زلزله افغانستان؛ وقتی آوار طبیعت با ویرانی‌های اشغالگری گره می‌خورد

زلزله در افغانستان بیش از ۱۰۰۰ قربانی گرفت اما فاجعه اصلی پیش‌تر آغاز شده بود؛ وقتی اشغالگری آمریکا فرصت ساختن را از افغانستان گرفت و امروز مردم این کشور میان آوار خاک و سیاست بی‌پناهند.

خبرگزاری مهر، گروه بین‌الملل: زمین دوباره بر افغانستان خشم گرفت؛ کشوری که گویی هیچ‌گاه مجال نفس کشیدن و آرامش نمی‌یابد. زلزله‌ای به بزرگی ۶ ریشتر در بامداد ۳۱ اوت (۹ شهریور) ولایت‌های ننگرهار و کنر در شرق افغانستان را لرزاند و خانه‌های خشتی و کوچه‌های باریک روستاها را به تلی از خاک بدل کرد.

بر اساس گزارش رسمی طالبان، این فاجعه تا این لحظه ۱۴۵۷ کشته و ۳۳۹۴ زخمی بر جای گذاشته است؛ ارقامی که هر لحظه سنگینی‌شان بر وجدان جهانیان بیشتر می‌شود.

این زلزله تنها فرو ریختن دیوارها و سقف‌ها نبود، بلکه فرو ریختن آخرین رشته‌های امید مردمی بود که سال‌هاست میان جنگ، فقر و بی‌ثباتی دست‌وپا می‌زنند. در میان این ویرانی، صحنه‌هایی شکل گرفته که هم دل را می‌شکند و هم پرسشی بزرگ را پیش رو می‌گذارد و آن، اینکه آیا جهان، باز هم رنج افغانستان را نادیده خواهد گرفت؟

رنجی فراتر از آوار؛ مرگ انسان‌های بی‌گناه در غبار فراموشی

زلزله چند روز پیش افغانستان تنها لرزش زمین نبود، لرزش جان و امید بود. در دل تاریکی بامداد، وقتی که مردم روستاهای شرق کشور هنوز در خواب بودند، زمین ناگهان خشم خود را فریاد زد. صدای فرو ریختن دیوارهای خشتی با جیغ‌های مادران و گریه کودکان درهم آمیخت و در چند ثانیه زندگی بیش از یک هزار نفر به ویرانه بدل شد.

زلزله افغانستان؛ وقتی آوار طبیعت با ویرانی‌های اشغالگری گره می‌خورد

در میان خشت‌های فرو ریخته، کودکانی بیرون کشیده می‌شوند؛ بعضی بی‌جان، بعضی با چشمانی نیمه‌باز که هنوز در پی یافتن نگاه مادر است. مادرانی با دستان خون‌آلود، روی آوار می‌نشینند و نام عزیزانشان را فریاد می‌زنند، بی‌آنکه پاسخی بشنوند. در کنارشان، مردانی با دست‌های خالی، آوار را تکان می‌دهند تا شاید نفسی، حتی کمرنگ، در زیر خاک مانده باشد.

اما این تراژدی تنها در عدد و رقم خلاصه نمی‌شود. هر یک از ۱۴۵۷ جان ازدست‌رفته داستانی داشتند: نوجوانی که تازه به مدرسه راه یافته بود، نوزادی که هنوز دنیا را نشناخته بود، مادری که تنها نان‌آور خانه بود. هر یک از ۳۳۹۴ مجروح روایتی هستند از آینده‌ای نیمه‌کاره و بدنی زخمی که با فقر و بی دارویی پیوند خورده است.

در کوچه‌های خاک‌گرفته، صدای گریه، صدای غالب است. پیرمردی می‌گوید: «ما جنگ را دیده‌ایم، گلوله و بمب را تحمل کرده‌ایم، اما هیچ‌وقت زمین، این‌گونه علیه ما نشوریده بود». این جمله، عصاره حقیقت تلخی است که افغانستانی ها در دل خود حمل می‌کنند: سرزمینی که میان جنگ و فقر و حالا هم طبیعت بی‌رحم گرفتار است.

رنج انسانی این فاجعه، فراتر از آوارهاست. زخم اصلی در دل مردمی است که احساس می‌کنند تنها مانده‌اند؛ مردمی که نه دیوارهای مقاومی برای پناه دارند و نه اطمینانی از اینکه جهان صدای‌شان را بشنود. زلزله، سقف‌ها را شکست اما بی‌توجهی جهانیان، قلب‌ها را خرد کرد. این همان زخمی است که از خود زمین‌لرزه سنگین‌تر است؛ زخمی به نام «فراموش‌شدگی».

بحران ساختاری و خانه‌های ویران شده پیش از زلزله

زلزله افغانستان نه‌تنها خانه‌ها، بلکه حقیقتی عریان را فرو ریخت: اینکه این کشور پیش از هر لرزشی، از درون فروپاشیده بود. ساختمان‌های خشتی و کاهگلی، بدون هیچ استانداردی، سال‌هاست در برابر کوچک‌ترین لرزش طبیعت بی‌دفاع مانده‌اند. دیوارها بارها ترک برداشته بودند، اما مردمی که حتی نان شبشان را به‌سختی تأمین می‌کنند، چگونه می‌توانستند به مقاوم‌سازی فکر کنند؟

زلزله افغانستان؛ وقتی آوار طبیعت با ویرانی‌های اشغالگری گره می‌خورد

وقتی زمین لرزید، فروپاشی نه‌تنها دیوارها بلکه زیرساخت‌های حیاتی را هم دربر گرفت. بیمارستان‌های محلی در همان دقایق نخست پر شدند، تخت‌ها پر از مجروحانی شد که جای دیگری برایشان نبود. پزشکان با چراغ قوه جراحی کردند، زیرا برق قطع شده بود. در برخی مناطق، حتی آمبولانسی نبود که مصدومان را منتقل کند؛ مردم مجبور بودند زخمی‌ها را روی تراکتور یا پشت وانت‌های شخصی بگذارند و به نزدیک‌ترین درمانگاه ببرند.

راه‌های اصلی با رانش زمین و ریزش کوه بسته شد و کمک‌های امدادی روزها در پشت ترافیک خاک و سنگ متوقف ماندند. پل‌های قدیمی شکسته، ارتباط روستاها با شهرها را قطع کردند. در نبود جاده، امدادگران ناچار شدند با پای پیاده یا به کمک حیوانات باربر به مناطق آسیب‌دیده برسند. این تصویر، یادآور کشوری است که گویا در قرن بیست‌ویکم هنوز از ابتدایی‌ترین امکانات محروم است.

اما این بحران تنها در حوزه امداد و درمان خلاصه نمی‌شود. نبود شبکه پایدار برق و مخابرات، مدیریت بحران را فلج کرد. مقامات محلی حتی نمی‌توانستند آمار دقیق را در ساعات نخست جمع‌آوری کنند. هر منطقه، خود تنها مانده بود و مردمانش به جای انتظار کمک، با دست‌های خالی به نبرد آوار رفتند.

در حقیقت، زلزله آنچه را که سال‌ها پنهان مانده بود، آشکار کرد: افغانستان بر بستری از ضعف ساختاری بنا شده است. کشوری که دو دهه جنگ و مداخلات خارجی، فرصت بازسازی و توسعه را از آن گرفت، امروز در برابر یک زمین‌لرزه‌ی ۶ ریشتری به زانو درآمد.

زخم‌های باز اشغالگری

زلزله‌ای که افغانستان را لرزاند، فقط گسل‌های زمین را بیدار نکرد، بلکه زخم‌های سیاسی و تاریخی را هم دوباره باز کرد. بسیاری از مردم می‌پرسند: چرا در کشوری که دو دهه حضور آمریکا و متحدانش را تجربه کرده، هنوز یک بیمارستان مجهز یا جاده‌ای امن برای زمان بحران وجود ندارد؟ چرا میلیاردها دلاری که به ادعای غرب در این سال‌ها خرج شد، جز خرابه و وابستگی چیزی برای مردم بر جای نگذاشت؟

زلزله افغانستان؛ وقتی آوار طبیعت با ویرانی‌های اشغالگری گره می‌خورد

اشغالگری آمریکا وعده‌ امنیت، بازسازی و توسعه می‌داد اما نتیجه چیزی جز زیرساخت‌های نیمه‌کاره، پروژه‌های ناکام و اقتصادی فرسوده نبود. امروز، وقتی زمین می‌لرزد، مردم نه‌تنها با آوار خانه‌های خشتی روبه‌رو می‌شوند، بلکه با آوار سیاست‌هایی مواجه‌اند که سال‌ها فرصت ساختن یک افغانستان پایدار را از آنان گرفت.

این فاجعه نشان داد که حضور آمریکا به جای تقویت، ریشه‌های استقلال و خودکفایی افغانستان را سست کرد. کشوری که باید روی پای خود می‌ایستاد، به کمک‌های مقطعی وابسته شد. اکنون، در دل این بحران، افغان‌ها دوباره احساس می‌کنند تنها رها شده‌اند.

آوار زلزله، تنها دیوارها را فرو نریخت؛ آوار تاریخ معاصر هم روی سر مردم فرود آمد. هر پیکری که از زیر خاک بیرون کشیده می‌شود، پرسشی در خود دارد: اگر سال‌ها جنگ و اشغالگری به نام «آینده بهتر» نبود، آیا امروز افغانستان این‌قدر بی‌پناه و شکننده در برابر طبیعت می‌بود؟

این زلزله بیش از آنکه یک فاجعه طبیعی باشد، آینه‌ای است از ناکامی جهانی در قبال ملتی که بارها قربانی بازی قدرت شده است. افغانستانی ها اکنون با صدایی بغض‌آلود می‌گویند: «زمین لرزید، اما ما پیش‌تر از سیاست و جنگ لرزیده بودیم.»

امروز، بیش از هر زمان دیگر، جهان باید صدای افغانستانی ها را بشنود. این حادثه تنها یک فاجعه طبیعی نیست؛ زنگ هشداری است برای جامعه جهانی که بارها رنج این ملت را نادیده گرفته است. کمک‌های فوری می‌توانند دردهای لحظه‌ای را تسکین دهند اما اگر ریشه‌های فقر، بی‌اعتمادی و زیرساخت‌های پوسیده درمان نشود، هر زلزله بعدی تکرار همین کابوس خواهد بود.

افغانستان دیگر تحمل یک فاجعه فراموش‌شده دیگر را ندارد. این بار، مسئولیت وجدان جهانی است که نگذارد صدای مردمی که در میان آوار امید به دنبال زندگی می‌گردند، در غبار سیاست و بی‌توجهی خاموش شود.

 

دکمه بازگشت به بالا