روایتی از دوستانی که دانشمند هسته‌ای شدند/ ارسال پیام‌های تهدید برای خانواده شهید عسکری

دختر بزرگ شهید عسکری از شهدای هسته‌ای کشورمان با حضور در خبرگزاری تسنیم ضمن بیان خاطراتی از پدر به بیان حال و روز این روزهای خود پس از شهادت خانواده‌اش در حمله رژیم صهیونیستی پرداخت.
– اخبار سیاسی –

گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیم– فاطمه کریمی: حمله رژیم صهیونیستی به کشورمان در بامداد 23 خردادماه سال جاری، علاوه بر شهادت جمعی از مسئولان نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشور، خانواده‌های زیادی را داغدار کرد و حسرت دیدار مجدد را بر دلهایی گذاشت که با گذشت بیش از دو ماه از آن وقایع و شب تلخ، همچنان با غم از دست دادن عزیزانشان کنار نیامدند.

هر چند بامداد 23 خرداد برای بسیاری از دانشمندان هسته‌ای، معراجی خانوادگی رقم خورد اما در این میان افرادی نیز هستند که پس از این شب، با عنوان تنها بازمانده و یا آخرین بازمانده از یک خانواده، قرار است راوی حقایقی از زندگی شهیدگونه شهدایی باشند که سرنوشت، آن شب را به عنوان آخرین شب زندگی‌شان رقم زد.

هر کدام از شهدا و به خصوص شهدای هسته‌ای داستان مخصوص به خود را دارند. در این میان دست تقدیر بر این قرار گرفت “فاطمه عسکری” فرزند و دختر بزرگ خانواده شهید عسکری، دانشمند هسته‌ای کشورمان به عنوان تنها بازمانده این خانواده، راوی داستان پدر باشد. پدری که به قول او به دلیل حساسیت جایگاهش، کمتر در جامعه شناخته شده بود و با گذشت بیش از دو ماه از شهادتش همچنان ناشناخته باقی ‌مانده و در میان شهدای هسته‌ای “مظلوم‌تر” است.

هر چند حمله رژیم صهیونیستی به شهرک شهید چمران در محدوده نوبنیاد در بامداد 23 خرداد، علاوه بر شهادت شهید عسکری منجر به ویران شدن بخش عظیمی از یکی از بلوکهای 14 طبقه‌ای این شهرک و شهادت بیش از 60 نفر شد اما فاطمه عسکری در این حادثه تنها پدر از دست نداد و در کنار پدر، مادر، خواهر و فرزند کوچک خواهر خود را با وجود اینکه تنها چند ساعت از آخرین خداحافظی‌اش با آنها در همین ساختمان گذشته بود، از دست داد و یکباره فرزند، خواهر و خاله شهید نام گرفت.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

در گفت‌وگو با تنها فرزند باقی مانده شهید عسکری، داستان زندگی این دانشمند هسته‌ای کشورمان را مرور کردیم که مشروح این گفت وگو را در ادامه می‌خوانید: 

تسنیم: ضمن خوش آمدگی برای حضور در خبرگزاری تسنیم در ابتدا لطفا کمی از خودتان بگویید؟

عسکری: فاطمه عسکری هستم. دختر دکتر منصور عسکری و خانم معصومه یوسفی، خواهر دکتر مرضیه عسکری و خاله زهرا برزگر که همه این عزیزان حدود ساعت سه و نیم بامداد 23 خرداد در جریان حمله رژیم صهیونیستی به منزل مسکونی پدرم در شهرک شهید چمران به شهادت رسیدند.

تسنیم: پدر شما از دانشمندان هسته‌ای کشور بودند. چه شد ایشان به سمت این رشته تحصیلی رفتند و چه فعالیتهایی داشتند؟

عسکری: پدرم متولد سال 1337 بودند 67 سال داشتند. قبل از انقلاب،کارشناسی فیریک و ارشد فیزیک هسته‌ای خود را از دانشگاه شیراز که آن زمان از دانشگاههای معتبر ایران و بین‌المللی بود، کسب کرد. دانشجوی دانشگاه شیراز بودند که با مادرم که از همسایه‌هایشان بود، ازدواج کردند. من و خواهرم (مرضیه) چند سال بعد در شیراز به دنیا آمدیم.

فعالیت در دانشگاه امام حسین با وجود درخواست‌های مکرر از سوی دانشگاههای دیگر

بعد از فوق لیسانس و در شرایطی که می‌توانستند در همان دانشگاه هیئت علمی شوند و از چند دانشگاه معتبر کشور نیز درخواست داشتند به واسطه حضور یکی از دوستانشان در دانشگاه امام‌حسین (ع) به این دانشگاه رفتند. دوستشان به ایشان گفته بود در دانشگاه امام‌حسین(ع) به شما نیاز داریم و از سال 1368 هیئت علمی این دانشگاه شدند و ما هم به تهران آمدیم.

ببینید/ رونمایی از اسنادی در ارتباط با نقش منافقین در ترور شهید فخری زاده

 

تاسیس سازمان نوآوری وزارت دفاع در کنار شهید عباسی و فخری زاده

به همراه شهید فریدون عباسی که از هم دانشگاهیانشان در دانشگاه شیراز بودند و شهید فخری‌زاده، سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی وزارت دفاع، “سپند” را تاسیس کردند. یکی از دوستان پدرم می‌گفت اسم سپند را ایشان برای این سازمان انتخاب کرده بودند. بعد از مدتی شهید عباسی از آنها جدا می‌شود و پدرم و شهید فخری‌زاده با هم کار را ادامه می‌دهند. دکتر فخری‌زاده که شهید شدند، فعالیتهای پدرم خیلی، خیلی بیشتر شد. ایشان تا لحظه شهادت در حال فعالیت علمی و کار تحقیقاتی بودند. 

تسنیم: از همان ابتدا منزل پدر در همین مکان بود؟ 

عسکری: من دوم دبستان بودم که به تهران آمدیم. ظاهرا ابتدا در محله قنات‌کوثر تهران مستقر شده بودیم. تهرانپارس، افسریه و حکیمه هم مدتی سکونت داشتند. بعد از ازدواج من به ساختمانهای شهرک شهید چمران رفتند. 

مراقبت از گروگانهای آمریکایی در شیراز و مبارزات سیاسی 

تسنیم: ظاهرا پدرتان در دوران انقلاب هم مبارزات انقلابی داشتند. برای شما توضیح داده بودند چه فعالیتهای کردند؟

عسکری: جزو دانشجویان پیرو خط انقلاب بودند و فعالیت‌هایی داشتند. می‌دانم بعد انقلاب و مدتی که گروگان‌های آمریکایی در شیراز بودند جزو افرادی بودند که از آنها مراقبت می‌کردند. اصولا درباره اقدامات و فعالیتهایشان خیلی در خانه صحبت نمی‌کردند. می‌دانم جزو دانشجویان خط انقلاب  بودند و برای پیروزی انقلاب فعالیت کردند. مدتی هم به جبهه رفتند. مدتی عضو هیئت 7 نفره استان فارس بودند و مسئولیت داشتند. در سال 60 به دلیل درگیری و حمله مسلحانه‌ای که توسط خان‌های آن استان رخ داد، مادرم به دلیل اضطراب شدید، فرزند اول خود را سقط کرد.

