یادداشت|وحدت ایرانیان در جنگ 12 روزه بر سر چه بود؟

اگرچه وحدتِ جامعۀ ایرانی در دفاع مقدس ۱۲ روزه، وجهی ملی دارد، اما وجه دینیِ آن در مواجهه با سویۀ استعمارگرِ غربی قابل توضیح است. با این توضیح شاید بتوان بر دوگانۀ تصنعی امت‌گرایی-ملت‌گرایی غالب آمد.
– اخبار استانها –

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از قم، یکی از مسائلی که پس از دفاع مقدس 12 روزه 1404 مطرح شده است، وحدت و انسجام جامعۀ ایران در مقابل این تجاوز است. با این‌ حال پرسش مهمی که در این باره مطرح می‌شود، موضوع این وحدت و انسجام اجتماعی است. در پاسخ به این پرسش، اغلب «ایران» به‌عنوان مهمترین دال گفتمان وحدت مذکور مطرح می‌شود. این دال اگرچه وجهی از حقیقت وحدت جامعۀ ایرانی را مخصوصاً با نظر به بعد تاریخی و هویتی‌اش نشان می‌دهد، اما اولاً در تقابل با ایدۀ امت قرار می‌گیرد که دوگانۀ امت‌گرایی-ملت‌گرایی را زاییده است و ثانیاً در نهایت منجر به انزوا یا به‌تعبیر دقیق‌تر، تنهایی ایران، در منطقۀ خاورمیانه یا غرب آسیا می‌شود.

مواجهۀ ایرانیان با دو سویۀ تمدن معاصرِ غربی 

برای یافتن پاسخی کامل‌تر به این پرسش، اگر مروری به حوادث معاصر تاریخ ایران داشته باشیم، درخواهیم یافت که ایران، همواره در معرضِ تجاوز استعمار غربی بوده است. براساس یک نگاه تاریخی، جامعۀ ایرانی از جنگ‌های ایران و روس به بعد، به دلیل ماهیت دوگانۀ استعمارِ غربی، همواره برخورد دوگانۀ میان شیفتگی و نفرت نسبت به غرب داشته است. همانطور که عبدالهادی حائری در «نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوایی غرب» متذکر شده، تمدن غربی، مخصوصاً از وجه استعماری، همواره دارای دو رویۀ پیچیده است.

این دو رویۀ پیچیده که در حقیقت، وجه اسرارآمیز جهانشمولی تمدن غرب نیز هست، باعث شده تا ملت‌ها و ممالکت غیرِ غربی، علیرغم آنکه در معرض تجاوز غربی‌ها قرار می‌گیرند، اما از خودِ متجاوز، طلبِ عمران و آبادانی کنند. استعمار که به‌معنای طلب عمران است، همواره توسط کشورهای مورد تجاوزِ غرب، مطرح شده است. این طلب که در عینِ دریافت ضربه از سوی غرب شکل می‌گیرد، دقیقاً ناظر به همین ویژگیِ پیچیده و دوگانۀ تمدن معاصر غربی است. اینکه ملت یا دولتی مورد تجاوز قرار بگیرد و در عینِ حال، از متجاوز، طلب عمران و آبادانی و نجات کند، یکی از معماهای مواجهه با غربِ معاصر است که پاسخ به آن، در گرو فهم عمیق از ماهیت مدرنیتۀ غربی است.

سکولاریسم و دوباره‌قدسیِ امور دنیوی در جهان مدرن

بر اساس بعضی از تحلیل‌ها، مدرنیته در عینِ حال که تمدنی سکولار است، اما تمدنی دینی است. معمولاً جهان سکولار را محصول دنیوی‌شدنِ امور قدسی می‌دانند. امور قدسی نظیر علم، انسان، جهان و حتی جامعه و معیشت و نظایر آنها هنگامی که از هستیِ قدسی خود فاصله می‌گیرند و بنیادی این‌دنیایی می‌یابند، اصطلاحاً سکولار و دنیوی می‌شوند. با این‌حال این فرایند سکولار یا خدازدایی (dedivinization) تنها یک سویۀ جهان معاصر غربی است. اگر جهان مدرن متکی بر همین وجه و جنبه باقی می‌ماند، با نظر به اینکه امور دنیوی، خاص و جزئی و غیر جهانشمول‌اند، مولفه‌های مدرنیتۀ غربی، نظیر لیبرالیسم، اومانیسم، سکولاریسم یا حتی دستاوردهای آن در اقتصاد و صنعت و جامعه و خانواده و … نیایستی جهانشمول می‌شد.

این در‌حالی است که این آموزه‌ها یا دستاوردها، امروزه جهانشمول شده‌اند. تا پیش از مدرنیته، جهانشمول ارزش‌ها یا مولفه‌ها یا حتی دستاوردها، وابسته به ادیان الهی نظیر یهودیت و مسیحیت بود. ادیان الهی به دلیل اتصال با حقایق ماوراء انسان و جهان‌ها و فرهنگ‌های انسانی، این مجوز را داشتند که از ورای انسان‌ها و ارزش‌های عامِ انسانی، او را به ارزش‌های الهی دعوت کنند. ارزش‌های الهی، به دلیل متمایزبودنِ خدا از جمیع انسان‌ها، ارزش‌هایی جهانشمول محسوب می‌شوند و تمام فرهنگ‌ها و جوامع انسانی، علیرغم تنوع و تفاوتی که با یکدیگر دارند، اما همگی در مقایسه با ارزش‌های الهی، یکسان‌اند. 

