گزارش راهبردی | تاملی درباره پروژه یوگوسلاویزه کردن ایران
مرکز مطالعات راهبردی خبرگزاری تسنیم ـ با وقوع جنگ 12 روزه رژیم صهیونی و آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در تابستان 1404، پروژه براندازی مستقیم با استفاده از حمله نظامی و قدرت سخت به سرانجام نرسید. آیا این بدان معنا است که کار تمام شده و دشمن دست از سر ایران بر خواهد داشت؟ تجربه تاریخی رفتار غرب با دشمنان خود این را تایید نمیکند. در تاریخ نه چندان دور بمباران های اولیه آمریکا و ناتو علیه کشور یوگوسلاوی پایان ماجرا نبود. بلکه پس از جنگ اول این کشور در دالانی از حوادث قرار گرفت و در نهایت در مدت کوتاهی فروپاشید. دالانی از حوادث که توسط امریکا و متحدان او انجام گرفت و در نهایت یوگوسلاوی را از پا انداخت و امروز دیگر جز نام چیزی از این کشور باقی نمانده است. کشوری که در جام جهانی 1998 توانست تیم رویایی ایران را یک بر صفر شکست بدهد امروز جزو تاریخ و خاطرات سایه روشن مردمان جهان شده است.
با لحاظ این مهم که به گواه تاریخ آمریکا و نیروی نیابتی او در منطقه یعنی رژیم صهیونی دست از سر ایران بر نخواهند داشت باید دانست که ناکامی در جنگ 12 روزه، در واقع نقطه عطفی در راهبرد آمریکا و متحدان غربی خواهد بود. چراکه از این پس، آنان دریافتند که هزینههای اقدام مستقیم نظامی علیه ایران نه تنها بسیار سنگین است بلکه هیچ تضمینی برای تحقق اهداف نهایی ندارد. به همین دلیل، راهبردهایی که قبل جنگ پی میگرفت را به همراه ابزارهای خشونت آمیز ترکیب خواهد کرد و با سرعت بیشتری پیش خواهد آمد، دلیل؛ تجربه یوگوسلاوی.
در آینده پیش رو به شکل فزایندهای فشار اقتصادی، عملیات روانی، جنگ رسانهای، تحریکات اجتماعی و قومی و ایجاد فرسایش درونی در دستور کار دشمن قرار خواهد گرفت و اگر قدری در موفقیت این موارد امیدوار شود توسعه جنگ نظامی هم به آنها اضافه خواهد شد.
این نحوه عمل بهوضوح یادآور تجربهای است که آمریکا و ناتو در دهه 1370 شمسی علیه جمهوری فدرال یوگوسلاوی به کار گرفتند. فروپاشی آن کشور نه یک واقعه ناگهانی، بلکه محصول یک روند طراحیشده، چندلایه و طولانی بود که از فشار اقتصادی آغاز شد، با بمبارانهای ناتو ادامه یافت و در نهایت به تجزیه کامل منجر شد. با لحاظ این نحوه عمل غربی می توان از «پروژه یوگوسلاویزهکردن ایران» سخن گفت؛ پروژهای که هدفش فرسایش و از بین بردن انسجام ملی، اقتصادی و سیاسی ایران است.
فایل PDF گزارش راهبردی «تاملی درباره پروژه یوگوسلاویزه کردن ایران»
در این گزارش راهبردی ، ابتدا به بازخوانی تاریخی فروپاشی یوگوسلاوی با تأکید بر نقش آمریکا و ناتو پرداخته میشود. سپس شباهتهای این روند با اقدامات کنونی غرب علیه ایران بررسی میگردد. در ادامه دلایل این مهم که چرا ایران یوگوسلاوی نیست برشمرده خواهد شد. در پایان نیز، با نگاهی آیندهپژوهانه، مسیر احتمالی اقدامات آمریکا و غرب علیه ایران ترسیم خواهد شد و در نهایت گزارههایی برای مقابله با این پروژه دشمن ارائه خواهد شد.
بخش اول: بازخوانی تاریخی فروپاشی یوگوسلاوی
یوگوسلاوی کشوری بود که پس از جنگ جهانی اول در سال 1918 میلادی برابر با 1297 شمسی با نام «پادشاهی صربها، کرواتها و اسلوونیها» تأسیس شد. این کشور محصول معادلات ژئوپلیتیکی اروپا پس از فروپاشی امپراتوریهای اتریش، مجارستان و عثمانی بود. از همان ابتدا، ترکیب متنوع قومی و مذهبی در این کشور یک چالش جدی محسوب میشد. صربهای ارتدوکس، کرواتهای کاتولیک، بوسنیاییهای مسلمان، اسلوونیاییها، مقدونیها و آلبانیاییهای کوزوو، هر کدام هویت جداگانه و گرایشهای سیاسی متفاوت داشتند. اگرچه در ظاهر یک پادشاهی متمرکز تشکیل شده بود، اما در عمل، رقابتهای قومی و تضادهای مذهبی در زیر پوست جامعه باقی مانده بود.
پس از جنگ جهانی دوم و پیروزی جنبش پارتیزانی به رهبری یوسیپ بروز تیتو، این کشور در سال 1945 میلادی برابر با 1324 شمسی به «جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگوسلاوی» تبدیل شد. تیتو توانست با کاریزمای شخصی، اقتدارگرایی سیاسی و توازنبخشی میان قومیتها، تا حدی انسجام داخلی ایجاد کند. او با اتخاذ سیاست «عدم تعهد» در دوران جنگ سرد، موقعیت خاصی برای یوگوسلاوی فراهم ساخت. نه به اردوگاه شرق به رهبری شوروی وابسته بود و نه به بلوک غرب. این استقلال نسبی موجب شد کمکهای اقتصادی غرب و وامهای بینالمللی نیز روانه بلگراد شود. با این حال، شکافهای تاریخی میان اقوام حل نشد و صرفاً با اقتدار تیتو مهار گردید.
با مرگ تیتو در سال 1980 برابر با 1359 شمسی، این توازن شکننده فرو ریخت. از یک سو، اقتصاد یوگوسلاوی که متکی بر وامهای خارجی و صنایع سنگین دولتی بود، با بحران بدهی مواجه شد. نرخ بیکاری افزایش یافت و تورم شدید، سطح زندگی مردم را کاهش داد. از سوی دیگر، رهبران قومی فرصت یافتند تا مطالبات ملیگرایانه خود را مطرح کنند. در این میان، صربها بهعنوان بزرگترین قوم و دارای موقعیت برتر در ساختار سیاسی، تلاش کردند بر دیگر اقوام سلطه بیشتری اعمال کنند. اسلوبودان میلوشویچ، رهبر صربها، با شعار «حفظ وحدت» در واقع ملیگرایی صربی را تقویت کرد و همین امر به تشدید تنشها منجر شد.
در اوایل دهه 1990 برابر 1370 شمسی، جنگهای داخلی در کرواسی و بوسنی شعلهور شد. کرواتها و بوسنیاییها خواستار استقلال بودند، در حالی که صربها با تشکیل شبهنظامیان مسلح، مقاومت کردند. کشتارهای گسترده و پاکسازیهای قومی در این جنگها، چهرهای خونین از یوگوسلاوی به جهان نشان داد. رسانههای بینالمللی تصاویر تکاندهندهای از اردوگاههای اسرا و کشتار غیرنظامیان منتشر کردند. این رخدادها اما همه اش محصول مناسبات داخلی یوگوسلاوی نبود. بلکه اینکه قدرتهای اروپایی در قبال وجود جنگ در سرزمین اروپا سکوت کرده بودند نشان میداد ماجرا پیچیده تر از این این تحلیل های ساده سازانه است. همه ماجرا پروژه غرب بود تا یوگوسلاوی سوسیالیستی را به بلوک غرب اضافه کند و از اردوگاه بی طرفی فعال خارج نماید. در این ماجرا طراحی غرب و امریکا برای فردای فروریختن قدرت در یوگوسلاوی تجزیه این کشور قدرتمند به کشورهای میکروسکوپی بود تا مدیریت آن در کلان پروژه بلوک غرب برای اروپا راحت و بدون دردسر باشد.
نقش آمریکا و ناتو در فروپاشی یوگوسلاوی
اگرچه تضادهای قومی و بحران اقتصادی زمینهساز فروپاشی یوگوسلاوی بود، اما نقطه کانونی فروپاشی را باید در اقدامات هدفمند آمریکا و ناتو جستوجو کرد. این مداخلهها بهتدریج و در قالب مجموعهای از ابزارهای سخت و نرم اجرا شد:
الف. تحریمها و فشار اقتصادی:
از سال 1992 میلادی برابر با 1371خورشیدی، شورای امنیت سازمان ملل تحت فشار آمریکا و متحدان غربی، تحریمهای فراگیری علیه جمهوری فدرال یوگوسلاوی وضع کرد. این تحریمها شامل ممنوعیت صادرات نفت، توقف تجارت خارجی، مسدود شدن داراییهای خارجی و قطع روابط بانکی بود. در نتیجه، تولید صنعتی بهشدت کاهش یافت، بیکاری به بیش از 30 درصد رسید و دینار یوگوسلاوی سقوط آزاد کرد. تورم در سال 1993 میلادی برابر 1372 خورشیدی به بالاترین میزان در تاریخ یوگوسلاوی رسید و عملاً ارزش پول ملی از بین رفت. مردم برای خرید کالاهای اساسی ناچار بودند با چرخدستی پر از اسکناس به بازار بروند. این وضعیت به فرسایش مشروعیت حکومت مرکزی و افزایش نارضایتی اجتماعی انجامید.
ب. بمبارانهای ناتو
نقطه اوج دخالت نظامی غرب، عملیات بمباران ناتو علیه صربستان در بهار 1999 میلادی برابر با 1378 خورشیدی بود. پس از شکست مذاکرات رامبوییه در فرانسه، ناتو به بهانه دفاع از آلبانیاییهای کوزوو، حملات هوایی را آغاز کرد. در طول 78 روز، بیش از 38 هزار سورتی پرواز جنگی انجام شد. پلهای رود دانوب، پالایشگاه نفت پانچفو، شبکه برق بلگراد، ساختمان تلویزیون دولتی و حتی سفارت چین در بلگراد هدف قرار گرفتند. اگرچه ادعا میشد اهداف نظامی بمباران میشوند، اما بخش بزرگی از زیرساختهای غیرنظامی نابود شد. این حملات چند هزار کشته برجای گذاشت و اقتصاد کشور را سالها به عقب برد. به نام جنگ با دولت، جنگ علیه کشور و مردم رخ داد.
پ. جنگ رسانهای و روایتسازی
رسانههای غربی از همان آغاز بحران، روایتی یکسویه ارائه دادند. جنگ علیه صربها و دولت میلوشویچ عنوان میشد اما عملا غرب قدرت بزرگ یوگوسلاوی را از میان برداشت. تصاویر قربانیان جنگ داخلی بهطور گسترده پخش شد و واژههایی چون «هولوکاست بالکان» وارد ادبیات رسانهای گردید. این روایتسازی، افکار عمومی غرب را برای پذیرش بمبارانهای ناتو آماده کرد و مداخله نظامی را «انساندوستانه» جلوه داد. اما هدف متوقف کردن نسل کشی نبود چرا که این جنگ داخلی خود بخشی از پروژه غرب بود البته زمینههای اجتماعی آن در جامعه یوگوسلاوی را نیز نباید نادیده گرفت. با هدف توقف نسل کشی، ژئوپلتیک جنوب شرق اروپا تغییر بنیادی پیدا کرد و اندک مقاومت در برابر بلوک غرب شکسته شد.
ت. ابزار حقوق بشری و دادگاه لاهه
یکی از ابزارهای فشار سیاسی، راه اندازی دادگاه حقوق بشری بود. دادگاه لاهه در سال 1993 میلادی برابر با 1372 خورشیدی رهبران صرب را به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت متهم کرد. اگر چه که این فرمانده ها در نسل کشی در کشور ایفای نقش داشتند اما ماجرا از این قرار بود که فشار حقوق بشری هدف ژئواستراتژیک غرب در بالکان را تمهید میکرد.
ث. مذاکره بخشی از ابزار غرب برای تمهید اهداف ژئوپلیتیکی
مذاکرات صلح دیتون در سال 1995 میلادی برابر با 1374 خورشیدی با میانجیگری آمریکا و اروپا به آتشبس در بوسنی انجامید. اما این توافق عملاً ساختار فدرالی شکنندهای ایجاد کرد که زمینه تجزیه نهایی را فراهم ساخت. غربی که همواره در توافقات برآمده از مذاکرات تله گذاری میکند تا اهداف پنهانشان را تمهید کند. پس از بمبارانهای 1999 نیز، با توافق «کومانوفو» صربستان را مجبور کرد نیروهای خود را از کوزوو خارج کند و حضور نیروهای ناتو را در خاکش بپذیرد. این معاهدات بیشتر شبیه دیکتههای سیاسی بود تا توافق برابر.
ج. فروپاشی نهایی:
در پی این فشارهای ترکیبی، یوگوسلاوی بهطور کامل فروپاشید. اسلوونی و کرواسی در اوایل دهه 1990 استقلال یافتند. بوسنی و هرزگوین پس از جنگ خونین 1992 تا 1995 اعلام موجودیت کرد. مقدونیه شمالی نیز راه جدایی در پیش گرفت. در سال 2006 ، مونتهنگرو با برگزاری همهپرسی جدا شد و در سال 2008 ، کوزوو با حمایت غرب استقلال خود را اعلام کرد. آنچه باقی ماند، تنها جمهوری صربستان بود؛ کشوری که از یک فدراسیون قدرتمند به یک دولت کوچک و محصور در خشکی تبدیل شد. همین پروژه برای ایران نیز در دستور کار قرار دارد. غرب می خواهد از ایران فقط یک فلات مرکز ایران محصور در خشکی باقی بماند.
بنابر آنچه گفت شد، تجربه یوگوسلاوی نشان میدهد که فروپاشی کشورهایی که غرب در آنها اهداف ژئوپلیتیکی دنبال میکند و به وجود و قدرت آنها اعتماد ندارد صرفاً محصول تضادهای داخلی نیست، بلکه با طراحی بیرونی و استفاده ترکیبی از ابزارهای اقتصادی، نظامی، رسانهای و حقوقی رخ میدهد. «پروژه یوگوسلاوی» نمونهای روشن از شیوههای آمریکا و ناتو در مهندسی فروپاشی است. ابتدا تحریم و فشار اقتصادی، سپس روایتسازی رسانهای و مشروعیتزدایی، بعد بمباران نظامی و در نهایت دیپلماسی تحمیلی و تجزیه. این روند الگویی است که بعدها در اتاقهای فکر غربی بهعنوان «مدل مداخله ترکیبی» مورد مطالعه قرار گرفت و اکنون در ادبیات سیاسی از آن باید با عنوان «پروژه یوگوسلاویزه کردن کشورها» یاد کرد.
بخش دوم: شباهت اقدامات غرب علیه ایران با تجربه یوگوسلاوی
بررسی نحوه مواجه امریکا و غرب با ایران نشان میدهد این کشور ها ایران را به عنوان یک مانع ژئوپلتیکی برای اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … خود میبینند و لذا در مواجهه خود با ایران اهداف ژئوپلیتیکی را مد نظر دارند و پی گرفتن ماجرای هستهای را هم در همین چارچوب باید تحلیل کرد. از این منظر شباهت میان درک ایران و یوگوسلاوی به عنوان موانع ژئوپلتیکی برای اهداف غرب از سوی آمریکایی ها و کشورهای غربی وجود دارد در سالهای اخیر برنامه آمریکا علیه ایران را بر اساس همین درک باید تحلیل کرد. طرح خاورمیانه بزرگ از سوی وزیر خارجه وقت در دولت بوش پسر هم تصریح بر همین مدعا است که غربیان در غرب آسیا و ایران اهداف ژئوپلتیکی و تغییر جغرافیای سیاسی را دنبال میکنند. نظیر همان چیزی که پیشتر در یوگوسلاوی دنبال کردند؛ به این معنا از اقدامات غرب علیه ایران میتوان با عنوان «پروژه یوگوسلاویزهکردن ایران» نام برد.
الف.تحریمهای اقتصادی فلجکننده
همانگونه که یوگوسلاوی در دهه 1370 تحت تحریم همهجانبه قرار گرفت، ایران نیز از سال 1390 تاکنون با گستردهترین تحریمهای مالی، بانکی و نفتی مواجه است. هدف این فشارها ایجاد تورم، بیکاری و نارضایتی اجتماعی است.
ب. جنگ رسانهای و عملیات شناختی
رسانههای غربی و شبکههای اجتماعی وابسته به آنان، تصویر ایران را بهگونهای بازنمایی میکنند که حاکمیت مقصر اصلی مشکلات معرفی شود و گروههای مخالف در داخل و خارج، نقش «مبارزان آزادی» بگیرند. مشابه همان الگویی که در بوسنی و کوزوو دیده شد. رسانههای غربی اقدامات مداخله جویانه دولتهای خود را انسان دوستانه جلوه میدادند اما در نهایت انچه اتفاق افتاد تجزیه یوگوسلاوی به جمهوری های کوچک قابل کنترل بود. جمهوری هایی که نه توان پیشرفتن در مسیر توسعه داشتند و نه توان مقابله با قدرتهای غربی.
پ. تحریک قومیتها و هویتهای محلی
در یوگوسلاوی، صربها، کرواتها و آلبانیاییها بازیگران اصلی جنگ داخلی بودند. در ایران نیز غرب میکوشد جریانهای قومگرا در کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان و آذربایجان را تقویت کند. گروه های تجزیه طلب مسلح کرد از مهمترین نیروهای مورد حمایت غرب هستند که این روزها بسیار در قاچاق سلاح و جنگجو به ایران فعالیت میکنند.
ت. فشار حقوق بشری و سیاسی
استفاده ابزاری از شورای حقوق بشر سازمان ملل و گزارشهای ضدایرانی، مشابه همان مکانیزمی است که علیه دولت یوگوسلاوی مورد استفاده قرار گرفت که هدف آن، بیاعتبار کردن حکومت ایران در سطح بینالمللی است. تا اقدامات بعدی غرب در ایران از جمله بمباران را مشروع کند لذا نیروهای ضد انقلابی که به نام حقوق بشر چهره ایران در جهان را مخدوش می کنند عملا در جهت تمهید جنگ دشمن علیه ایران اقدام میکنند.
ث. ایجاد نارضایتی و آشوب خیابانی
تجربه نشان میدهد که مرحله دوم پروژه یوگوسلاوی زمانی آغاز شد که اعتراضات خیابانی و خشونت داخلی شدت گرفت. در ایران نیز، غرب آشکارا روی سازماندهی اعتراضات خیابانی، خشونتورزی و آشوب حساب باز کرده است. اتفاقات پاییز 1401 نمونه بارزی از این سناریو بود. احیای همان آشوب ها پیش نیاز اصلی دشمن برای ادامه جنگ در ایران است.
ج.تلاش برای اجماعسازی بینالمللی
همانطور که ناتو در دهه 1370 علیه صربستان اجماع ایجاد کرد، آمریکا ورژیم صهیونی امروز میکوشند اروپا و برخی کشورهای عربی را در ائتلاف فشار علیه ایران همراه کنند.
به این ترتیب، بسیاری از ابزارها و روشها یکسان است و هدف هم یکی است و آن اینکه موانع ژئوپلتیکی به نفع غرب از میان برداشته شود. بر همین اساس پر واضح است که سناریوی « یوگوسلاویزهکردن ایران» به واقع در در جریان است.
بخش سوم: چرا ایران یوگوسلاوی نیست
با وجود شباهت در اقدامات غرب و آمریکا علیه یوگوسلاوی و ایران، تفاوتهای بنیادین میان این دو کشور سبب میشود که پروژه «یوگوسلاویزهکردن ایران» از اساس محکوم به شکست باشد. این تفاوتها را میتوان در چند محور کلیدی بررسی کرد:
الف.هویت تاریخی و ملی واقعی
یوگوسلاوی محصول توافقات سیاسی پس از جنگ جهانی اول بود. این کشور در 1918 بهطور مصنوعی و با ادغام سرزمینهایی از امپراتوریهای فروپاشیده شکل گرفت. در نتیجه، نه حافظه تاریخی مشترکی میان اقوام وجود داشت و نه زبان واحدی که آنان را به هم پیوند دهد. به همین دلیل، هنگام بروز بحران غرب ساخته، قومیتها بهراحتی راه جدایی پیش گرفتند.
ایران اما برعکس، نمونهای شاخص از یک ملت تاریخی است. از دوران هخامنشیان (550 ق.م) تا امروز، نام «ایران» در حافظه جمعی مردم این سرزمین حضور داشته است. زبان فارسی بهعنوان زبان مشترک اداری و فرهنگی، شبکهای از ارتباط میان اقوام مختلف ایجاد کرده است. آثار ادبی و تاریخی همچون شاهنامه فردوسی یا گلستان سعدی، حافظه فرهنگی مشترکی ساخته که فراتر از قومیتهاست. تجربههای بزرگ تاریخی همچون مقاومت در برابر حمله مغول، صفویان در برابر عثمانی و دفاع مقدس، هویت ملی ایران را بارها بازتولید و تقویت کرده است. چنین سرمایهای در یوگوسلاوی هرگز وجود نداشت.
ب.اقتصاد متنوع و مقاوم
اقتصاد یوگوسلاوی در دهه 1980 میلادی بهشدت وابسته به وامهای خارجی بود. بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بارها هشدار داده بودند که این کشور در صورت عدم اصلاح ساختار اقتصادی، با ورشکستگی روبهرو میشود. صنایع بزرگ در دست دولت، کارایی پایینی داشت و نرخ بیکاری در سال 1989 میلادی برابر با 1368خورشیدی به سرعت به بیش از 15 درصد رسید. با شروع تحریمها، اقتصاد یوگوسلاوی به سرعت فروپاشید و حتی قادر به تأمین کالاهای اساسی نبود.
در مقابل، اقتصاد ایران اگرچه طی چهار دهه اخیر تحت شدیدترین تحریمهای تاریخ بوده است، اما ایران توانسته است نوعی اقتصاد مقاومتی را شکل دهد و تابآوری خود را در مقابل تحریمها افزایش دهد. ایران دارای دومین ذخایر گاز طبیعی و چهارمین ذخایر نفت جهان است. صنایع متنوعی از پتروشیمی، فولاد، خودروسازی، داروسازی و کشاورزی گسترده دارد. بازار داخلی با بیش از 80 میلیون جمعیت، مزیت بزرگی برای گردش تولیدات داخلی فراهم میکند. نمونه بارز تابآوری ایران در دوره 1390 تا 1392 بود که با وجود تحریم بانکی و نفتی، کشور از مسیر سقوط اقتصادی کامل نجات یافت و حتی برخی صنایع مانند پتروشیمی و فولاد رشد کردند. این توانایی برای ایجاد خودکفایی، تفاوتی بنیادی با وضعیت شکننده یوگوسلاوی دارد.
پ.توان نظامی و بازدارندگی:
یکی از دلایل اصلی فروپاشی یوگوسلاوی، ضعف نظامی آن بود. ارتش خلق یوگوسلاوی که در دوران تیتو ساختاری قدرتمند داشت، پس از دهه 1980 با مشکلات مالی و سیاسی از هم پاشید. در جریان بمباران ناتو در سال 1999 میلادی برابر با 1378، صربستان نتوانست از حریم هوایی خود دفاع کند و زیرساختهای حیاتیاش در عرض چند هفته نابود شد.
ایران اما در چهار دهه اخیر بهطور مستمر توان دفاعی و بازدارندگی خود را ارتقا داده است. برنامه موشکی ایران با بردهای متنوع، امکان هدفگیری پایگاههای آمریکا در منطقه و سرزمینهای اشغالی در فلسطین را فراهم کرده است. توان پهپادی ایران در عملیاتهایی مانند حمله به پایگاه عینالاسد در دی 1398 و عملیاتهای محور مقاومت در منطقه به اثبات رسیده است. علاوه بر این، ایران یک شبکه راهبردی از متحدان منطقهای در لبنان، عراق و یمن دارد که عمق راهبردی کشور را چندین برابر کرده است هیچ یک از این توان در جریان جنگ 12 روزه به کارگیری نشد. ایران در جریان جنگ 12 روزه توان حمله به زیر ساخت های دشمن را به منصه ظهور رساند و این توازن قدرت مانع از این شد که دشمن به سمت بمباران زیرساختهای حیاتی ایران برود. چنین ظرفیتی در یوگوسلاوی هرگز وجود نداشت.
ت.رهبری و انسجام سیاسی
در یوگوسلاوی، مرگ تیتو در 1980 برابر با سال 1359 خورشیدی خلأ بزرگی در قدرت ایجاد کرد. او تنها شخصیتی بود که میتوانست اقوام مختلف را کنار هم نگه دارد. پس از مرگ او، شورای رهبری جمعی نتوانست ثبات ایجاد کند و رقابت میان رهبران قومی شدت گرفت. در نتیجه، کشور با تحریک خارجی از درون متلاشی شد.
در ایران اما رهبری سیاسی ساختارمند و مستحکم است. در طول چهار دهه، رهبران انقلاب امام خمینی و آیت الله خامنهای بارها با تدابیر راهبردی، کشور را از بحرانهای بزرگ عبور دادهاند. از مدیریت جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه 598 در سال 1367 تا مهار فتنههای سیاسی سالهای 1378، 1388 و 1401و دفاع میهنی در جنگ 12 روزه، این تداوم و انسجام رهبری، امکان سوءاستفاده دشمن از خلأ قدرت را از بین برده است. ولایت فقیه در ایران در مسیر نهادینه شدن است.
ث. جریانهای تجزیهطلب فاقد پشتوانه اجتماعی
در یوگوسلاوی، ملیگرایی افراطی صربها ریشه در قرن نوزدهم داشت و بر بستر تاریخی جنگهای بالکان شکل گرفته بود. این جریان پشتوانه اجتماعی وسیعی داشت و توانست در جنگهای کرواسی و بوسنی، دهها هزار شبهنظامی مسلح سازماندهی کند. قومیتهای رقیب در بالکان نیز توانستند دست به بسیج اجتماعی بزنند و اینگونه با تحریک دشمن آتش جنگ داخلی شعله ور شد.
اما در ایران، جریانهای تجزیهطلب کرد، بلوچ یا عرب فاقد چنین عقبهای هستند. اکثریت اقوام ایرانی خود را بخشی از ملت ایران میدانند. انتخابات متعدد نشان داده است که مردم این مناطق مشارکت بالایی در نظام سیاسی دارند. در جریان دفاع مقدس، هزاران رزمنده کرد، بلوچ، عرب و ترکمن دوشادوش دیگران از ایران دفاع کردند. بنابراین، برخلاف یوگوسلاوی، این جریانها ظرفیت و تمایل به تبدیل شدن به محور جنگ داخلی را ندارند و تلاشهای تجزیهطلبانه بیشتر محصول تحریکات خارجی است.
ج.ملیگرایی افراطی در ایران عقبه اجتماعی ندارد
در یوگوسلاوی، ملیگرایی افراطی صربها به یک جریان سیاسی قدرتمند بدل شد که توان بسیج اجتماعی و نظامی داشت. اما در ایران، جریانهای ملیگرای افراطی چه در شکل پهلویگرایی و چه در قالب قومگرایی افراطی فاقد منطق گسیلگری اجتماعی هستند. پهلویگرایی بیشتر گذشتهگرایی موهوم است که از سوی رسانههای خارجنشین تبلیغ میشود، اما در داخل کشور عقبه قابل اعتنا ندارد و نمیتواند نیروی موثر در مناقشه داخلی باشد. قومگرایی افراطی نیز به دلیل پیوندهای عمیق فرهنگی و تاریخی اقوام ایرانی با یکدیگر، نیز توان به میان کشیدن هویتی مرکز گریز و دیگر ستیز ندارند.
چ. حکومت ایران حکومت یک قومیت خاص نیست
در یوگوسلاوی، صربها عملاً ستون اصلی حکومت بودند و دیگر اقوام خود را تحت سلطه صربها میدیدند. همین احساس تبعیض، موتور محرک جداییطلبی شد. اما حکومت ایران مبتنی بر یک قومیت خاص نیست. ساختار جمهوری اسلامی بهگونهای است که اقوام مختلف در مجلس، دولت و نیروهای مسلح حضور دارند. از رؤسای جمهور تا فرماندهان جنگ، چهرههایی از قومیتهای گوناگون هستند که در امر حکمرانی مشارکت دارند و نقشآفرینی میکنند. این مشارکت گسترده، مانع شکلگیری احساس تبعیض ساختاری شده است. فارسی در ایران یک زبان مشترک است و کشور تحت حکمرانی یک قومیت نیست.
خ. سیاهنمایی علیه ایران برساخت رسانهای است و سیاهی دشمن یک واقعیت تاریخی
در یوگوسلاوی، کشتارهای قومی مانند سربرنیتسا در 1995 میلادی برابر با 1374 خورشیدی واقعیتی انکارناپذیر بود که تصاویر و اسناد آن در رسانهها منتشر شد. همین واقعیت، دستاویزی برای مشروع جلوه دادن مداخله ناتو بود.
اما در ایران، بسیاری از اتهامهای مطرحشده علیه نظام سیاسی حاکم بر ایران برساخت رسانهای است. روایتهایی مانند «سرکوب خونین» یا «کشتار گسترده» برای جمهوری اسلامی قابل طرح و پذیرش نیست. سیاه نمایی های رسانهای یک هدف اصلی را دنبال میکند و آن مشروعیتزدایی از نظام در افکار عمومی جهان و داخل برای مشروع نشان دادن مداخلات نظامی است. در شرایط حاضر به دلیل نسل کشی رژیم صهیونی در غزه و حمایت امریکا از آن این دو هیچ مشروعیت بین المللی برای اقدام علیه ایران ندارند. غرب چهره دموکراسی خواه دهه 90 در جنگ با یوگوسلاوی را دیگر امروز ندارد لذا مشاهده کردیم که در جنگ 12 روزه آمریکا و رژیم صهیونی علیه ایران افکار عمومی جهانی به نفع ایران بود.
مجموع این تفاوتها نشان میدهد که بنیانهای هویتی، اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران بهگونهای است که امکان تکرار سناریوی یوگوسلاوی وجود ندارد. یوگوسلاوی کشوری بود با هویت ساختگی، اقتصادی شکننده، ارتشی ضعیف و رهبری از هم پاشیده. ایران اما ملتی تاریخی، دارای اقتصاد متنوع، توان بازدارندگی بالا، تحت رهبری مستحکم وبا انسجام اجتماعی مثالزدنی است. به همین دلیل، پروژه غرب برای «یوگوسلاویزهکردن ایران» نهتنها فاقد شانس موفقیت است، بلکه میتواند با هوشیاری ملی و تقویت ساختارهای داخلی، به فرصتی برای انسجام بیشتر ملت ایران تبدیل شود. غرب امروز مانند جنگ یوگوسلاوی اهداف ژئوپلیتیک دارد و تغییر جغرافیای منطقه و تجزیه ایران را جست و جو میکند اما ایران امروز هیچ شباهتی به یوگوسلاوی ندارد.
بخش چهارم: چه باید کرد؟
برای مقابله با پروژه یوسلاویزه کردن ایران باید مجموعه سیاست هایی را در چند محور در دستور کار قرار دهد:
الف. محور اقتصادی: تابآوری و پیشدستی
- الف.1. تحقق اقتصاد مقاومتی واقعی: کاهش وابستگی به نفت، تمرکز بر صنایع دانشبنیان، پتروشیمی، کشاورزی هوشمند، معدن و زنجیره ارزش داخلی.
