از کنسرسیوم نفت تا کنسرسیوم اورانیوم؛ مسئله اصلی «ایران قوی» است
به گزارش بخش سیاسی هاب خبری وبانگاه به نقل از گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، «آمریکا در سرنگون کردن دولت مصدق در 1953 نقش داشت؛ هیچکس نمیداند مصدق که بود. او در فرآیندی دموکراتیک در ایران بر سر کار آمد اما بخاطر منافع آمریکا و انگلیس سرنگون شد چون تهدیدی برای منافع نفتی بریتانیا قلمداد می شد.»
این اظهارات برنی سندرز سناتور آمریکایی در زمان انتخابات سال 2016 آمریکاست. مسئله اعتراف به دخالت مستقیم آمریکا در سرنگون کردن دولت مصدق تقریباً مورد اتفاق همه مورخان غربی است؛ در طول این سالها نفرات مختلفی در وزارت خارجه و یا سایر مقامات آمریکا این مسئله را عنوان کردند اما تقریبا میتوان گفت اولین و مبرهنترین آشکارسازی و افشای دخالت آمریکا در این کودتا، توسط مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت آمریکا در سال 2000 صورت گرفت.
آنچه شاید مسئله کودتا در سال 1332 را با سایر کودتاهایی که آمریکا در یک قرن گذشته در کشورهای مختلف پیاده کرده، متفاوت کرده این باشد این است که اساساً برخلاف کودتا در کشورهایی مثل شیلی در دوران آلنده، کنگو در زمان پاتریس لومومبا و یا کشور غنا در زمان قوام نکرومه، مسئله اصلی روی کار آمدن رهبران غرب ستیز و ضد آمریکایی نبود، بلکه در کودتای سال 1332، دکتر مصدق تنها درصدد پشتیبانی از مواهب طبیعی ایران و ملی شدن صنعت نفت بود نه آنکه بخواهد با آمریکا سر ستیز داشته باشد.
هرچند نسبت به انگلستان این مسئله تاحد زیادی متفاوت بود چراکه با ملی شدن، امتیاز نفت ایران از دست انگلستان خارج می شد و چه بسا ساختار حکومت آمریکا علاقهمند به ملی شدن صنعت نفت بود زیرا اگر نفت ایران به طور کامل ملی میشد، نفت ایران از دست انگلیس بیرون میآمد و آمریکا هم با ایجاد کنسرسیوم سر نفت مینشست اما تصور نمی کردند که دامنه ملی شدن فراتر از خلع ید انگلستان از صنعت نفت باشد و مباحثی درباره در دست گرفتن فروش و استخراج نفت از سمت دولت ایران و حتی بستهبندی و بشکهبندی آن مطرح بود.
شاهد بر مدعای عدم ستیز مصدق با آمریکا، روابط بین دو دولت تا شب کودتای 28 مرداد بود و حتی همان شب، لویی هندرسون سفیر آمریکا به دیدار مصدق رفته و دکتر مصدق به وی می گوید”گر کسانی از فراریان سیاسی ایران در سفارت پناه جستند، او مایل است که سفارت آنها را در همانجا نگهدارد!”
هندرسون در این گزارش 13 بندی خود از دیدار با نخست وزیر وقت ملت ایران در شب کودتا، به تردید مصدق نسبت به صداقت آمریکایی ها اشاره کرده و می نویسد: “هنگام ترک خانه مصدق، به نظرم رسید که روحیه او بهتر شده است، با این حال با توجه به خویشتنداری غیر عادی او احساس کردم که نسبت به دولت ایالات متحده یا دست کم نسبت به مقامات آمریکایی بدگمان شده استکه در تلاش برای عزل او دخالت دارند یا اینکه قبل از این تلاشها آگاه بوده اند و نسبت به آن نظر مساعد داشتهاند. در جابه جای گفتههای او طعنه هائی وجود داشت که اگر چه بصورت ظاهری جنبه شوخی داشت ، اما نیشدار بود. این طعنه ها بطور کلی میرساند که گویا ایالات متحده در تلاش در برکناری او با انگلیسیها تبانی کرده است. برای نمونه در یک جا تاکید کرد که نهضت ملی مصمم است قدرت را در ایران حفظ کند و تا آخرین نفس به تلاش در این راه ادامه خواهد داد ولو اینکه همه اعضای آن زیر تانک های انگلیسی و آمریکائی له شوند. هنگامیکه من ابروهای خود را با تعجب بالا بردم ، او از ته دل خندید.”
اما به فاصله کمتر از یک روز، عملیات آژاکس (چکمه) با طراحی و هدایت انگلستان و آمریکا و عوامل ایالات متحده و نفوذی های آنها در دربار و میان اراذل و اوباش حامی سلطنت، منجر به بازگشت شاه به ایران و سرنگونی دولت مصدق شد.
این مسئله نفوذ آمریکا و همچنین وابستگی حکومت وقت ایران به غربی ها را به مدت 25 سال تحکیم بخشید و مصدق در گوشهای از بخش سوم کتاب «خاطرات و تالمات مصدق» آورده است: “… بارقه مشیت یزدانی در دل آیزنهاور و رئیس جمهوری درخشید که تصویب نمود آزادی یک ملتی را با 40 درصد از سهام کنسرسیوم مبادله کند و برای اجرای این معاوضه در مرحله اول دستخط عزل من صادر و کودتای 25 مرداد 1332 شروع گردید که چون به نتیجه نرسید مرحله دوم آن شروع شد.”
ملی شدن صنعت نفت این مخاطره را برای آمریکا پیش می آورد که با الگوگیری از روش نهضت ملی ایران به رهبری مصدق و آیت الله کاشانی و همچنین همراهی مردم، سایر امتیازات واگذار شده در سراسر جهان نیز به مخاطره بیفتد؛ چنانچه معروف است جمال عبدالناصر بعد از ملی اعلام کردن کانال سوئز در سال 1956 ناصر بارها مصاحبههای خود دکتر مصدق را قهرمان ملی خوانده و اعلام کرده بود که اقدام او در ملی کردن کانال سوئز متأثر از ملی شدن نفت ایران بوده است.
11 مه 1951، قبل از سرنگونی مصدق، آدولف برل از دیپلمات های کهنه کار آمریکا به وزارت خارجه این کشور هشدار داد که “کنترل آمریکا بر خاورمیانه در خطر است” و نفت خلیج فارس خود به معنای کنترل قابل توجه جهان است.
در حقیقت نفت ایران، هم برای انگلیس ها و هم برای آمریکاییها، محور اصلی کودتا بود و اگر مصدق در ملی کردن صنعت نفت موفق میشد، این امر سرمشقی میشد و در آن زمان عنوان تهدیدی برای منافع نفتی آمریکا در سراسر جهان دیده میشد، زیرا سایر کشورها نیز همین کار را میکردند؛ لذا به باور برخی مورخان و نویسندگان نفت محرک اصلی کودتا بود چرا ابزار قدرتی در دست دولت ایران می شد.
همین مسئله دولت وقت ایالات متحده را مجاب کرد تا با طرح کودتای بریتانیا همراهی کنند و بعد از ورود آیزنهاور به کاخ سفید، وی به سازمان سیا دستور داد تا یکی از اولین عملیات ها در خاک یک کشور را برنامه ریزی کنند.
کرمیت روزولت رئیس شعبه جنوب غرب آسیای سازمان سیا و فرمانده عملیات آژاکس در سال 1954 به خاطر کودتای موفق، بصورت مخفیانه از آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا مدال امنیت ملی دریافت کرد. همچنین از روش این عملیات در سرنگونی یک دولت ملی، برای استفاده در سایر کشورهای جهان سوم در طول جنگ سرد اقتباس شد.
از ملی شدن صنعت نفت تا کنسوسیوم نفتی
در ماه های گذشته نام کنسرسیوم را شاید مردم ایران در لابه لای اخبار مربوط به مذاکرات هسته ای غیر مستقیم بین ایران و آمریکا شنیده باشند که پیشنهادهایی برای تشکیل کنسرسیوم منطقهای با حضور ایران و کشورهای عربی مطرح شد اما ایران ملاحظات متعددی نسبت به این مسئله از موضع استقلال کشور داشت.
بعد از سرنگونی دولت مصدق، مسئله نفت مجدد روی میز دولت کودتایی ایران به نخست وزیری فضل الله زاهدی و کشورهای غربی قرار گرفت و براساس قرارداد جدید نه تنها منافع آنها حفظ نشد بلکه عایدیشان بیشتر هم شد به این علت که با راهاندازی دفاتر خاص اداری، فنی و مالی و مخفی کردن برخی نقاط کلیدی شرکت نفت ما، نهتنها درصد بیش از آنچه خود نهضت ملی بر آن باور داشت به دست آوردند بلکه مجددا نفوذ قاطع خود را در فروش نفت دیدند.
29 مهر 1333 قرارداد کنسرسیوم در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. قراردادی که یک سال بعد از کودتای 28 مرداد به تصویب رسید و به کاپیتولاسیون نفتی مشهور شد.
اعضای کنسرسیوم شامل شرکتهای نفتی انگلیسی، آمریکایی، فرانسوی و هلندی بود.
براساس قرارداد جدید، ظاهر قرارداد مالکیت ایران را بر داراییهای نفتی به رسمیت میشناخت، ولی این مالکیت بیمحتوا بود و مالک، خود، حق تصرف در آن داراییها را نداشت.
حق انحصاری استفاده از تمام تأسیسات برای تمام دوره قرارداد به کنسرسیوم واگذار شده بود. نفت در زیر زمین، یعنی در عالم غیب مال ایران بود ولی به سر چاه که میرسید و پا به عرصه ظهور میگذاشت به مالکیت کنسرسیوم درمیآمد.
ضمن اینکه شرکتهای خارجی از پرداخت مالیات به ایران معاف شدند. در ماده 41 کنسرسیوم آمده بود: «هیچگونه اقدام قانونگذاری یا اداری اعم از مستقیم یا غیرمستقیم و یا عمل دیگری از هر قبیل از طرف ایران یا مقامات دولتی در ایران (اعم از مرکزی و محلی) این قرارداد را الغاء نخواهد نمود و در مقررات آن اصلاح یا تغییری به عمل نخواهد آورد و مانع و مخل حسن اجرای مقررات آن نخواهد شد.» این ماده علناً حاکمیت ایران را نادیده میگرفت و به آن خدشه وارد میکرد، بهخاطر اینکه حاکمیت یا فرمانفرمایی و قدرت عالی دولت را، که قانونگذار و اجراکننده قانون است و بالاتر از آن قدرتی نیست، زیر سؤال میبرد.
از این رو به اعتقاد بسیاری کنسرسیوم، کاپیتولاسیونی بود که در حوزه نفت و با استقبال دولت رژیم پهلوی به تصویب رسید.
امروز بعد از 72 سال از کودتای 28 مرداد سال 1332 و دو ماه بعد از حمله اسرائیل و آمریکا به خاک ایران، شاید بیش از گذشته مشخص شود که هدف ایالات متحده اشخاص یا دولت ها نیستند بلکه هدف اصلی در مواجهه با کشورها، جلوگیری از قدرت گرفتن آنها و خارج کردن ابزار قدرت از دست حکومت هاست؛ حال چه این ابزار نفت باشد و چه هستهای!
انتهای پیام/