این تمایز وجودی میان ارزش‌های الهی و ارزش‌های ناظر به فرهنگ‌ها و جوامع انسانی، مهمترین مجوز بسط ارزش‌های ادیان الهی به تمام فرهنگ‌ها و جوامع انسانی بود. به همین دلیل جوامع یا فرهنگ‌های آفریقایی، آمریکایی، ژرمنی، فرانکی، ایرانی، عراقی، عربی، ترکی و نظایر آنها هیچ‌کدام جز به واسطۀ زور و جنگ و قدرت، مجوز فراگیرشدن نداشتند. هر فرهنگی، شخصیت خاص خود را داشت و هیچ استدلال موجهی (جز غلبۀ خوی تجاوزگری و قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی) نمی‌توانست دلیل سلطه و فراگیرشدن یک فرهنگ نسبت به فرهنگ‌ها یا جوامع دیگر را توجیه کرده یا توضیح دهد. تنها ارزش‌های الهی ادیان بود که می‌توانست به واسطۀ اینکه از منشاء فرانسانی شکل گرفته‌اند، مجوز جهانشمولی و بسط به فرهنگ‌ها و جوامع انسانی را داشته باشد.

از این منظر ارزش‌های مدرنیتۀ غربی، به دلیل دنیوی‌شدن امر قدسی، ناگزیر در محدودۀ ارزش‌های فرهنگ و جوامع انسانی منحصر می‌شود. بنابراین اگر سکولاریسم و دنیوی‌شدن یکی از مهمترین بنیان‌های جهان مدرن غربی است، عملاً امکان جهانشمولیِ آن، جز از طریق زور و جنگ و جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی محقق نخواهد شد. اگرچه حضور غرب و تمدن غربیِ معاصر همواره در میان دیگر فرهنگ‌ها و جوامع با تجاوز و زور نظامی و قدرت‌طلبی همراه بوده، اما معمای مسئله بر سر طلب و تقاضایی است که کشورهای مورد تجاوز، از فرهنگ و تمدنِ معاصر غربی می‌کنند و پروژۀ استعمار شکل می‌گیرد. 

در پاسخ به این معما شاید بتوان به فرایندِ دومی در کار سکولاریسم اشاره کرد و آن، دوباره قدسی‌سازی (redivinization) امور دنیوی درجهان مدرن است. در این فرایند که به لحاظ تاریخی در آثار متفکرین قرن نوزده و بیستم علوم انسانیِ غرب از جمله انسان‌شناسانی نظیر فریزر و فیلسوفان و جامعه‌شناسانی نظیر هگل و مارکس و آگوست کنت و دورکیم و روان‌کاویِ فروید و نظایر آنها و از جمله در پروژۀ شرق‌شناسی این دوره قابل پیگیری است، همۀ ارزش‌های سکولارِ غربی از علم و عدالت و آزادی و ترقی و نظایر آنها تبدیل به امور مقدس و به تبع، جهانشمول می‌شوند. دقیقا از همین دوره است که در پیِ تجاوز نظامی کشورهای غربی به ممالکت غیر غربی، شاهد پروژۀ استعمار غیرِ غربیان از غربی‌ها هستیم. دو جنبۀ تمدن غربی یا بورژوازی، اینچنین باعث شده است که در ذیل پروژۀ استعمار، ممالکت غیرِ غربی، علیرغم تحمل تجاوزِ غربیان، از آنها طلب عمران و آبادانی کنند. 

نقاط آگاهی نسبت به سویۀ استعمارگرِ تمدن غربی

با این‌حال مروری بر تاریخ ایران نشان می‌دهد که این پروژه و مواجهه با دو جنبۀ تمدن غربی، از جنگ‌های ایران و روس نیز در ایران رایج شد. با این‌حال مخصوصاً از دورۀ نهضت ملی‌شدن صنعت نفت است که جامعۀ ایرانی، به‌شکلی فراگیر در می‌یابد که در پسِ جنبۀ مترقیِ تمدنِ معاصر غربی، سویۀ خشونت‌بار و بنیان‌برافکنی وجود دارد که حتی اجازۀ کنترل منابع داخلی یک ملت را به آن ملت نمی‌دهد. تقریباً از این تاریخ به بعد است که جامعۀ ایرانی، از ایدۀ استعمار به سمتِ ایدۀ استقلال گام بر می‌دارد و در نهایت، هزینۀ سنگین ایدۀ استقلال را در جریان انقلاب اسلامی 1357 می‌پردازد.

