یادداشت|چرا از آتش آبیدر چراغی نسازیم؟
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از سنندج، در کوچهها و خیابانها، در نگاه خیس مادران و در دستانی که تابوتی را تا بلندای تپهها بدرقه میکنند، میتوان اندوهی عمیق را دید؛ اندوهی از جنس فقدان، از جنس آتش و انسانیت.
تشییع پیکر جانباختگان حادثه آتشسوزی آبیدر شهیدان مدافع طبیعت، حمید مرادی، چیاکو یوسفینژاد و خبات امینی، صحنهای بود که کمتر در کلمات میگنجد؛ هزاران نفر بدون دعوت آمده بودند. باز هم وداع باشکوه دیگری رقم خورد؛ اما یک پرسش بزرگ، در دل همین صحنهها شعلهور شد: چرا ما، تنها در غم و مرگ، کنار هم هستیم؟
چرا وقتی حادثهای اتفاق میافتد، یکصدا میشویم، اما در روزهای عادی، در سازندگی، در مراقبت از محیط زیست،در آموزش، یا درحفظ زیبایی و نظافت شهر و دهها مورد حیاتی دیگر، چنین همبستگی نادری دیده نمیشود؟
چرا این همبستگی تنها در سوگ است؟
چرا روزهای دیگر، تبدیل به تودههای پراکنده، خسته و بیتفاوت میشویم؟
غم، غریزیتر از ساختن است؛ اندوه، ما را از درون تکان میدهد؛ مثل زلزلهای که یکباره همهچیز را فرومیریزد.
در غم، نیازی به قانعکردن مردم نیست؛ درد مشترک، بهطور غریزی اتحاد میآورد. اما ساختن، نیاز به بلوغ فکری، آیندهنگری و مشارکت فعال دارد. در بسیاری از جوامع در حال توسعه، تربیت مدنی برای شادی جمعی، هیچگاه مانند آموزش سوگواری، نهادینه نشده است.
فرهنگ قهرمانپروری ما، ما را به سوگ عادت داده است؛ ما فقط در لحظه مرگ، قهرمانان را میبینیم. کسانی که در آتش آبیدر جان دادند، ناگهان از یک شهروند عادی به «قهرمان ملی» تبدیل میشوند. اما آیا همان قهرمان، وقتی زنده بود، حمایتی دید؟
در جامعهای که قهرمان را فقط در مرگ میبیند، زندگی ارزش نمیگیرد. اینگونه، ما ملت مرگ محور میشویم و نه ملت زندگی ساز. آن دلدادگان که در آتش آبیدر سوختند، از مردم بودند؛ درد آنان فقط سوختن نیست، درد آنان، تنهایی بود در لحظههای قبل از حادثه، زمانی که میشد با برنامهریزی مسئولانه و مشارکت مردمی، از چنین اتفاقی پیشگیری کرد.
نهادهای اجتماعی ما، برنامهای برای کانالیزه کردن انرژی جمعی ندارند. در کشورهای توسعهیافته، وقتی مردم برای فاجعهای متحد میشوند، دولتها و نهادهای محلی بلافاصله این انرژی را تبدیل به اقدام میکنند:
برای ساختن آیندهای روشنتر، باید همین همبستگی را در اقدامهای مثبت نیز تکرار کنیم:
در آموزش مهارتهای زندگی به نوجوانان، در حفاظت از محیط زیست و مشارکت داوطلبانه، در مطالبهگری آگاهانه و مسئولانه برای ایمنی، خدمات شهری، کتابخوانی و کارآفرینی و عدالت.
با نگاهی به تجربه ملتهای دیگر، میبینیم که در بسیاری از کشورهای پیشرفته، تلخی یک حادثه، آغاز تغییری بزرگ شده است:
در ژاپن، پس از زلزله و سونامی توهوکو، همان مردمی که برای سوگواری آمده بودند، در بازسازی مدارس و بیمارستانها داوطلب شدند.
در سوئد، آتشسوزی گسترده جنگلها در سال 2018، جرقهی شکلگیری هزاران گروه داوطلب محیطزیستی شد.
درد، اگر با آگاهی همراه شود، میتواند به نقطه آغاز تبدیل شود، نه پایان. چرا ما نتوانیم، همبستگی را به رفتار روزمره تبدیل نکنیم؟ نگذاریم همبستگی ما، فقط در سوگ معنا پیدا کند؛ جامعهای مترقی، فقط با سوگواریِ دستهجمعی ساخته نمیشود.
در این روزها، ما داغدار کسانی هستیم که عاشقانه برای حفظ آب و خاکمان ایستادند، جان عزیزشان را فدا کردند؛ اما اگر میخواهیم راهشان را ادامه دهیم، باید از اندوه، اقدام بسازیم و از سوگ، سازندگی.
دستکم این روزها یک کار را میتوانیم انجام دهیم: این عزیزان و خانوادههایشان را تنها نگذاریم؛ نه فقط امروز، که در روزهای آینده، کنار پدر و مادرانی باشیم که فرزندانشان جوانمردانه پرکشیدند. همین حالا در بیمارستان کوثر، مادرانی شبزندهدار نشستهاند، پدرانی دستبهدعا، چشمانی گریان و بلاتکلیف، چشمانتظار شفای فرزندشان هستند؛ بودن کنارشان، کمترین و شریفترین کاری است که از ما برمیآید.
سید مصطفی هژبری و محسن حسینپناهی، دو فعال محیطزیستی دیگر، خوشبختانه در شرایطی پایدار قرار دارند؛ اما همچنان خودشان و خانوادههایشان نیازمند حمایت روحی، مالی و اجتماعی هستند.
همین مردم، این جمعیت انبوه و بیمانند، که این روزها در تشییع شهدای مدافع طبیعت، شرکت کردند، میتوانند فردا برای کاشت درخت، برای آموزش، برای پیگیری خدمات شهری، برای درمان بیماران، برای تأسیس تعاونیهای مردمی، برای حفظ منابع طبیعی و غیره هم همینگونه متحد شوند.
در میان همین جمعیت، دکتر و مهندس، معلم، هنرمند، کارگر و پیمانکار، مغازهدار، دانشآموز و دانشجو و بازنشسته، همه بودند؛ همه همانهایی هستند که اگر با هم بمانند، این شهر و این دیار رشد خواهد کرد.
شاید وقت آن رسیده از آتش آبیدر، چراغی بسازیم.
بهنام امیری
انتهای پیام/481/