دانشگاه شیراز؛ آغاز رفاقت شهید عسکری با شهید علیمحمدی و عباسی

تسنیم: با توجه به رشته تحصیلی پدرتان، احتمالا با خانواده‌های شهدای هسته‌ای از کودکی آشنا بودید؟ با کدام یک از دانشمندان هسته‌ای رفت و آمد داشتید؟

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهید عسکری در حال مطالعه 

عسکری: پدرم با شهید فریدون عباسی و شهید مسعود علیمحمدی از زمانی که در دانشگاه شیراز تحصیل می‌کرد، دوست بود و از همان زمان و قبل از به دنیا آمدن ما با هم رفیق بودند. هر سه با هم در دانشگاه شیراز درس می‌خواندند. از بچگی با فرزندان و خانواده این شهدا رفت و آمد داشتیم.

تسنیم: با شهید فخری زاده کی آشنا شدند؟

عسکری: با ایشان در دانشگاه امام حسین(ع) آشنا شدند و با هم فعالیت می‌کردند. اکثر ساعتهای روز خود را با هم می‌گذراندند. با خانواده ایشان هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم ولی چون پدران ما خیلی وقت نداشتند و در محل کار همدیگر را می‌دیدند، خیلی رفت و آمدی نبود.

همکاری علمی و رفت‌وآمد خانوادگی با شهید فخری‌زاده

دوستان دیگری هم داشتند. می‌گفتند همه این افراد را پدرم دور هم جمع کرده بود و با هم کار می‌کردند. من دقیقا نمی‌دانم مسئولیشان چه بود و چه کارهایی می‌کردند. یکی از دوستانشان به من می‌‌گفت فراتر از چیزی که عنوانش بوده کار می‌کرد. دوستانشان می‌گفتند، پدرم، نوآوری، ابتکار و ابداعات زیادی داشتند.

تسنیم: شهید عسکری به دلیل تحصیلاتشان و ادامه تحصیل به مهاجرت فکر کرده بود؟

عسکری: دوست داشتند بورس خارج شوند و برای ادامه تحصیل بروند و به کشور برگردند. یادم هست در مقطعی  این شرایط هم فراهم شد ولی در نهایت پشیمان شدند و تصمیم گرفتند، نروند.

 تروری که جلسه را تعطیل و آغاز دلواپسی دائمی خانواده برای پدر شد

تسنیم: با توجه به اینکه پدرتان دانشمند هسته‌ای بودند از کی متوجه شدید زندگی‌شان در معرض خطر و تهدید است؟ شما و به خصوص مادرتان نسبت به این مسئله اعتراض و گلایه‌ای نداشتید؟ 

عسکری: از وقتی دکتر علیمحمدی به شهادت رسیدند، شاید منتظر، ناراحت و نگران این موضوع بودیم. قبل از آن هم می‌دانستیم در معرض خطرند ولی از وقتی ایشان شهید شدند، بیشتر احساس خطر کردیم.

زمانی که شهید علیمحمدی شهید شدند من کارمند یکی از مراکز بودم اتفاقی خبر ترور ایشان را در سایتها دیدم. خیلی حالم بد شد و وضعیت بدی داشتم چون ایشان و خانواده‌شان را از نزدیک می‌شناختم و ارتباط خانوادگی داشتیم. خیلی حالم بد بود دلم می‌خواست گریه کنم ولی پیش همکارانم نمی‌توانستم. چون دلم نمی‌‌خواست بگویم آشنای ایشان بودم و درباره پدرم حساسیتهایی ایجاد شود.

وقتی رفتم خانه دیدم پدرم بسیار ناراحت است. مشخص بود که خیلی گریه کرده است. گفتند با مسعود جلسه داشتیم ولی خبر شهادتش را آوردند. ظاهرا بعد از شنیدن خبر حادثه سراسیمه به منزل شهید علیمحمدی رفته بودند که آنها را به زور از محل خارج و گفتند شماها نباید اینجا باشید. همه ناراحت بودیم ولی شاید از آن روز به بعد،  هر لحظه منتظر شنیدن چنین خبری درباره پدرم بودیم. 

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

ارسال پیامهای تهدیدآمیز برای خانواده عسکری در تلگرام 

تسنیم: تهدید شده بودند؟

عسکری: بله. بارها. هم در لیست ترور و هم در لیست تحریم بودند. هر از گاهی برای ما هم پیام‌های تهدید آمیز می‌آمد. مدتها پیش برای من در تلگرام پیامی آمد با این مضمون که “خانم فاطمه عسکری پدر شما فعالیتهایی دارد که با موازین ما مغایرت دارد” و تهدید کرده بودند. از این دست پیام‌ها چند بار هم برای من، مادرم، خواهرم و عمویم آمده بود. همان زمان این پیام را برای پدرم فرستادم و ایشان هم به حفاظت منتقل کرد. از این قبیل تهدیدها زیاد بود. من این پیام‌ها را پاک می‌کردم لذا الان نمونه‌ای از آنها را پیدا نمی‌کنم که ببینید. از خیلی سالها قبل تهدید می‌شدند. هر لحظه منتظر چنین خبری بودیم و با دلهره زندگی می‌کردیم.

نگرانی‌های پدر برای مادر و دغدغه‌های مادر برای کشور و آقا

با این وجود به این نحو از رفتن خانواده همراه پدر، هیچ وقت فکر نمی‌کردم. پدرم همیشه نگران مادرم بود؛ اینکه بعد از رفتنشان برای مادرم چه اتفاقی می‌افتد. همیشه سفارش مادرم را به ما می‌کرد و اینکه مراقبش باشیم. تصور اینکه اینگونه همه با هم روند و من بمانم را اصلا انتظار نداشتم. 

تسنیم: مادرتان چه؟ نسبت به فعالیتهای پدر به خصوص بعد از شهادت همکارانش اعتراضی نداشت؟

عسکری: مادرم موافق کارهای پدرم بود. همه مسئولیت زندگی با ایشان بود چون پدرم وقت زیادی نداشتند یا  در حال تحقیق و تدریس و یا مشغول فعالیت علمی و پژوهشی بودند. خرید منزل به عهده مادرم بود و همه بار و مسئولیت خانه به دوش ایشان بود. زمانی که بچه بودیم دکتر بردن‌ها، مدرسه بردن‌ها و همه رفت و آمدهای ضروری و خرید با مادرم بود. اصلا اهل گلایه نبودند. اتفاقا خیلی نگران و دلواپس کشور و مسائل کشور بودند. برخی اوقات با پدرم درباره مسائل کشور صحبت می‌کردند و نکاتی را به ایشان می‌گفتند.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

واکنش شهید هسته‌ای به برجام

بیش از همه ما نگران مسائل کشور بود. گاها نکاتی را به پدرم می‌گفتند و درخوستهایی درباره مسائل مختلف کشور برای بهبود شرایط داشتند. خیلی نگران آقا بودند. از برجام همه ناراحت بودیم و ناراحتی مادرم از همه بیشتر بود. دغدغه‌مندانه مسائل را دنبال می‌کرد. یادم هست وقتی برجام امضا شد و من و همسرم که از مسائل ایجاد شده راضی بودیم، وقتی به منزل پدر رفتیم دیدیم همه ناراحت هستند. پدرم نکاتی را توضیح دادند و اینکه چه خسارتهایی احیانا برای کشور به همراه خواهد داشت. ما هم واقعا نگران و ناراحت شدیم. 

تسنیم: واکنش پدرتان به اتفاقات و رخدادهای کشور از جمله شهادت شهید سلیمانی و دوست‌شان شهید فخری زاده چطور بود؟ یادتان هست؟  

عسکری: با شهادت هر کدام غصه‌دار می‌شدیم. شهید سلیمانی که شهید شد، من احساس کردم پشت‌مان دیگر خالی شد. تا قبل از این حادثه آرامش داشتم و هر مسئله‌ای پیش می‌آمد خیالم راحت بود که ایشان هست و جرات نمی‌کنند، کاری کنند ولی بعد از شهادت ایشان دائم احساس بدی داشتم. تا مدتهای زیادی بعد از شهادت ایشان در جمع‌های خانوادگی غصه‌دار و ناراحت بودیم. مادرم از همه بیشتر و تا مدتها به خاطر شهادت شهید سلیمانی گریه می‌کرد.