اگر از این منظر به تاریخ معاصر ایران بنگریم، همواره نقاط وحدت‌بخش جامعۀ ایرانی در آستانۀ فهم عمومی جامعه از این جنبۀ استعماریِ غرب رخ نموده است. وحدت جامعۀ ایرانی، موضوعی است که در متن جامعۀ ایرانی، همواره حاضر است، با این‌حال سویۀ استعماریِ تمدن غربی، باعث غفلت کلیت جامعه از آن می‌شود و در سایۀ این غفلت، وحدتِ جامعۀ ایرانی به حاشیه می‌رود. با آشکارشدنِ سویۀ خشونت‌بار و تخریب‌گرِ جهان استعماریِ غرب، این وحدت دوباره سربر می‌آورد. 

آنچه در دفاع مقدس 12 روزه آشکار شد و از لایۀ مستور جامعۀ ایرانی دوباره رخ بر نمود، وحدتی است که جامعۀ ایرانی در مواجهه با سویۀ تخریب‌گرِ جهانِ استعمارگرِ غربی بدان آگاه شد و اشراف یافت. این سویۀ قدسی‌زدایی شدۀ جهانِ غربی است که در این جنگ، نقاب برافکند و سویۀ دوباره‌قدسی شدۀ امر دنیویِ خود را به کناری نهاد. در پس این آگاهی جمعی بود که جامعۀ ایرانی، سویۀ تخریب‌کنندۀ استعمار غربی را دریافت و همچون گذشته در مقابل آن، وحدتِ درونیِ خود را آشکار نمود. از این جهت، اگرچه موضوع وحدت اخیر، «ایران» بوده است، اما این موضوع در پرتو خودِ آگاهی ملی ایرانی در مواجهه با سویۀ تخریب‌گرِ استعمارِ غربی آشکار شده است.

سویۀ دینی وحدت ملی ایرانیان و آشکارگیِ وجه استعماریِ غرب

با این‌حال این وحدت، ناگزیر بایستی بنیانی دینی داشته باشد. در فقدان بنیان دینی و مشخصاً اسلامی و توحیدی در ایران، امکان چنین آگاهی ملی وجود نداشت. همانطور که اشاره شد، ماهیتِ پیچیدۀ تمدن معاصر غربی که محصول دوباره قدسی‌سازیِ امور دنیوی است، مهمترین عامل غفلت ملت‌ها و تمدن‌های غیر غربی از ماهیتِ سکولار و استعمارگرِ غربی است. اشتراک الفاظ یا حتی معانیِ ظاهری مولفه‌های تمدن غربی با مفاهیم و معانی حاضر در آموزه‌های ادیان الهی از جمله علم و عدالت و آزادی و تکامل و حتی قدسیت و نظایر آنها همواره مهمترین عامل پذیرش فرهنگ استعمارگرِ غربی از سوی ملل غیر غربی، مخصوصاً ملت‌های دینی بوده است.

بی‌وجه نیست که پذیرش فرهنگ استعمارگرِ غربی در میان ملل و تمدن‌های غیرِ غربی، اغلب زمانی رخ داده است که غنای دینیِ این فرهنگ‌ها و تمدن‌های غیرِغربی، کاهش یافته و سطوحی از سکولاریسم در آنها، به دلایل مختلف از جمله فساد درونی سربرآورده است. در چنین شرایطی، مفاهیم دوباره‌قدسی‌شدۀ سکولارِ غربی، خود را در پوشش مفاهیم و مولفه‌های دینی به این جوامع و شرایط سکولارشده‌شان عرضه کرده و مورد استقبال قرار گرفته است. تنها با آشکارشدنِ لایه‌های عمیق دینی در میان ملت‌های غیر غربی است امکان فهم بعد و لایۀ سکولار و دوباره‌قدسی‌شدۀ فرهنگ غربی فراهم می‌شود. هنگامی که روایت غنی و قوی از دین در ملت‌های غیرِ غربی سربرآورد، چهرۀ بزک‌کرده و قدسی‌شدۀ ارزش‌ها و مولفه‌های دنیویِ غرب از چهره می‌‌افتد و حقیقت آشکار می‌شود. 

با این ‌تحلیل، اگرچه وحدتِ جامعۀ ایرانی در دفاع مقدس 12 روزه، وجهی ملی دارد، اما وجه دینیِ آن در مواجهه با سویۀ استعمارگرِ غربی قابل توضیح است. با این توضیح شاید بتوان بر دوگانۀ تصنعی امت‌گرایی-ملت‌گرایی غالب آمد. وجه استمعارگرِ غربی که در پروژۀ عادی‌سازیِ روابط رژیم صهیونیستی در منطقه با پیمان‌های ابراهیم و نظایر آن در حال پیگیری است، در این جنگ و تجاوز، نه تنها بر ملت ایران، بلکه بر ملت‌های آزادی‌خواه منطقه نیز آشکار شده و این به‌واسطۀ روایت عمیق و غنی از اسلام در ایران است که با تکیه بر ریشۀ تاریخی و هویتیِ خود، توانسته است سویۀ استعمارگر و تخریب‌کنندۀ تمدن معاصر غربی را آشکار کند.

یادداشت از محمدرضا قائمی‌نیک، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی

انتهای پیام/

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا