پرواز سه روح سبز؛ تقدیم جان برای ماندگاری آبیدر
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از سنندج، پنجشنبه دوم مرداد، آتش دامن آبیدر گرفت. یکصد نفر رفتند به فریادش. آتش به دشت و دره افتاده بود. حمید و چیاکو و خبات و 97 نفر دیگر.
آتش در منتهیالیه کوه آبیدر، مشرف به سنندج، مهار شد، اما مسئولان میگویند نیروها به سمت روستای عنبربزان اعزام شدند تا از گسترش حریق در آن ناحیه جلوگیری کنند. همزمان با وزش باد، دود غلیظ و ازدحام جمعیت، کنترل شرایط سختتر شد. در این میان آتش درون درهها، شعلهورتر شد، ولی، فرزندان آبیدر شجاعانه مبارز و مقاوم در برابر آتش سرکش، ایستادگی کردند.
باد بیرحم و آتش سهمگین، فرزندان آبیدر را دوره کردند، با این همه، آنها چون همیشه باور داشتند که میتوانند شانه آتش را هرچند بلند، به خاک نشانند. اما، مقدر چنین شد در این هماوردی نابرابر در برابر آتش سوزان مهربانه جان خود را تقدیم کنند تا آبیدر سر نیفکند و چون روح بلند خبات و چیاکو و حمید سرفراز سر به آسمان سایید و سرسبز بماند.
آتش سوزی دوم مرداد روح مردمان شهر را آزرد، پرواز پرنده آهنین از بام آبیدر آخرین دیدار یاران آبیدر بر بام سنه(سنندج) را رقم زد. اینجا بیمارستان کوثر و سیل اشک یاران طبیعت دوستان و همراهان خبات و چیاکو و حمید.
همه آمدند؛ مسئولان و مردم و کادر درمان. داغ آتش سایه غم بر شهر افکند و اینجا پزشکان در اتاق درمان و مردم در حیاط بیمارستان دست به دعایند. تقدیر آن بود، روز بعد، سپیده دم جمعه (سوم مردادماه جاری)، روح بزرگ حمید مرادی از کالبد زمان پرواز کند. سفر ابدی او از بهشت محمدی آغاز و تا بهشت خدا تداوم یافت.او همراه یارانش به قطعه 12 بهشت محمدی رفت تا تن خستهاش در چشم آبیدر دمی بیاساید. بعد، تمنای همه، التیام یاران حمید بود.
قبرستان و بیمارستان و آتش، چه لحظات سختی، از یک سو داغ سفر بیبازگشت حمید و از دیگر سو، ماندن تنی خسته از آتش در آب نمک بیمارستان، زخم در حال پیش روی و دردها فزونی گرفت و امیدها از دست رفت. چشمهای قهرمان فرو افتاد. صبح دوشنبه ششم مرداد شهر با پرواز فرشته مرگ از کوثر بیدار شد. آفتاب همدم اشک و آه و ناله مردمی شد که در حسرت روزهای ناموری جوانی قهرمان مانده بودند. چیاکو مچ بزرگمردان جهان را خواباند اما، خود فروتنانه در راه مردم و طبیعت، بی دریغ و مخلص جان درکف نهاد تا نامش هم در ورزش و هم در فداکاری برای جامعه قهرمان بماند.
چیاکو بر دستان یارانش به آرامستان ناحیه منفصل حسنآباد سنندج رفت؛ از پس یکی از کم نظیرترین تشییعهای منطقه و در میان ناله و فغان مردم، چشم در چشم آبیدر ، آرام گرفت. یاران به یادش گریستند و بر مویه نامزدش اشک ریختن و همدرد پدر و مادرش داغدارش، غمناک و سوگمند شدند.
ساعتی بعد، باز ناقوس مرگ در شهر زده شد. قضای شهر در زندگی نیست. زمان بر ساعت مرگ قفل است. خبات طاقت دوری یارانش را نداشت. شهر از مرگ حمید و چیاکو خسته است، اما، خبات تسلیم میشود و بیمارستان را بسوی حمید و چیاکو ترک میکند. اکنون اتاق درمان از همراهی سه گانه خبات، حمید و چیاکو خالی است. یاران در عصرگاه بهشت محمدی هزار هزار گردهم میآیند تا خبات را در غمگین ترین غروب زندگیاش، بدرود گویند. قطعه 12 آرامگاه خبات و حمید.
خبات دقایقی در بلندای دستان یاران به نظاره مینشیند و لشگر غم آنگاه به قطعه 12 رسید خبات به حمید سلام میدهد که دور از آتش راهی دیار سبزیم. او هم در آرامگاه ابدی چشم از آب و آتش و سبزی میگیرد و دیدارشان به قیامت میماند. خبات گویزه کویر، روزها عمر پربار خود را پای آبیاری درختان گویزه کویر گذاشت، جای جای آبیدر جای پنجه سبز خبات پیداست چون چیاکو و حمید.
در حادثه آتشسوزی آبیدر سنندج هشت نفر مصدوم شدند که از میان آنان «حمید مرادی، چیاکو یوسفینژاد و خبات امینی» سه حافظ محیطزیست فوت کردند.
یاداشت از: توفیق رفیعی، روزنامهنگار
انتهای پیام/481