شهادت شهید فخری زاده و زحمتی که مضاعف شد

شهادت شهید فخری‌زاده را هم به یاد دارم. آن روز جمعه بود و من پیش بابا بودم. بعد از اینکه دوستانش این خبر را دادند، خیلی نگران شد ولی وقتی خبر دادند دارند با هلی‌کوپتر ایشان را به بیمارستان می‌برند خوشحال و امیدار شد. خاطرم هست با خوشحالی می‌گفتند بعدا از خودش می‌پرسیم چه شده و چه اتفاقی رخ داده  ولی بعد که خبر شهادتشان آمد همه ناراحت شدیم. پدرم خیلی گریه کرد شاید تا آن روز، وضعیت ایشان را این طوری ندیده بودم.

فعالیتهایشان بعد از شهادت شهید فخری‌زاده چند برابر شده بود و فرصت هیچ کاری نداشتند. عمدتا تا نصفه‌های شب دنبال کار بودند و بعضا پای کار خوابشان می‌برد. قبلا عادت داشتند فوتبال می‌دیدند یا با ما وقت می‌گذاراندند ولی بعد از شهادت شهید فخری زاده، فرصت هیچ کاری را نداشتند. 

شعرهایی که مثل شهید در آتش کینه دشمن سوخت

تسنیم: ویژگی خاص شهید عسکری چه بود؟

عسکری: پدرم خیلی شوخ‌طبع و متواضع بود. در جمع‌ها خیلی خاکی و خودمونی با افراد برخورد می‌کردند. اهل شعر بودند و طبع شعر داشتند. شعرهای زیادی گفتند. همه آنها را در یک دفتر می‌نوشتند که متاسفانه شعرهایشان هم از بین رفت. یکی دو تا شعر برای تولد پسرم سرودند و برای ما خواندند اما شعرهای عارفانه و عرفانی هم داشتند.

تسنیم: هیچ وقت فکر می‌کردید این گونه فرزند شهید شوید؟ 

عسکری: نه اصلا هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینطور خانوادم را یکجا و با هم از دست بدم. همیشه فکر می‌کردیم ممکن است بابا را از دست بدیم اما فکر نمی‌کردم بابا و مامان و تنها خواهرم را با هم از دست بدم. 

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

آخرین دیدار و آخرین خداحافظی

تسنیم: از شب حادثه می‌گویید؟ شما هم ظاهرا آن شب آنجا بودید چه شد که آنجا نماندید؟ چگونه خبر را شنیدید؟

عسکری: من آن روز پنجشنبه آنجا بودم. ساعت 8 و نیم شب از همگی خداحافظی کردم و رفتم. هر 4 نفرشان منزل بودند. پسرم بهانه‌گیری می‌کرد و می‌خواست بماند. چون به زور از خانه پدرم بردمش بدون رو بوسی و خداحافظی مفصل با تک‌تک‌شون، از خانه بیرون آمدم. حدودا ساعت سه و نیم شب صدای انفجار وحشتناکی را شنیدم. بیدار بودم. منزل ما دورتر از آنها و سمت شرق بود. ابتدا فکر کردم صدای رعد و برق است ولی بعد در گروههایی که در پیام‌رسانها با دوستان داشتم چرخی زدم، شنیدم که می‌گویند، حمله شده و بمب و موشک زدند. در گفت وگوهای گروهها، اسم شهرک شهید چمران را دیدم. خیلی نگران شدم. همان زمان شروع کردم به تماس گرفتن با تلفن همراه اعضای خانواده.

روایتی از شب تلخ و غمناک شهرک شهید چمران

ابتدا به مادرم زنگ زدم چون می‌دانستم برای نماز صبح زودتر از بقیه از خواب بلند می‌شوند اما در دسترس نبودند. موبایل دیگرشان را گرفتم آن هم خاموش بود. به پدرم زنگ زدم موبایل ایشان هم در دسترس نبود. موبایل خواهرم را گرفتم ولی هیچ کدام در دسترس نبودند و نگرانی‌ام بیشتر شد. موبایل شوهر خواهرم را گرفتم. زنگ خورد و جواب داد. پرسیدم شما کجایید؟ گفتند خونه خودمان هستم. با چیزهایی که شنیده بودم ازش خواستم به منزل بابا اینها برود. گفتم فکر می‌کنم برای آنها اتفاقی افتاده و…

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

نمایی از بلوک 12 شهرک شهید چمران  در حال آواربرداری

تسنیم: همان جا احتمال می‌دادید همه‌شان را از دست داده باشید؟

عسکری: نه به این شکل ولی چون در دسترس نبودند و جواب نمی‌دانند و از طرف دیگر شنیده بودم چمران را زدند به خاطر وضعیت بابا و تهدیدهایی که شده بودند درباره بابا شاید این احتمال را می‌دادم ولی هنوز مطمئن نبودم و شاید نمی‌خواستم باور کنم. شوهر خواهرم که رفت باز مدام به موبایلهایشان زنگ می‌زدم. دائم در حال تماس بودم. به چند نفر که همان حوالی زندگی می‌کردند، زنگ زدم. گفتم فکرمی‌کنم برای بابا اتفاقی افتاده  اگر می‌شه برید، ببیند چه اتفاقی افتاده. احساس می‌کردم می‌دانند چه شده ولی چیزی نمی‌گفتند. گفتم اگر اتفاقی افتاده بگید، می‌گفتند نگران نباشید چیزی نشده. گفتم اگر چیزی نشده چرا موبایلهاشون در دسترس نیست. گفتند آنتن‌های این محدوده را به خاطر حساسیتهای منطقه قطع کردند، گفتم الان شما مگه آنجا نیستند، من که دارم با شما صحبت می‌کنم چطور موبایل شما جواب می‌دهد ولی موبایلهای آنها در دسترس نیست.

می‌فهمیدم می‌دانند برای پدرم چه اتفاقی افتاده ولی نمی‌خواهند بگویند. البته من هم اصلا فکر نمی‌کردم چنین اتفاقی افتاده و هیچ اثری از خانه پدرم باقی نمانده باشد. حدودا ساعت 4  دوباره به شوهر خواهرم زنگ زدم، رسیده بود.گفت خانه کاملا خراب شده و پایین آمده. گفتم ببنید می‌شود رفت داخل و نجاتشان داد گفت من وقتی رسیدم فکر کردم وارد طبقه آنها شدم ولی گفتند این طبقه که شما رفتید، طبقه نهم است. 

