چراغ ادب تا ابد روشن است/مردی خستگیناپذیر و بیقرار خدمت به مردم
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از کردستان، به احترام هیجدهمین سالگرد خاموشی مهندس بهاءالدین ادب (25 مردادماه سال 1386) این یادداشت تقدیم مخاطبان میشود.
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید.
مردی که مرگش در نیمه تابستان رخ داد و رخ در خاک گرفت و نشاط و امید را از بدرقهکنندگانش؛ هنوزاهنوز در پی این چند سالی که بر ما گذشت، شیرین و دلنشین در کنج ذهنها و دلها، در گوشه گوشه یادها و یادمانها جای دارد. گیرم حافظه تاریخی ما بیرحمانه فراموشکار شده باشد و آدمها و رخدادها را از یاد ببریم. گیرم زمانه، زمانه بیرحمی باشد؛ اما آفتاب بر پیشانی آسمان مینشیند و به همین سادگی از تولد یک پروانه میگوییم و مینویسیم و خسته نمیشویم و قلمها خسته نمیشود. حالا که هیجده سال دورتر شدهایم و تابستان بسیار گرم است و نیمه آن رسیده و جهان میچرخد، جهانی این چنین ناپایدار. نه گمان بریم که این ناپایداری متعلق به امروز است. نه! که تا بوده و بوده مرگ هر دم به چهرهای در کمین زندگانی آدمیان نشسته است.
در همین روز و روزهاست که هیبت سنگین مرگ گوشه گوشه مردمان آب و آینه و خاک را به کام خود میکشد، زنان و کودکان جغرافیای بدون مرزهای غیرانسانی خاورمیانه، غزه امروز؛ در برابر چشمان حیرت زده همه کشته میشوند … نیستی تا به سراغشان بروی و از غمشان بپرسی و جویای حال و احوالشان باشی … نیستی. با تو هستم که شمایلت «هرگز از مرگ نهراسید» که به چه سبب آمده است. با تو هستم «ای از شمار دو چشم یک تن کم/ و ز شمار خرد هزاران بیش.»
پس دروغ و نامهربانی چرا، مگر ما را از این جهان بزرگ چه نصیبی است جز دلی که برای دیگران بتپد و مغزی که در اندیشه جهانی باشد آرام و مهربان و دستی در جستجوی بهانههای سادهای برای زیستن. آقای مهندس بهاالدین ادب به تنهایی بهانهای برای یادمان این یاداشت از پس هیجده سال خاموشی بود. خاموشی که نه، «فریاد و سکوت». همه آمدند و گفتند و نوشتند و تمامی ندارد و نداشت تا آینده تا جاری شدن این سرود انسانی.
مرد خستگیناپذیر و بیقراری که همه پروازها را در پهنه آسمان آبی آزمود و همه کار برای مردمش کرد. انگار بیقراریاش از کوتاهی بیتوته جهان بود. برای وی چون یک سیاستورز روشنفکر، «انسان» مفهومی کلیدی داشت. مردمش را دوست میداشت و با پذیرفتن مسئولیت نمایندگی، آن را یک امر محوری و کلیدی نمود. مسئولیت دردناک زمان که نتیجه پذیرش این حقیقت است که تاریخ پر است از آشفتگیها و درهم ریختگیهای تصادفی و بی معنا.
حقیقتجو بود، با زبان خودش، زبان اندیشه و احترام و نه خشونت. به قول ادوارد سعید: «حقیقتگویی در برابر قدرت». بیشک این اعتقاد یک روشنفکر به افق حقیقت و یافتن مشروعیتی اخلاقی بر مبنای شرایطی فلسفی، عملکرد اجتماعی و سیاسی وی را مهیا میکند.
دیدگاه وی یک دیدگاه جهانشمولی مبارزه و پرهیز از خشونت برای بیدار نمودن وجدانها و توجه به موقعیت انسانی (به ویژه کردها) بود.
حالا روی سخنم با توست؛ تابستان دامن گرمش را جمع خواهد کرد میرود و هیچ باکیاش هم نیست که جانهای شیرینی را در حضورش مدفون کرده و مرا چنین تردیدی به جا گذاشته که آیا هنوز میشود به آفتاب دل بست؟ اگر به کاشتن آفتابگردان در باغچه قد نمیدهیم. بیا به ستایش آفتاب بنشینیم و با هم گل آفتابگردان بکاریم.
…
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسانها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمناش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیاییست
…
به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک
بر خاک افتادند…
یاداشت از: توفیق مشیرپناهی، روزنامهنگار
به گزارش تسنیم؛ مهندس بهاءالدین ادب نماینده فقید مردم سنندج، کامیاران و دیواندره در دورههای پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی بودند. وی از چهرههای برجسته سیاسی و اجتماعی کردستان بودند که خدمات ارزشمندی را در زمینههای مختلف به مردم این منطقه ارائه دادند.25 مردادماه سال 1386 چهارشنبه شب بر اثر بیماری در تهران درگذشت و روز بعد در بهشت محمدی سنندج به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/481