طریقالعلما؛ صحنهای برای امتحان عشق و صبر خبرنگاری در مسیر کربلا
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم، در گرمای ظهر طریقالعلما، جایی میان نخلستانها و موکبهای عراقی، خبرنگاری که برای تهیه گزارش از شور و شوق زائران آمده بود، ناامید از ثبت تصویری حرفهای، دلش را به امام حسین علیهالسلام سپرد. آنچه در ادامه رخ داد، تنها یک روایت خبری نیست؛ بلکه حدیثی است از امید، عشق و اجابت در میانه راه کربلا از زبان ثارالله انکوتی، خبرنگار اعزامی خبرگزاری تسنیم به کشور عراق.
صدای باد، مانعی برای عشق
مسیر طریقالعلما، جادهای تاریخی است که سالها پیش زائران با وجود ممنوعیت پیادهروی اربعین در عراق، با عبور پنهانی و مخفیانه از میان نخلستانها، خود را به کربلا میرساندند. این روزها هم، با وجود آزاد بودن مسیر، همچنان حال و هوای جهادی و مخفیانه آن دوران در دل نخلها جریان دارد.
پس از اقامه نماز تحیت و نماز مقام امام زمان (عج) در مسجد سهله، با اشتیاق به نیت تهیه گزارشی حرفهای از طریقالعلما راهی شدم. زن و مرد، پیر و جوان و کودکانی که با تمام اخلاص زائران را دعوت میکردند، همه مقابل دوربین قرار گرفتند. تصاویر بینظیری از پیادهروی زائران از زنان و مردان، پیرمردها و پیرزنان و از کودکانی که به زیبایی از زائران پذیرایی میکردند، ثبت شد، اما دلمشغولی من بیشتر از ثبت تصویر، ثبت روایت بود؛ روایتی از شور، عشق و وفاداری مردم. آنها که بر پشت کولههایشان عکس شهیدی را نصب کرده بودند و در این مسیر باعظمت نایب الشهید بودند، همانها که تک تک قدمهایشان را نذر امام زمانشان کرده بودند و پشت چادرشان نوشته بودند، فرزندی که مادر معلول خود را روی ویلچر به کربلا میبرد و …
اما در اوج کار، ظهر شد. آفتاب داغ و سوزان و صدای اذان ظهر مردم را در موکبها و خانههای مردم بومی پناه داد و مسیر، ناگهان خالی از خیل جمعیت شد. جمعیتی که ثانیهای پیش در قاب دوربینم موج میزد، حالا در سایهها محو شده بود و من مانده بودم و راهی که موقتاً بیرهگذر شده بود.
نذرِ روایت، زیر آفتاب سوزان
ناامید نشدم. نیت کرده بودم برای امام حسین (ع) روایتی شایسته ثبت کنم. چندبار گوشی به دست از رهگذران خواستم تا از من فیلم بگیرند؛ اما باد شدیدی که در نخلستان میپیچید، صدای مرا میبلعید و در فیلم پیدا بود، میکروفون حرفهای نداشتم، امکانات و تجهیزاتم ضعیف بود، مشکلی که در کرمان و در گذشته هم با آن دست و پنجه نرم میکردم، دوربین گوشی پاسخگوی نیاز من نبود و هر بار که صدای من در باد گم میشد، دلسردتر میشدم.
به امام حسین (ع) گفتم: «خودتان خواستید اینگونه شود. من تلاشم را کردم و وظیفهام را انجام دادم؛ شما خودتان بهتر میدانید.» با دلی شکسته راه افتادم، در حالی که به خودم دلداری میدادم که شاید این ناتوانی، بخشی از آزمون عشق باشد.
اجابت ناگهانی در نخلستان
در نزدیکی مسیر اصلی، جایی میان درختان خرما، موکب بزرگی برپا بود. باغی ساده که تبدیل به موکبی برای پزیرایی زائران شده بود. همچنان نسیم میوزید. نخلها بالای سرم سایه انداخته بودند. همه چیز شبیه طریق العلما بود، تصمیم گرفتم آخرین تلاش خود را برای ضبط نریشن انجام دهم. از یک پسر نوجوان خواستم که از من فیلم بگیرد، اما ناگهان خانوادهاش او را صدا زدند و مجبور شد که برود و من باز با افکار ذهنم که قرار نیست این گزارش به سرانجام برسد، تنها ماندم.
در همین لحظه، مردی آرام کنارم ایستاد. گفت: «اجازه بده من کمکت کنم.» باورم نمیشد؛ از کجا آمده بود؟ او اهل مشهد بود، نامش آقای موحد؛ تصویربرداری حرفهای با تجهیزات کامل. میکروفون را روی لباس من نصب کرد تا صدا بهدرستی ضبط شود و تهیه گزارش آغاز شد. من، بیتپق و بیدغدغه، شروع به روایت کردم و همه چیز، درست همانطور که باید، اتفاق افتاد.
پاسخ یک نیت، لبیک یک نگاه
وقتی فیلم را روی گوشیام ریخت، دلم میلرزید. آیا این همان اجابتی نبود که از دل شکستگیام برخاست؟ همان دعایی که در گرمای مسیر کرده بودم و از امام حسین (ع) خواسته بودم که به یاریام بیاید؟ آقای موحد، با همان آرامش گفت: «برای امام حسین(ع)، همه چیز خودبهخود جور میشود.»
آن روز فهمیدم خبرنگاری فقط تصویر گرفتن نیست؛ گاهی خدا از تو میخواهد رنج بکشی تا درست در لحظهای که فکرش را هم نمیکنی، به حقیقت برسی. این اتفاق، برای من، بهترین هدیه روز خبرنگار بود. هدیهای از سوی امام حسین(ع)؛ روایتی در دل نخلستان، میان طریقالعلما، و در پناه نسیمی که دیگر صدایم را نمیبلعید.
انتهای پیام/511/