تخریب طبقات یک تا 6 ساختمان 14 طبقه / جابجایی طبقات در اثر حمله

تسنیم: منزل بابا اینها کدام طبقه بود؟

عسکری: بابا اینها طبقه سوم بودند. در اثر این حمله، طبقات یک تا 6 به طور کامل تخریب شده بود. قسمتی از طبقات 7 تا 14 روی طبقات 1 تا 6 افتاده بود. واحدهای سه در هر 14 طبقه خراب شده و پایین آمده بود. پذیرایی واحد 4 در طبقات 7 تا 14 روی خرابه‌های یک تا 6 قرار گرفته بود. واحدهای بلوکهای این ساختمان کنار هم و به شکل قطاری ساخته شده است. در هر طبقه 6 واحد در کنار هم با یک راهروی مشترک قرار داشت. اینطور نبود واحدها روبروی هم باشد. در دو طرف ساختمان آسانسور و پله بود. منزل پدرم واحد سه بود لذا واحدهای سه در هر 14 طبقه ویران شده بود. پذیرایی واحدهای 4 هم ویران شده بود. طبقات یک تا 6 کامل ویران شده و 7 تا 14 روی 1 تا 6 قرار گرفته بود. یعنی پذیرایی واحد 4 طبقه هفتم روی زمین بود و طبقات 7 تا 14 روی زمین بودند. شوهر خواهرم فکر می‌کرد به طبقه سوم رفته ولی وارد پذیرایی واحد 4 طبقه 9 شده بود.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

آثار به جا مانده از اصابت به واحد شهید عسکری در ساختمان روبرو

شهادت بیش از 60 نفر در شهرک شهید چمران/ آثار حمله در بلوکهای اطراف

تسنیم: آن بلوک چند نفر ساکن داشت؟

عسکری: متاسفانه بیشتر از 60 نفر آنجا شهید شدند و گفتند حدود 60 پیکر خارج کردند. از عکسها مشخص بود واحد ما رو زده بودند اما به قدری بمب قوی بوده که کل آن بلوک ویران شده بود. از آثاری که روی بلوک 13 و واحدی که پشت بلوک 12 و واحد بابا اینها قرار داشت به جا مانده بود، مشخص بود واحد ما و مشخصا پذیرایی را زدند. الان آوارها را برداشتند و واحدهای پشتی را رنگ زدند و درست شده است. 

تسنیم: برای بلوکهای پشت ساختمان چه اتفاقی رخ داد؟ کسی در این محدوده شهید نشده بود؟

عسکری: نه چون در هر بلوک ابتدا راهروی مشترک وجود داشت و بعد واحدها قرار می‌گرفتند، اتفاق خاصی نیفتاده بود. البته فاصله بین بلوکها زیاد است. با همه این فاصله‌ها وسایل و چیزهایی زیادی به آن سمت پرت شده بود. مانتوی خواهرم را روی یکی از درختهای اطراف دیدم. اخرین بار مانتو را روی بالکن خانه بابا دیده بودم. وسایل زیادی این طرف و آن طرف پرت شده بود.

تسنیم: بعد از این اتفاق اولین بار کی به ساختمان ویران شده رفتید؟ 

عسکری: از همان ساعت 3 و نیم بامداد دچار مشکل شدم و حالم خیلی بد بود. تا مدتها نمی‌توانستم  سرم را از روی بالش بلند کنم. نمی‌توانستم تعادل خودم را حفظ کنم. به خاطر پسرم هم نمی‌توانستم واکنش نشان دهم.

پسرم آن روز (جمعه) به خاطر عید غدیر در مدرسه جشن و پارک شادی داشت. نمی‌دانستیم جشن هست یا لغو شده ساعت 9 صبح تماس گرفتیم، گفتند پارک شادی و وسایل بازی در مدرسه آماده است و تا ساعت 12 می‌توانند بازی کنند اما جشن غدیر که بعد از ظهر بود، لغو شده بود.

از همسرم خواستم او را به مدرسه ببرد. سعی کردم در این فاصله و در نبود پسرم به خودم مسلط شوم. چون نمی‌خواستم پسرم از موضوع چیزی بداند تا دو شب قبل از تشییع هم چیزی درباره این حادثه بهش نگفتم. همچنان دچار شوک بودم.‌ دراز کشیده بودم و نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم. مدام در حال صلوات فرستادن بودم و از خدا می‌خواستم بهم کمک کند. با خدا حرف می‌زدم.  

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

نمایی دیگر از آواربرداری در شهرک شهید چمران

اولین مواجهه با ویرانه‌های خانه پدر

تسنیم: چه زمانی متوجه شدید که هر 4 عزیز را از دست دادید؟

عسکری: وقتی موبایلها در دسترس نبود و بهم گفته بودند، طبقه یک تا 6 خراب شده و ساختمانها روی هم قرار گرفته تقریبا متوجه شدم. البته دلم می‌خواست باور نکنم. دائم می‌‌گفتم خدایا تو اگر بخوای حتی اگر رفته باشند بر می‌گردند. دائم صلوات می‌فرستادم.

همسرم که برگشت به خاطر پسرم باز باید خودم را کنترل می‌کردم. قرار شد بعد از ظهر همسرم و پسرم به منزل پدر همسرم بروند و من ساعت 6 و نیم عصر به ساختمان چمران رفتم. جرثقیل آورده بودند و تمام شب آواربرداری می‌کردند. اجازه نمی‌دانند از قسمت مشخصی جلوتر برویم. هر وقت پیکری پیدا می‌شد، همه منتظر بودند اجازه دهند، ببینیم متعلق به کیست. تا فردا شب آنجا بودم و پیکری از عزیزانمان را ندیدیم. من، همسر خواهرم و پسر عمویم این چند روز آنجا بودیم. چند روز آواربرداری طول کشید. از پنج شنبه صبح تا شنبه شب بیدار و دنبال خبری از ساختمان و عزیزانم بودم. آواربرداری 5 روز طول کشید و تمام مدت آنجا بودم. آواربرداری اولیه تا شنبه شب ادامه داشت و بعد از چند روز توقف دوباره ادامه پیدا کرد. تمام مدت آواربرداری در حال صلوات فرستادن بودم و دعا می‌کردم زنده خارج شودند هر چند غیرمنطقی بود با این حال امیدوار بودم.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

خروج پیکرها از آوارهای بلوک 12 ساختمان شهرک چمران

روایتهایی از خروج پیکرهای بی‌جان بلوک 12 شهرک چمران

تسنیم: پیکر عزیزان شما هم پیدا شد؟ 

عسکری:در آن 5 روز پیکری از اعضای خانواده من پیدا نشد. البته بعدا فهمیدیم نشانه‌هایی از پدر و خواهرم از زیر آوار بیرون آمده بود که به دلیل حجم آوار و صدمات شدید، قابل شناسایی نبودند ولی بعد با آزمایش ( DNA) شناسایی شدند. لحظات آخر روز  پنجم، آخرین پیکری که از آوار بیرون آمد، پیکر زهرای سه ساله بود.  بعد از آن پیکری خارج نشد.

شناسایی پیکر زهرای سه ساله از روی لباس توسط پدر

تسنیم: پیکرش کاملا مشخص بود ؟

عسکری: خیلی قابل شناسایی نبود. ولی چون لباسهایش را مادربزرگش دوخته بود از لباس تن‌اش متوجه شدیم زهراست. آقا جمشید(همسر خواهرم) می‌گفت همان شب این لباس را تن بچه کرده. بعد از زهرا دیگر پیکری از زیر آوار خارج نشد. پدر و خواهرم هم  قبل از آن از زیر آوار خارج شده بودند اما آن زمان ما متوجه نشده بودیم.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

زهرای سه ساله و دکتر مرضیه عسکری

پیدا شدن قطعات کوچکی از پیکر پدر/ انگشتری که نشانه‌ای از سوی خواهر شد

البته پدرم اصلا پیکری نداشت. قطعات کوچکی از بدن ایشان پیدا شده بود. کفن‌شان را که بغل کردم فقط چند تکه کوچک زیر کفن احساس کردم. پیکر خواهرم تقریبا کامل بود. چند روز بعد از آواربرداری من و همسر خواهرم رفتیم پزشکی قانونی. عکس‌ها را دیدم آنجا انگشتری را دیدم که برایم آشنا بود و گفتم فکر می‌کنم این انگشتر برای مرضیه است اما حتی دستی که انگشتر داشته باشد، قابل تشخیص نبود و متوجه نمی‌شدیم دست کجاست. فقط انگشتری در یک توده قابل تشخیص بود که باز هم نمی‌توانستم به صورت قطعی بگوییم این مرضیه است. ولی با ( DNA)  مشخص شد، آن پیکر برای مرضیه است. 

چشم انتظار و منتظر خبری از پیکر مادر

تسنیم: مادر چی؟

عسکری: پیکر و اجزایی از مادرم هنوز شناسایی نشده است. احتمالا چون بمب نزدیک پدر و مادرم و در پذیرایی منفجر شده اثری از آنها باقی نمانده است. به ما گفتند تعداد زیادی از قطعاتی که پیدا شدند، هنوز شناسایی نشدند. درباره پیکر پدرم وقتی پرسیدم کدام قسمت از بدنشان شناسایی شده آنها هم نمی‌دانستند. کدام قسمت از بدنشان است.  ولی با ( DNA)  متوجه شدند این قطعات برای پدرم است. 

تسنیم: به جز بابا دانشمند و استاد دیگری در آن ساختمان بودند که شهید شده باشند؟

عسکری: در آن ساختمان نه ولی شنیدم دوستان دیگرشان که من می‌شناختم مثل دکتر برجی که با هم کار می‌کردند، دکتر مطلبی‌زاده و دکتر عباسی هم زمان مورد حمله قرار گرفتند و بعضا با خانواده شهید شدند. یکی از آن دانشمندان نجات پیدا کرده بود که روز آخر با همه خانواده به شهادت رسید. 

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهیده مرضیه عسکری به همراه مادر

تسنیم: کمی از مادرتان می‌گویید. روحیه مادر چگونه بود؟

عسکری: مادرم خیلی عاشق امام زمان بود و علاقه خاصی به آقای خامنه‌ای داشت. خیلی نگران ایشان بود. حدود یک ساعت قبل از اذان صبح از خواب بلند می‌شد و برای همه مردم، کشور، آقای خامنه‌ای و ما دعا می‌کردند. یا در حال دعا و قران خواندن بودند یا دغدغه‌مندانه اخبار را رصد می‌کردند. دائم نگران کشور بودند.

به دیدار آقا دعوت نشدیم/ آرزو دارم رهبر انقلاب را از نزدیک ببینم

یکبار با جمعی برای دیدار با آقای خامنه‌ای به بیت رفته بودند و به ما هم نگفته بودند. مدام از پدرم می‌خواستند یکبار دیگر شرایطی را فراهم کند و به دیدار آقا بروند. ما هم می‌گفتیم دوست داریم به دیدار برویم. مادرم از این دیدار کیف کرده بود و خیلی درباره آن صحبت می‌کرد. از این مسئله خیلی خوشحال بود. ولی من انقدر بدشانس بودم که حتی در دیدار خانواده شهدا با رهبر انقلاب در اربعین شهدا هم نتوانستم به این دیدار روم. وقتی آقای ابوترابی به منزل ما آمدند گفتم من دوست دارم ایشان (رهبر انقلاب) را ببینم و قول دادند امکانش فراهم شود. ولی ما در آن دیدار و مراسم هم حضور نداشتیم و به جلسه دعوت نشدیم. پیگیری که کردیم گفتند سازمان شما اشتباه کرده و به شما اطلاع نداده است. دوست دارم و آرزو می‌کنم ایشان را از نزدیک ببینم.

تسنیم: کمی درباره خواهرتان مرضیه خانم می‌گویید؟

عسکری: خواهرم خیلی خوب بود. فرشته‌ای در قالب یک انسان بود. او از نظر سنی دو سال از من کوچکتر بود اما روح او خیلی از من بزرگتر بود. واقعا یک فرشته بود، هیچ وقت صدای بلندش را نشنیدم. اگر از کسی ناراحت می‌شد، هیچ وقت صدایش را بلند نمی‌کرد. خیلی مهربان، آرام و متین بود. بسیار باایمان بود و نمازهایش را همیشه اول وقت می‌خواند. اهل کمک کردن به مردم بود و بسیاری از این موارد را بعد از شهادتش فهمیدم. می‌دانستم هم مرضیه و هم مامانم در ماه درصدی از پولشان را به عنوان پول امام زمان کنار می‌گذاشتند و به نیازمندان می‌دادند. 

خواهر کوچکتر؛ فرشته‌ای در قالب یک انسان 

این روحیه در پدرم هم بود. خیلی اهل انفاق و کمک کردن به دیگران بودند. به خاطر دارم وقتی برای یکی از همکارانش در محل کار گرفتاری پیش آمده بود، خیلی تلاش کردند تا برایش وام جور کنند و به دوستان و همکاران دیگرش  رو انداخته بود تا مشکل این فرد برطرف شود.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهیده مرضیه عسکری در لباس پزشکی

یکبار هم در فامیل برای یکی از آشنایان گرفتاری پیش آمده بود، مادرم طلاهایش را فروخت و کمک کردند تا مشکلش حل شود و به زندان نرود. کارهای خیر دیگری هم کردند که من اطلاع نداشتم و تازه متوجه شدم. خواهرم برای مریض‌هایش نذر می‌کرد، حتی گاهی اوقات برای آنهایی که از نظر پزشکی دیگر نمی‌شد، کاری کرد، گوسفند نذر می‌کرد. خیلی وقتها می‌گفت برای فلان مریض‌ام دعا کنید و برای آنها گریه می‌کرد و غصه می‌خورد. خودش بالای سر مریضهایش می‌ماند و کار را به بقیه محول نمی‌کرد. حتی وقتی باردار بود، چند شب بالای سر یکی از مریض‌هاش نشسته بود.

دلسوزی مادرانه خواهر برای کودکان بیمارش

خیلی باسواد بود. با اینکه دکتر کودکان بود، تشخیص‌اش حتی برای بزرگترها که حیطه تخصصی‌اش هم نبود، درست بود. بیماری قلبی پدرم را ایشون تشخیص داد. پدرم با اینکه چکاپ می‌شدند اما آریتمی قلبی‌شون را تشخیص نداده بودند. یکبار که پدرم سرما خورده بود خواهرم با گوشی ریه‌هایش را چک کرد و متوجه آریتمی قلبی شد. به پدرم گفت باید از نظر قلبی بررسی شوید که بعد از بررسی گفته بودند سریعا باید عمل شوند. تشخیص‌اش عالی بود. فوق تخصص نوزادان بود و همه مدارکش را از دانشگاه علوم پزشکی تهران گرفته بود و هیئت علمی آنجا بود.

خیلی اخلاق مدار و متواضع بود. اصلا دوست نداشت از موقعیت پدرم استفاده کند. طرح دوره عمومی و تخصصی پزشکی خود را در روستاهای دور افتاده استان همدان و فارس گذرانده بود. برای طرح فوق تخصص هم قصد داشت به یکی از شهرستانها رود که از حفاظت گفتند صلاح نیست به شهرستان بروید و خانواده مجبور به تردد شوند. برای همین نامه دادند تا در تهران پذیرش شود و طرح خود را بگذراند.

روایتی از خودگذشتی خواهر به نفع دوستش در دوره فوق تخصصی پزشکی 

 وقتی با همسرش برای پیگیری مکان طرح رفته بود مسئول آنجا پیشنهاد داده بود درخواست انتقال به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی دهد و برای دوره طرح در بیمارستانهای زیرمجموعه این دانشگاه مشغول شود. شرایط خوبی هم گذاشته بودند اینکه بلافاصله هیئت علمی شود و بیمارستانهای آن دانشگاه هم شب کاری نداشت. درآمد و حقوقش هم بهتر از جاهای دیگه بود. ولی قبول نکرده بود آقایی که این پیشنهاد را بهش داده بود تعجب کرده بود چرا این موقعیت را نادیده می‌گیرد. همسرش هم متعجب شده بود که چرا این شرایط خوب را قبول نمی‌کند. بعدا گفت به دلیل اینکه یکی از دوستانش در حال اقدام برای گذراندن طرح در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بوده این پیشنهاد را قبول نکرده است. چون دوست نداشته جای فرد دیگری را بگیرد.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهیده عسکری در راهروی بلوک 12 شهرک شهید چمران

همان زمان بیمارستان بهرامی را که در ماه 9 شب، شب کاری داشت و به همین دلیل، متقاضی چندانی برای طرح نداشت را انتخاب کرد چون می‌خواست عذاب وجدان نداشته باشد. تا مدت زیادی 9 شب در ماه کشیک داشت. با وجود اینکه بچه‌دار هم شده بود و 9 شب در ماه پیش بچه‌اش نبود و اذیت می‌شد اما تحمل کرد و آن دوره را گذراند. به تازگی طرحش تمام شده بود و هیئت علمی دانشگاه علوم‌پزشکی تهران شده بود.

عارفانه‌های خواهر با خدا/ درخواست برای کسب علم و خدمت به مردم و شهادت

واقعا یک فرشته در قالب انسان بود. دخترش زهرا سه ساله‌اش بود. بچه در این سن شیطنتهای کودکانه خودش را دارد و بازیگوش است ولی یکبار ندیدم او را دعوا کند، یا سرش داد بزند. در طول 40 سالی که گذشت و با هم بودیم یک بار ندیدم صدایش سر کسی بلند شده باشد. همیشه صدایش آرام، متین و ملایم بود. همسرش دست نوشته‌هایی ازش پیدا کرده بود که در آنها شعر گفته بود. در دست نوشته‌هایش با خدا  صحبت کرده بود و از او  خواسته بود علمش در راه خدمت به مردم و رضای خدا باشد.خواسته بود شهید شود. من اصلا خبر نداشتم چنین روحیه‌ای داشته و با خدا این‌گونه راز و نیاز می‌کرده است.

داستان خرید کیک تولد پدر یک روز قبل از شهادت توسط فرزندان

تسنیم: آخرین خاطره‌ای که با خواهرتان داشتید چه بود؟

عسکری:خواهرم را خیلی دوست داشتم. هرکاری از دستم بر می‌آمد برای خوشحالی‌اش انجام می دادم. چهارشنبه، یک روز قبل از این حادثه برای آخرین بار با خواهرم بیرون رفتیم تا برای تولد پدرم کیک بخریم. از وقتی کرونا شایع شده بود کیک تولدها را همیشه من می‌پختم. آن روز جایی کار داشتم و نتوانستم کیک بپزم.

وقتی خانه پدرم آمدم با مرضیه رفتیم بیرون تا کیک بخریم. در مسیر مدام از شرایط زندگی و وضعیت موجود گلایه کردم. یادمه خواهرم گفت ناشکری نکن. خدا ممکن است نعمتهایت را بگیرد. اینکه هرکسی مشکلی دارد و باید به خدا توکل کرد و… ولی من همچنان گلایه می‌کردم و فکر می‌کردم وضعیت بدی دارم. آن موقع اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد ممکن است چنین شرایطی برایم پیش آید و همه عزایزانم را یکجا از دست دهم. همان روزها برخی احتمال جنگ می‌دادند ولی من به این موضوع خیلی اهمیت نمی‌دادم و می‌گفتم ان‌شالله درست نیست. واقعا فکر ‌نمی‌کردم یک روز بعد همه خانواده‌ام را از دست بدهم.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

دلتنگی‌های دخترانه و خواهرانه‌ فاطمه برای خانواده

تسنیم: در این مدتی که از شهادت آنها گذشته خودتان را چطور آرام می‌کنید؟ 

عسکری: بعضی‌ها به من می‌گویند بلا تشبیه مثل حضرت زینب داغ دیدی و از ایشان کمک بگیر. من از این حرفها تعجب می‌کنم و اصلا در آن شرایط خودم را نمی‌بینم. احساس می‌کنم من آنقدر خوب نبودم که با آنها نرفتم. خیلی وقتها احساس می‌کنم خدا دارد من را تنبیه می‌کند. شهادت لیاقت می‌خواهد و من این لیاقت را نداشتم.

تا امروز هیچ کدامشان به خوابم نیامدند. خیلی دلم می‌خواست به خوابم بیایند و از آنها بپرسم از من راضی هستند یا نه؟ متاسفانه آن شب (پنج شنبه) فرصت خداحافظی درست و حسابی پیدا نکردم و نتوانستم با آنها خیلی خوب و خداحافظی کنم. 

فرصت خداحافظی درست و حسابی با خانواده پیدا نکردم

 مادرم خیلی روی پسرم حساس بود. اگر من به خاطر موضوعی پسرم را دعوا می‌کردم، ناراحت می‌شد. آن شب  بچه‌ها با هم بازی و گاهی دعوا می‌کردند. پسرم می‌خواست آنجا بماند که به سختی و با زور از خونه بابا اینا بردمش. خیلی دلم می‌خواست موقع رفتن مامانم را بغل کنم، ببوسمش و بهش بگویم دوستت دارم اما فرصت نشد و نگفتم. خیلی دوست دارم مادرم به خوابم بیاید و با او  حرف بزنم. ازش بپرسم که آیا از من راضی هست یا نه؟ خیلی دلتنگش هستم. دلتنگ همه‌شون، ولی نیستند.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهید عسکری و نوه‌اش مهدی فرزند فاطمه در محوطه ساختمان چمران

مهدی و خاطره‌هایی که در محوطه ساختمان چمران ساخته شد

مادرم به قدری پسرم را دوست داشت که دوست نداشت یک لحظه گریه‌اش را ببیند. وقتی مهدی ناراحت می‌شد و یا گریه می‌کرد انگار قلب مادرم از جا کنده می‌شد. مهدی هم عاشق مامان و بابام بود. وقتهایی که آنجا بودیم کیف می‌کرد چون حامی داشت و هر کاری دوست داشت، انجام می‌داد و کلا بهش خوش می‌گذشت. اکثر روزها مهدی را بعد از مدرسه می‌بردم آنجا. بعضی وقتها با مادرم به محوطه چمران می‌رفتند و چای زغالی درست می‌کردند. پدرم بهش شطرنج و دوچرخه سواری یاد داده بود و خیلی دوستش داشت. 

 با زهرا هم خوب بود ولی چون زهرا از او کوچکتر بود و به نوعی جای او را در خانه بابا گرفته بود دوست داشتنش همراه با حسادت بود. به خصوص از وقتی که خواهرم بعد از زایمانش دچار مشکل شد، حدود یک ماهی را در بیمارستان بستری بود و من مجبور بودم از نوزاد یک ماهه‌اش مراقبت کنم. در این شرایط مهدی سه ساله بدون مقدمه بچه دیگری را که مدام نیاز به مراقبت و محبت و رسیدگی داشت را در کنار خودش دید. هضم این مسئله برای کودکی در سن او کمی مشکل بود. انگار یکباره احساس خلا کرد و به همین خاطر نسبت به زهرا حسادت داشت. با این وجود خیلی زهرا را دوست داشت و اگر آنها خانه بابا بودند ما هم باید می‌رفتیم تا با زهرا بازی کند.

مادرم همیشه مشغول بازی با مهدی و زهرا بود.خواهرم هم خیلی به پسرم علاقه داشت، نمی‌شد پیش مهدی بیاید و چیزی برایش نخریده باشد. ولی مهدی از وقتی زهرا به دنیا آمده بود کمی از خواهرم فاصله گرفته بود. زهرا را هم دوست داشت و هم اذیت می‌کرد. وقتی ازش می‌پرسیدیم که چه کسانی را از همه بیشتر دوست داری؟ من، زهرا و پدرم در بالاترین جایگاه  بودیم.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهیده زهرا برزگر نوه شهید عسکری 

زهرا کوچکتر بود و بچه شیرینی شده بود. دلمان براش ضعف می‌رفت. البته رابطه‌شان این اواخر بهتر شده بود به خصوص دو سه هفته اخیر بیشتر با هم بازی می‌کردند تا دعوا که متاسفانه این فرصت دیگر ادامه نیافت.

تسنیم: گفتید دو شب قبل از تشییع، شهادت اعضای خانواده را به مهدی پسر 6 ساله‌تان گفتید. توضیح می‌دید چه طوری موضوع را برایش بیان کردید؟ 

عسکری: بله دو شب قبل از تشییع به او گفتم. اول چند تا صلوات فرستادم و از خدا خواستم کمکم کند. قبلش هر چی می‌گفت چرا خانه مامان‌جون و باباجون نمی‌رویم گفته بودم خانه نیستند. وقتی می‌پرسید کجا رفتند می‌گفتم من هم خبر ندارم. موبایلهاشان را می‌گرفتم، می‌دید که در دسترس نیستند. متوجه می‌شد، درست می‌گویم و پیگیری نمی‌کرد. به دلیل اینکه در آن روزها کمتر پیش‌اش بودم و مدام باید دنبال مسائل خانواده می‌رفتم چند جوجه برایش گرفته بودیم تا سرش به آنها گرم شود. می‌خواست جوجه‌هایش را  زودتر به مادرم و زهرا نشان دهد. به خاطر همین مدام می‌گفت به خانه باباجون برویم. برای زهرا هم جوجه خریده بود و می‌خواست جوجه‌ها را به او دهد.

نحوه با خبر شدن مهدی از شهادت پدربزرگ، مادربزرگ، خاله و زهرای کوچک

 چون دلم می‌خواست در تشییع اعضای خانواده باشد، می‌خواستیم ماجرا را بداند. بهش گفتم مهدی جان می‌دونی اسرائیل می‌خواست باباجون رو شهید کن. گفت اره ولی خدا رو شکر نتونست. گفتم ولی بالاخره تونست. بعد گفت دیگه کی، گفتم مامان جون. گفت دیگه کی، گفتم خاله جون. گفت دیگه کی گفتم زهرا جون. بعد گفت من دیگه چطور با باباجون شطرنج بازی و دوچرخه‌سواری کنم. گفتم خب نمی‌شه دیگه. گفت چطوری با مامان‌جون چایی آتیشی درست کنم. چون هر روز از مدرسه می‌بردمش خونه مامانم و اونجا با مادرم غذا می‌خورد و گاهی اوقات تو محوطه بیرون منزل، چای آتشی درست می‌کردند. گفتم خب دیگه نمی‌تونیم. بعد گفت چه جوری با زهراجون بازی کنم. گفتم خب نمی‌تونیم دیگه. اشک تو چشماش جمع شد و تو خودش فرو رفت.

.

شعرخوانی شهیده زهرا برزگر نوه سه ساله شهید عسکری

 

دلتنگی‌های مهدی برای زهرای سه ساله 

بعد چند روز گفت من دوست داشتم با زهرا بزرگ بشوم و بازی کنم. دیروز مدرسه‌اش بچه‌ها را روشانو می‌برد بهش گفتم می‌خوای شما هم بری؟ گفت نه دوست ندارم برم روشانو برم یاد زهرا می‌افتم. چون چند بار با زهرا آنجا رفته بودند.گفتم یعنی فلان جا و فلان جا هم نمی‌خوای بری؟ گفت جاهایی که با زهرا رفتم دیگه نمی‌خوام برم. اگر برم دلم براش تنگ می‌شه.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

شهید عسکری 

یک روز معمولی شهید عسکری به روایت دخترش

تسنیم: ابراز دلتنگی برای پدر و مادرتان نمی‌کند؟

عسکری: هر از گاهی یک چیزی درباره آنها می‌گوید. چند روز پیش کار خوبی کرده بود و می‌خواستم برایش جایزه بخرم. گفتم برات چی بخرم گفت برام باباجون بخر. با پدرم و مامان و زهرا خیلی بازی می‌کرد. بابام بهش شطرنج و دوچرخه‌سواری یاد داده بود. با هم کُشتی می‌گرفتند با وجود اینکه بابا خیلی وقت نداشت ولی تا جایی که می‌توانست برای بچه‌ها وقت می‌گذاشت.

یک روز معمول پدرم اینطوری بود که از سرکار که می‌آمد خانه که اکثرا دیروقت هم می‌آمد یک چیزی را که شاید تنها وعده غذایی روزانه‌اش بود را سرپایی می‌خورد بعد ظرفها را می‌شست. اگر ما و یا خواهرم آنجا بودیم حتما با بچه‌ها کمی بازی می‌کرد و بعد پای کارهایش می‌نشست تا وقتی که خوابش ببرد. روزانه‌شون به این شکل بود.

مواجهه مهدی با تابوت پدربزرگ/ شکوه روز تشییع شهدا 

تسنیم: کمی از تشییع و روز خاکسپاری می‌گویید؟

عسکری: خیلی دلم می‌خواست بتوانم مهدی را در ماشینهای حمل پیکرها کنار پدرم و یا زهرا بگذارم تا دقایقی پیش آنها باشد که نشد. همان اول پیکر بابا را دیدیم. رفت بالا و بوسش کرد ولی چون جمعیت زیاد بود، نشد تابوت زهرا و خواهرم را به او نشان دهیم. ما زودتر از جمعیت پیاده تا میدان آزادی رفتیم. گفتند پیکرها به میدان آزادی که رسیدند، می‌توانید آنها را از نزدیک ببینید. ولی وقتی پیکرها را آوردند، گفتند خیلی شلوغه و صلاح نیست اینجا بمانید. همان جا پسرم را به یکی از اقوام سپردم و خودم برای خاکسپاری به سمت امام‌زاده صالح رفتم. دوست داشتم مهدی حتما مراسم تشییع را از نزدیک ببیند اینکه چطور و با احترام و شکوه پیکر عزیزامون تشییع می‌شود. قطعا این لحظات در خاطرش می‌ماند. 

آخرین وداع با تکه‌های بدن پدر در امامزاده صالح (ع) 

تسنیم: پدر را چه کسی در درون قبر گذاشتند؟

عسکری: همسر خواهرم. من کفنش را بغل کردم و باهاش وداع کردم.

تسنیم: اولین بار پیکر عزیزان را در معراج شهدا دیدید؟ 

عسکری: بله. اولین بار در معراج  آنها را دیدم و بعد برای تدفین در امام‌زاده صالح(ع). پدرم به آن شکل پیکر نداشتند. ولی با همان اجزای باقی‌مانده خداحافظی کردم.

البته ما وقتی رفتیم معراج، نگفته بودند این مراسم قرار است وداع آخر باشد. زنگ زدند گفتند بابا شناسایی شده. من با  همسرخواهرم رفتیم معراج شهدای بهشت‌زهرا. فکر می‌کردیم در سردخانه بهشت‌زهرا هستند که گفتند اینجا نیستند و پیکرها را بردند خیابان بهشت. انتظار داشتیم آنجا پیکرها را ببینیم. مثل پیکر خواهرم که چند روز قبل به همسرش اطلاع داده بودند و بدون اینکه به من بگوید رفته بود و زهرا و مرضیه را دیده بود.

دلم می‌خواست پیکر هر سه را من هم ببینم و  وقتی گفتند اجزایی از بدن پدرم شناسایی شده رفتیم معراج بهشت زهرا که گفتند اینجا نیستند و پیکرها در معراج خیابان بهشت‌اند. وقتی رفتیم آنجا، انتظار داشتیم پیکرها را در سردخانه ببینیم ولی بی‌مقدمه سه تابوت مقابل ما گذاشتند و وداع برگزار کردند. در صورتی‌ که ما خبر نداشتیم این مراسم، مراسم وداع است و دو نفری رفته بودیم در حالی که اگر می‌دانستیم مراسم وداع است چند نفر از اقوام را هم با خود می‌بردیم. مراسم وداع برگزار کردند ولی هنوز هم فیلم آن را به ما ندادند. در حالیکه فیلم وداع سایر خانواده‌های شهدا را که دیدیم هم اقوامشان در مراسم وداع هستند و هم اینکه فیلم مراسم را گرفتند که منتشر و پخش کردند.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

خاکسپاری شهید عسکری در امامزاده صالح (ع) 7 تیرماه

برگزاری مراسم وداع دو نفره با تابوتهای عزایزان در معراج شهدا 

در تشییع هم دلم می‌خواست با تابوتها باشیم که اجازه ندادند. دلم می‌خواست پسرم با پدرم همراه شود اما دو نفره تا آزادی رفتیم و تابوتهای خواهرم و زهرا را ندید.

درخواست خواهری دوباره از خواهر/ تدفین دو عزیز در گرگان

تسنیم: در معراج چه احساسی داشتید؟

عسکری: دایم در حال صلوات فرستادن بودم. کفن پدرم را بغل کردم ازش خواستم دست من را هم بگیرد ازم راضی باشد. پیکر خواهرم را هم در معراج و هم وقتی می‌خواستند خاکسپاری کنند بغل کردم و با او خداحافظی کردم. چون پیکر خواهرم کاملتر بود، نمی‌شد بغلش کرد. برای آخرین وداع، کفن‌اش را باز کردم و تربت روی صورتش ریختم. وضعیت صورتش خیلی بهم ریخته بود. ازش خواستم باز هم برایم خواهری کند و دستم را بگیرد. با دختر خواهرم هم همینطور، وداع کردم. ان‌شالله دستم را بگیرند. خواهرم و دخترش در امام‌زاده روشن‌آباد گرگان دفن شدند. 

تسنیم: الان دلتنگ‌شان می‌شوید چه کار می‌کنید؟

عسکری: صلوات می‌فرستم. مزار بابا می‌روم. هر لحظه به یادشان هستم. به خصوص هر بار که از مقابل شهرک چمران رد می‌شوم برایشان فاتحه می‌فرستم. مدرسه مهدی نزدیک آنجاست. یادمه پدرم سالها پیش هر وقت از نزدیک محل زندگی پدر مادرم رد می‌شدیم، می‌گفتند براشون فاتحه بفرستید منم هر بار از مقابل شهرک  عبور می‌کنم برای آنها فاتحه می‌فرستم.

دانشگاه های جمهوری اسلامی ایران , شهید محمدمهدی طهرانچی دانشمند هسته ای , مذاکرات هسته ای , شهدای ترور , دانشگاه امام حسین (ع) , حمله اسرائیل به ایران , وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ,

تشییع و خاکسپاری مرضیه عسکری و زهرا برزگر در گرگان 9 تیرماه

پیدا شدن شناسنامه و دست نوشته‌های پدر و مادر در آوارها

تسنیم: در آوارها، آثاری از بابا پیدا کردید؟

عسکری: شناسنامه‌شون را از لابه‌لای آوارها پیدا کردیم. دست نوشته‌های مامان و بابا را که اوایل زندگی مشترکشان خطاب به همدیگر نوشته بودند را پیدا کردیم. چند لباس از پدرم پیدا شد. لباسهای مادرم مثل خودش پیدا نشد. پدرم نزدیک 40 سال روزانه‌نویسی می‌کردند و هر شب وقایع آن روز را می‌نوشتند ولی بیشتر این آثار با خانه از بین رفت. دفتری داشتند که شعرهایشان را در آن می‌نوشتند ولی متاسفانه آن را هم پیدا نکردیم.

اصلا فکر نمی‌کردم خانواده‌ام  را اینطور از دست دهم. درباره پدر شاید احتمال می‌دادم ولی درباره بقیه نه. از وقتی یادم می‌آید، دعا می‌کردم من از همه زودتر بروم، ولی نشد. سالها پیش با مادرم، خواهرم و مادربزرگم رفته بودیم مکه. شنیده بودم هرکسی برای اولین بار کعبه را ببیند هر دعایی کند، مستجاب می‌شود و من آنجا از خدا خواستم زودتر از همه بمیرم و داغ کسی را نبینم. هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینطور از دستشان بدهم. دعای هر لحظه من هم این بود. سر نماز همیشه برای سلامتی آنها و آقای خامنه‌ای دعا می‌کردم. چون فکر می‌کردم من زودتر از بقیه می‌روم شاید برخی کارها را برای آنها انجام ندادم و تاسف می‌خورم.

من و مهدی هم قرار بود آن شب آنجا باشیم. پسرم خیلی دلش می‌خواست، بماند منم دلم می‌خواست بمانم ولی چون شنبه هم تعطیل بود گفتم می‌رویم، فردا بر می‌گردیم و عید هم کنار هم هستیم. ولی اینطور نشد. آنها رفتند و من ماندم.

.

 شهید عسکری و نوه و دختر شهیدش

شهرک شهید چمران و خاطراتی که با فاتحه همراه می‌شود

تسنیم: هنوز خبری از پیکر مادرتان نشده است؟

عسکری: نه هنوز. محل مزار مادرم در امام‌زاده صالح و کنار پدرم تعیین شده است. مقبره دکتر مینوچهر و خانمش، دکتر فقهی، دکتر عباسی هم نزدیک آنهاست. البته پیکر پدرم هم فقط چند تکه داشت شاید از مادرم هم چند تکه کوچک پیدا شود. می‌گویند بمب پرتاب شده البته زمین آسیب ندیده بود، ساختمانها تخریب شدند و تنها جایی بود که 14  طبقه آوار شد. من محل شهادت دکتر مطلبی‌زاده را هم از نزدیک دیدم آنجا چاله درست شده بود.از اینکه پیکر مامان و بابا مشخص نشد، معلوم است ساختمان آنها و مشخصا پذیرایی را زدند.گفتند 60 و خورده‌ای نفر در آن ساختمان شهید شدند. خواهرم و دخترش احتمالا در اتاق خودشان خوابیده بودند که پیکرشان کامل‌تر بود. مادرم یک ساعت قبل اذان صبح بلند می‌شد و نماز شب می‌خواند. چون پاهایش درد می‌کرد برای نماز خواندن روی میز پذیرایی راحت‌تر بود و آنجا نمازهایش را می‌خواند. پدرم هم بیشتر مواقع در پذیرایی کار می‌کرد. احتمالا هر دو آنجا بودند که اثری از آنها باقی نمانده است.

انتهای پیام/

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا