این وضعیت نقش دارند، از جمله تحریمهای اقتصادی و فشارهای ناشی از آنها، قوانین داخلی ناسازگار، نبود دیپلماسی فرهنگی و اقتصادی مؤثر در کشورهای هدف و ناتوانی در تطبیق با سلیقههای نوین جهانی.
علاوه بر این، تحریمهای داخلی و مشکلاتی مانند پیچیدگی رفع تعهد ارزی و پیمانسپاری ارزی، فشار زیادی به تولیدکنندگان و صادرکنندگان وارد کرده است. پیمانسپاری ارزی نه تنها بازارهای خارجی را از دست داده، بلکه بازار داخلی را نیز فلج کرده و باعث شده که فرآیندهایی مانند شستوشو، رنگرزی، رفوگری و تکمیل نهایی فرش در کشورهایی مانند ترکیه انجام شود که معنای از دست دادن فرصتهای شغلی در خاک ایران است.
مشکل مدیریتی و ساختاری هم بر این بحران افزوده است. نبود یک مرجع مشخص با رویکرد تخصصی، پراکندگی تصمیمات و دخالتهای متعدد نهادهای مختلف باعث شده که راهبردهای هماهنگ و مؤثری شکل نگیرد و این صنعت در سردرگمی و نابسامانی گرفتار شود؛ تا زمانی که یک نهاد مسئولیتپذیر و یکپارچه در این حوزه فعال نشود، ادامه این روند آسیبزننده اجتنابناپذیر است.
از سوی دیگر، ورود فناوریهای نوین همچون دستگاههای رباتباف، هرچند میتواند از نظر سرعت تولید مؤثر باشد، ولی اگر بدون حفظ اصالت و روح هنری فرش به کار رود، به ابتذال و افت کیفیت هنر منجر خواهد شد.
متأسفانه در برخی محافل سنتی، مقاومت در برابر علم و فناوری وجود دارد و گاه هنرمندان فرشباف به دلیل باورهای نادرست، از ورود به عرصههای علمی بازداشته میشوند. این در حالی است که دانش روز میتواند سنت دیرینه را نجات دهد؛ مشروط بر اینکه این دو در تعامل و همافزایی باشند.
چنین وضعیتی باعث شده که فعالان این هنر، نه تنها با مشکلات مالی و بیمه مواجه باشند، بلکه به انزوای فرهنگی و اجتماعی نیز دچار شدهاند.
کهنفرهنگشهر تبریز که در سال 2015 به عنوان پایتخت جهانی فرش دستباف معرفی شده، همچنان در ابعاد هویتی و فرهنگی در ایران مغفول مانده است.
وضعیت بازار داخلی که مملو از نقشههای فرش هندی و پاکستانی است، بیانگر این است که ما تنها یک صنعت را از دست نمیدهیم بلکه در حال واگذاری میراث فرهنگی خود هستیم.
فرش تبریز بیش از آنکه یک کالای اقتصادی باشد، یک زنجیره پیچیده اقتصادی و فرهنگی است که از تولید خامه، طراحی نقشه، بافت، فروش و صادرات تا مرمت و نمایشگاهها را در بر میگیرد. بنابراین، نگاه صرفاً نمادین یا فرهنگی به آن ظلمی بزرگ به ظرفیتهای واقعی این صنعت است.
سیاستهای ارزی نیز نیازمند بازنگری جدی است؛ چند نرخی بودن ارز و وجود رانتهای ارزی، تولیدکننده واقعی را به حاشیه رانده و اعتماد را از بین برده است. تکنرخی شدن ارز میتواند تحولی بنیادین در احیای این صنعت ایجاد کند.
برای نجات فرش ایرانی باید بر مزیتهای بومی و اصالت هنری تکیه کرد، با استفاده از طراحیهای نوین، تلفیق هنری با دکوراسیون مدرن، بهرهگیری هوشمندانه از فناوریهای دیجیتال برای معرفی و فروش، ایجاد برندهای قوی و تقویت همکاری دانشگاه و صنعت. ایجاد موزههای تخصصی فرش، حمایت هدفمند از صادرات و آزادسازی فرآیندهای ارزش افزا نیز از دیگر راهکارهای حیاتی است.
فرش دستباف، نه صرفاً یک حرفه، بلکه سبکی از زیستن و بخشی از شبکه اجتماعی و فرهنگی ملت است. حذف این هنر از زندگی روزمره، تنها به فروپاشی دار قالی منتهی نمیشود، بلکه ریشههای فرهنگی و اجتماعی ما را نیز تهدید میکند.
فرش تبریز و فرش ایرانی امروز در غربتی بزرگ گرفتار شدهاند؛ غربتی ناشی از غفلت، نه کمبود ذوق و مهارت. اگر این هنر از زیر پای ما میرود، نه به سبب سستی نخها، بلکه به دلیل ضعف اراده ملی برای حفظ و احیای آن است. اکنون زمان آن فرا رسیده که همه – دولت، دانشگاه، بازار و جامعه – با درک اهمیت این میراث مشترک، دست به کار شوند تا فردا دیر نشده باشد.
انتهای پیام/