از کرج تا کربلا؛ روایت عاشقان جامانده از مسیر نور

صبح امروز هم‌زمان با اربعین حسینی، خیابان‌های کرج حال‌وهوایی شبیه مسیر نجف تا کربلا به خود گرفت و هزاران عاشق جامانده در همایشی باشکوه، دل‌هایشان را راهی حرم امام حسین(ع) کردند.
– اخبار استانها –

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از کرج، صبح امروز پنجشنبه هم‌زمان با اربعین سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدلله الحسین (ع)، جای‌جای این مرزوبوم حال و هوای دیگری دارد و استان البرز و کلانشهر کرج نیز از این حس و حال دور و مستثنی نیست و رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است.

شهر، نفسش را با عطر اربعین گره زده و هر نسیمی که می‌وزد، انگار نوای «لبیک یا حسین» را در گوش‌ها می‌نشاند. خیابان‌ها آرام نیستند؛ پرچم‌های سیاه و سرخ بر فراز مغازه‌ها و خانه‌ها به اهتزاز درآمده‌اند و نگاه‌ها و دل‌ها، بی‌اختیار، به سمت کربلای معلی و همایش پیاده‌روی اربعین پر می‌کشند.

عطر نذری‌ها در کوچه‌ها پیچیده، صدای طبل و سنج از دور به گوش می‌رسد و قدم‌ها، حتی اگر به ظاهر در کرج باشند، دلشان در مسیر بین‌الحرمین است. امروز غروب که از راه برسد، نور چراغ‌ها بر چهره‌های عزادار می‌افتد و اشک‌ها، آرام و بی‌صدا، قصه دلتنگی زائران جامانده را روایت خواهند کرد.

اینجا کرج است، اما حال و هوایش، بی‌شباهت به مسیر عاشقان در کربلا نیست؛ شهری که در دلش، اربعین همیشه جاری است. از ساعات اولیه صبح، خیابان‌ها صدای پای عاشقان را می‌شنیدند که با در دست داشتن پرچم‌های سیاه و سبز و قرمز به‌سوی مراسم گام برمی‌دارند.

آری امروز، اربعین حسینی است؛ روزی که میلیون‌ها نفر در جاده نجف به کربلا راه می‌روند و اینجا، هزاران دل بی‌قرار و جامانده در کرج گرد هم آمده‌اند تا در «همایش جاماندگان اربعین حسینی» قدم‌هایی را به یاد آن مسیر نورانی بردارند و این‌گونه آرامش را به دل‌های خود هدیه دهند.

بسیاری از مردم، لباس‌های مشکی به تن دارند و شال یا پرچمی از نام اهل‌بیت(ع) بر دوش انداخته یا در دست گرفته‌اند. مادران، کودکانشان را در آغوش یا دستشان را گرفته‌اند و با هر قدم، زیر لب ذکر و دعا می‌خوانند. پیرمردان با عصا و جوانان با چهره‌هایی پر از شوق و اشک، در مسیر حرکت می‌کنند.

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است» اینجا معنا پیدا می‌کند. گویی قلب‌ها می‌لرزند، چشم‌ها و دل‌ها بی‌قرارند و بسیاری از عاشقانی که موفق به حضور در پیاده‌روی اربعین در نجف و کربلا نشده‌اند، این مسیر را برای دلگرمی انتخاب کرده‌اند زیرا حس می‌کنند یادآور همان جاده طولانی نجف تا کربلاست.

«قسمت نشد امسال برم کربلا، ولی اینجا که اومدم، دلم آروم گرفت. همین که با این جمعیت عاشق حرکت می‌کنم، حس می‌کنم دارم همون مسیر رو می‌رم. حتی بوی چای نذری، اون موکب‌های بین راه رو یادم میاره.» این جملات را حاج احمد 58 ساله با چشمانی گریان می‌گوید؛ مردی که به گفته خودش، سال‌های گذشته اربعین را در کربلا گذرانده است.

در گوشه‌ای دیگر، زهرا، دختر جوانی که با دوستانش در این برنامه حضور پیدا کرده است، می‌گوید: «وقتی عکس‌ها و فیلم‌های کربلا رو دیدم، خیلی دلم گرفت. ولی امروز که اینجا هستم و می‌بینم هزاران نفر پرچم به دست و با چشمانی گریان اومدن، می‌فهمم که ما هم زائر هستیم؛ فقط فاصله‌مون فرق می‌کنه.»

در میان جمعیت، مادر شهیدی که پسرش در دفاع از حرم به شهادت رسیده، با آرامش خاصی قدم برمی‌دارد. پرچم یا حسین(ع) را در دست دارد و می‌گوید: «پسرم همیشه می‌گفت آرزوش اینه اربعین رو در کربلا باشه. امروز که این مسیر رو راه میرم، انگار دارم کنارش قدم می‌زنم. حس می‌کنم بوی تربت کربلا رو همین‌جا می‌شنوم.»

در طول مسیر، موکب‌های زیادی برپا شده است. برخی چای داغ می‌دهند، برخی شربت و برخی دیگر خرما و حلوا. همه با لبخند پذیرای زائران جامانده هستند. یکی از خادمان موکب‌ها می‌گوید: «سال‌های قبل خودم کربلا می‌رفتم و چای می‌دادم. امسال قسمت نشد، ولی همین که اینجا به زائرای امام حسین (ع) خدمت می‌کنم، حس می‌کنم وسط کربلا هستم.»

کودکان خردسال با لباس‌های مشکی و پرچم‌های کوچک در دست، در میان جمعیت می‌دوند. بعضی از آن‌ها روی شانه پدرانشان نشسته‌اند و با هیجان تکبیر می‌گویند. صدای گریه از گوشه و کنار به گوش می‌رسد. پیرزنی با عصا آرام‌آرام حرکت می‌کند و زیر لب می‌گوید: «السلام علیک یا اباعبدالله.»

وقتی از او سوال می‌کنم چرا با این سن و سال در این همایش حاضر شده است، پاسخ می‌دهد: «تا جون دارم، برای حسین قدم برمی‌دارم. امسال قسمت نشد برم کربلا، ولی خدا می‌بینه و می‌دونه که دلم اونجاست.» اشک دلتنگی ادامه صحبت‌هایش می‌شود و من سکوت اختیار می‌کنم.

در کنار خیابان، گروهی ایستاده‌اند و زیارت اربعین را دسته‌جمعی می‌خوانند. رهگذران لحظه‌ای می‌ایستند، گوش می‌دهند و همراه می‌شوند. پسرک با سینی پر از سیب که روی سرش سنگینی می‌کند به یاد اربعین در میان جمعیت می‌نشیند و از حاضران پذیرایی می‌کند. خوب که دقت می‌کنم می‌بینم پایی برای ایستادن ندارد اما ارادتش را این‌گونه نشان می‌دهد.

آرام اما با بغض به او نزدیک می‌شوم، نامش مهدی است، 16 سال دارد، اسفندماه پاهایش را در سانحه تصادف از دست داده اما امیدش را از دست نداده است. او می‌گوید: «هر سال همراه پدرم در پیاده‌روی اربعین شرکت می‌کردم. امسال که نشد، با رفقام قرار گذاشتیم به همایش جاماندگان بیایم. اینجا هم حس می‌کنم توی جاده نجف تا کربلا هستم.»

آرام آرام به پایان مسیر و به یکی از بقاع متبرکه نزدیک می‌شوم، مراسم روبه پایان است اما مردم همچنان ایستاده‌اند، دعا می‌خوانند و اشک می‌ریزند. گویی تازه دل‌هایشان آرام شده و دلشان نمی‌خواهد همایش را ترک کنند. آرزو می‌کنند ای‌کاش در کربلا و اکنون نظاره‌گر بین‌الحرمین بودند؛ این پایان مسیر، آغاز دلتنگی است.

آری، هرچند امروز گام‌های این جاماندگان به کربلا نرسید، اما دل‌هایشان آنجا بود. گام‌هایی که امروز در خیابان‌های کرج برداشته شد، شاید کوتاه بود، اما در نگاه عاشقان، این قدم‌ها تا حرم امام حسین(ع) امتداد داشت و شاید این راز اربعین است؛ که حتی اگر جسمت دور باشد، اگر دلت به راه بیفتد، تو هم زائر می‌شوی.

گزارش: صدیقه صباغیان

انتهای پیام/

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا