خرمآباد میزبان جاماندگان اربعین؛ چند کیلومتر عشق و دلدادگی حسینی+فیلم
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم در خرمآباد، خرمشهرها و کربلاها همیشه در تاریخ تکرار میشوند، اما هر بار با شکلی تازه و داستانی نو. کربلا، نقطه آغاز همه عشقها و دلدادگیهاست؛ جایی که قرنها پیش حسین بن علی(ع) با یارانش تا آخرین نفس ایستاد و راهی را گشود که امروز میلیونها عاشق، با پای پیاده، قلبشان را در مسیرش میگذارند. اربعین حسینی تنها یک مناسبت نیست؛ یک جریان بیپایان است که در هر گوشه جهان، دلها را به حرکت درمیآورد.
امروز خرمآباد نیز میزبان دلدادگانی بود که از کربلا جا ماندند اما دلشان از آنجا جدا نشد. صدها عاشق حسینی، همزمان با سراسر کشور، از حرم مطهر «زید بن علی» تا حرم «شاهزاده عبدالله» را پیمودند؛ مسیری چند کیلومتری که هر گامش آمیخته بود با ذکر، اشک، لبخند و امید.
از همان نخستین گامها، مسیر آمیخته بود با عطر ذکر «یا حسین(ع)» و رنگ پرچمهای سرخ و سبز که در نسیم صبحگاهی میرقصیدند. حرکت با زیارت حرم مطهر «زید بن علی» آغاز شد و راهی که پیش رو بود، جادهای از عشق و دلدادگی؛ جادهای که هر قدمش بوی کربلا میداد.
خنکای ملایم صبح، همراهی آرامی بود برای زائرانی که گامهای نخست را برمیداشتند؛ اما هرچه زمان گذشت و خورشید اوج گرفت، گرمای ظهر جای نسیم را گرفت و صبوری زائران را به تصویر کشید. برخی پیشتر از دیگران به راه افتاده بودند و گروهی دیگر، از کوچهها و مسیرهای فرعی، خود را به خیل جمعیت رساندند تا همراه شوند با سیل عاشقانی که یک مقصد داشتند: رسیدن به معشوق.
در این میان، هر نگاه به جمعیت، داستانی تازه روایت میکرد. پدری را میدیدی که کالسکه فرزندش را با صبری ستودنی پیش میراند؛ چشمانش آرام اما لبانش بیصدا دعایی را زمزمه میکرد. کمی جلوتر، مادری با دستانی بر سینه و گامی استوار، بیوقفه نوحه میخواند؛ اشکهایش با نسیم بازی میکرد و لبخند آرامی بر گوشه لبانش نقش بسته بود.
تصویرهایی که در دل ماند: مردی با چفیهای خاکی بر سر و پرچم سرخ «یا حسین» بر دوش، همچون سربازی وفادار در کاروان عشق پیش میرفت. خانوادهای را میدیدی که از کودک خردسال تا پیرمرد سپیدموی، پا برهنه مسیر را طی میکردند و تسبیحبهدست، ذکر میگفتند؛ گویی زمین را با قدمهایشان متبرک میکردند.
کودکانی که گویی خستگی در قاموسشان جایی نداشت، پا به پای پدران و مادران پیش میآمدند؛ گاهی با دستان کوچکشان تسبیحها را آرام میچرخاندند و ذکر «یا حسین(ع)» را زمزمه میکردند. هر لبخندشان بوی بهشت میداد و هر نگاهشان، شوقی تازه به جمعیت میبخشید.
موکبها با دستانی گشاده و دلهایی پر از عشق، نان گرم، آب خنک، چای خوشعطر و خرما میان زائران پخش میکردند؛ هر بسته کوچک، نهتنها خوراک، که پیام میزبانی و مهربانی بود.
در گوشهای، کودکی پرانرژی مسیر را میدوید تا از مادرش عکس و فیلم بگیرد؛ گویی میخواست لحظههای این سفر را برای همیشه در قاب نگاهش نگه دارد. کمی آنسوتر، جوانی با گوشی نهچندان جدیدش، مداحی پخش میکرد و با گامهایی آرام، دلش را همگام با نغمهها به کربلا میفرستاد.
اینها تنها صحنه نبودند، بلکه قطعاتی از یک نقاشی بزرگ بودند که هر ضربه قلمش از عشق، ایثار و شوق رسیدن به محبوب حکایت میکرد. در هر گوشه مسیر، داستانی زنده جریان داشت؛ داستانی که از دل مردم میآمد و به دل مردم مینشست.
نشانههایی از کربلا در هر قدم
آفتاب نیمروز بیرحمانه بر سر و صورت زائران میتابید و گرمایش چون موجی آرام اما مداوم، از شانهها تا پاها را در بر میگرفت. صورتها سرخ شده بود، قطرات عرق بر پیشانیها میلغزید، اما در هیچ چهرهای اثری از شکایت دیده نمیشد؛ گویی همه آموخته بودند که گرما بخشی از آزمون عشق است.
برخی زائران، کولههای سنگین بر دوش داشتند؛ نه از سر نیاز، که برای تجربه گوشهای از سختی راه نجف تا کربلا. هر گامشان پیامی خاموش داشت: «ما اگر هم جا ماندهایم، دل و تنمان باید طعم این سفر را بچشد.»
پرچمهای سرخ «یا حسین» و سبز «یا فاطمه»، در کنار پرچم سهرنگ ایران، بر فراز دستان عاشقان به اهتزاز درآمده بود و حتی پرچم فلسطین، با رنگهایش، قصهای دیگر از همپیمانی و مقاومت روایت میکرد. هر پرچم، در دست صاحبش، حکم عهدنامهای داشت که در برابر چشم آسمان امضا شده باشد.
میان جمعیت، مادران و خواهرانی دیده میشدند که عکس شهیدانشان را با دستانی محکم گرفته بودند؛ قابهایی که نهتنها چهرهای را نشان میداد، بلکه داستانی از فداکاری، ایمان و خون را روایت میکرد. گامهایشان استوار بود، چون کسی که به دیدار یاری قدیمی میرود و در مسیر، از هیجان و شوق لرزش نمیگیرد.
بعد از آخرین پیچ مسیر، آرامآرام، گنبد طلایی «شاهزاده عبدالله» از دور پدیدار شد. نگاهها بیاختیار به سمتش کشیده شد و اشکها پیش از گامها به مقصد رسیدند. در این لحظه، خستگی چند کیلومتر پیادهروی در میان لبخندها و اشکهای زلال گم شد. برای دلهای جامانده، این راه کوتاه تنها یک «عمود» داشت؛ عمود عاشقی و دلدادگی و ادامه همان جاده بیانتها که از نجف آغاز میشود و به کربلا ختم شده است.
پیادهروی جاماندگان اربعین در خرمآباد، بار دیگر ثابت کرد که عشق به حسین(ع) را نه مرزی میتواند محدود کند و نه فاصلهای میتواند کمرنگ سازد. عشقی که قرنهاست از دشت کربلا جاری شده، امروز همچنان میتپد؛ در قلب هر کس که نام حسین را شنیده و با هر ضربان، تا همیشه ادامه خواهد یافت.
.
انتهای پیام/