یادداشت|کودتای 28 مرداد نتیجه اعتماد به آمریکا
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از قم، مصدق، از تبار شاهزادگان قاجار، یکی از برجستهترین چهرههای تاریخ معاصر ایران بود. او از همان ابتدا با رضاخان و سلطنت پهلوی به شدت مخالفت میکرد و اعتقاد داشت که قدرتیابی رضاخان محصول دخالت مستقیم بریتانیا در امور داخلی ایران است. در دوران رضاخان، مصدق بارها مورد فشار، تبعید و زندان قرار گرفت. اما پس از سقوط و تبعید رضاخان در شهریور 1320، فضای سیاسی کشور اندکی بازتر شد و مصدق توانست از زندان آزاد شود و وارد عرصه سیاست گردد.
در آن دوران، محمدرضا شاه جوان هنوز قدرت کامل در کشور نداشت و همین فرصت مناسبی برای فعالیت نیروهای ملیگرا و احزاب سیاسی فراهم آورد. مصدق با هوشمندی از این شرایط استفاده کرد و با تشکیل «جبهه ملی ایران» جایگاهی مهم در صحنه سیاست به دست آورد. او بر این باور بود که ریشه بدبختی ملت ایران، استعمار بریتانیا و قراردادهای استعماری آن است؛ قراردادهایی که در دوران رضاخان، منافع ملی را پایمال کرده و ثروت کشور را به تاراج داده بود.
محبوبیت مصدق در میان مردم، به ویژه با شعار ملی کردن صنعت نفت، به اوج رسید. او میگفت نفت ایران نباید با بهایی ناچیز در اختیار بیگانگان قرار گیرد. این شعار ملیگرایانه به سرعت حمایت تودههای مردم و همچنین شخصیتهای مذهبی چون آیتالله کاشانی را جلب کرد. در نهایت، در سال 1330، مصدق به نخستوزیری رسید.
با وجود این، مصدق بر سر مسئله تعیین وزیر جنگ با شاه وارد چالش شد. بر اساس قانون، تعیین برخی وزرا مانند وزیر جنگ در اختیار شاه بود، اما مصدق این را نقض استقلال دولت میدانست و خواستار آن شد که خود او وزیر جنگ را انتخاب کند. دربار مخالفت کرد و در پی این اختلاف، مصدق استعفا داد. شاه نیز بلافاصله استعفا را پذیرفت و قوامالسلطنه را به نخستوزیری منصوب کرد. این اقدام اما با اعتراض گسترده مردم مواجه شد. تظاهرات خونینی در حمایت از مصدق به راه افتاد، چندین نفر کشته شدند و حتی علما، به ویژه آیتالله کاشانی، به حمایت از مصدق برخاستند. فشار افکار عمومی سرانجام شاه را وادار کرد تا بار دیگر از مصدق بخواهد به قدرت بازگردد.
بازگشت پیروزمندانه مصدق نقطه عطفی در تاریخ ایران بود؛ او این بار با قدرتی دوچندان بر سر کار آمد و توانست اراده خود را بر شاه و دربار تحمیل کند. مصدق در نخستین اقدامات خود، بسیاری از درباریان را از دولت کنار گذاشت، بودجه دربار را کاهش داد، املاک رضاخان را به نفع دولت مصادره کرد و تماس شاه با دیپلماتهای خارجی را محدود ساخت. به این ترتیب، نهاد سلطنت عملاً تضعیف و نقش شاه تا حدی تشریفاتی شد.
مهمترین هدف مصدق اما ملیسازی صنعت نفت بود. او قراردادهای نفتی با بریتانیا را «استعماری و ننگین» میدانست و تلاش کرد آنها را لغو کند یا به نفع ملت ایران تغییر دهد. بریتانیا که منافع خود را در خطر میدید، دست به اقدامات خصمانه زد: تحریم اقتصادی علیه ایران، مصادره نفتکشها و حتی تهدید نظامی. این رویارویی ایران و بریتانیا به یکی از مهمترین بحرانهای سیاسی جهان در دهه 1950 تبدیل شد.
اما در همین نقطه، خطای بزرگ مصدق نمایان شد. او که دشمن اصلی ایران را بریتانیا میدانست، به آمریکا به چشم یک «حامی جدید» نگاه کرد. تصور میکرد که ایالات متحده، برخلاف انگلیس، میتواند به صورت منصفانه از حقوق ایران دفاع کند و شریک عادلانهای در مسائل نفتی باشد. این در حالی بود که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، به قدرتی امپریالیستی بدل شده و در پی کنترل منابع نفت خاورمیانه بود. در ظاهر، مقامات آمریکایی و رسانههای آن کشور از مصدق دفاع میکردند، اما در پشت پرده، او را مانعی بر سر منافع خود میدانستند.
از سوی دیگر، آمریکا و بریتانیا نگران بودند که با تداوم سیاستهای مصدق، ایران به دامان شوروی و حزب توده بیفتد. این نگرانی بهانهای شد برای طراحی کودتای 28 مرداد 1332. شاه که با اقدامات مصدق قدرت خود را از دست رفته میدید، ابتدا کوشید به شکل مخفیانه او را برکنار و زاهدی را جایگزین کند، اما نخستین تلاش کودتا شکست خورد. شاه ناچار شد به همراه همسرش ثریا اسفندیاری به بغداد و سپس به رم فرار کند.
مصدق در این شرایط حساس، به جای ایجاد وحدت ملی و جلب حمایت کامل علما و نیروهای سیاسی، بهویژه آیتالله کاشانی، دچار اختلاف و شکاف داخلی شد. او بیش از حد به حمایت آمریکا اعتماد کرد و از پشت پرده توطئه غافل ماند. سرانجام، آمریکا و بریتانیا با همکاری مستقیم سازمان سیا و امآی6، و با بهرهگیری از نیروهای داخلی و دربار، کودتای 28 مرداد را عملی کردند.
یادداشت از حجت الاسلام جبار امرایی، پژوهشگر تاریخ معاصر
انتهای پیام/