- الف. 2. ایجاد سپر مالی ملی: گسترش پیمانهای پولی دوجانبه و منطقهای با چین، روسیه، هند و کشورهای آسیای مرکزی برای دورزدن تحریمهای دلاری.
- الف. 3. افزایش تابآوری اجتماعی در برابر تحریمها: اصلاح نظام یارانهای و توزیع هوشمند منابع برای اقشار آسیبپذیر تا تحریمها نتوانند نارضایتی اجتماعی انباشته ایجاد کنند.
- الف.4. شفافیت اقتصادی و مبارزه واقعی با فساد: فساد داخلی میتواند همان نقشی را ایفا کند که بحران اقتصادی در یوگوسلاوی ایفا کرد.
ب. محور اجتماعی و فرهنگی: بازتولید انسجام ملی
- ب.1. تقویت هویت ایرانی – اسلامی: تولید محتوای فرهنگی، آموزشی و رسانهای که بر تاریخ مشترک، مقاومت ملی و پیوند اقوام ایرانی تأکید کند.
- ب.2. مدیریت هوشمند اقوام و مذاهب: تقویت مشارکت نخبگان قومی و مذهبی در حکمرانی (استانداران، نمایندگان مجلس، کابینه) برای جلوگیری از شکلگیری احساس تبعیض.
- ب.3. توانمندسازی مناطق مرزی: سرمایهگذاری در توسعه پایدار سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان و آذربایجان شرقی برای بستن دستاویز دشمن در تحریک قومیتها.
- ب.4. ارتقای سواد رسانهای: آموزش عمومی برای مقابله با جنگ شناختی و روایتهای جعلی در میان آحاد جامعه.
- ب.5. تاکید بر دشمن شناسی: مرزبندی با دشمن باید به عنوان دستور کار اصلی سیاست داخلی دنبال شود. همه جریانهای سیاسی باید امریکا و رژیم صهیونی را به عنوان دشمن شناسایی کنند.
پ.محور امنیتی – نظامی: بازدارندگی چندسطحی
- پ.1. تقویت توان بازدارندگی سخت: توسعه مستمر برنامه موشکی و پهپادی، افزایش پوشش پدافند هوایی و نمایش توانایی ضربه متقابل علیه دشمنان منطقهای.
- پ.2. مدیریت هوشمند اعتراضات داخلی: تمایز میان مطالبات اجتماعی واقعی و پروژههای آشوب هدایتشده. پاسخ نرم و اجتماعی به مطالبات و برخورد قاطع با خشونت سازمانیافته.
- پ.3. رصد و خنثیسازی شبکههای نفوذ و تجزیهطلبی: تمرکز اطلاعاتی بر شبکههای مرتبط با سرویسهای بیگانه و گروههای مسلح مرزی.
- پ.4. افزایش توان جنگ شناختی: سازماندهی جبهه رسانهای متحد داخلی و منطقهای برای روایتسازی فعال و نه صرفاً دفاعی.
ت. محور دیپلماسی: شکستن اراده غربی
- ت.1. دیپلماسی فعال چندجانبه: ایجاد بلوکهای همکاری با روسیه، چین، هند و اعضای بریکس و شانگهای برای توازنسازی در برابر اجماع غرب.
- ت.2. ایجاد آگاهی در افکار عمومی غرب: ایجاد شکاف در افکار عمومی غربی (بهویژه پس از جنگ غزه) برای بیاعتبار کردن روایتهای ضدایرانی.
- ت.3. تثبیت جایگاه منطقهای ایران: تبدیل محور مقاومت به یک سازوکار سیاسی-امنیتی پایدار و نه فقط نظامی؛ تشکیل پیمان نامه های امنیتی و نظامی منطقه ای و فرا منطقهای
- ت.4. دیپلماسی عمومی و نرمافزار قدرت: حضور فعال در عرصههای علمی، فرهنگی، ورزشی و فناوری برای تقویت تصویر ایران بهعنوان یک «ملت تاریخی پایدار» در برابر روایت «کشور بحرانزده».
- ت.5. ارسال پیام اقتدار به کشورهای غربی: دشمن باید خلل ناپذیری اراده سیاسی ایرانیان را عمیقا درک کند. درک قدرتمندی ایران در تصمیمات ظرف.
بخش پنجم: نتیجهگیری
جنگ 12 روزه رژیم صهیونی و امریکا علیه ایران در تابستان 1404 را میتوان نقطه عطفی در مواجهه آمریکا و رژیم صهیونی با ایران دانست؛ حادثهای که نشان داد ابزار «قدرت سخت» دشمن دیگر توان تعیینکنندهای برای تغییر معادلات در ایران ندارد. اما همانگونه که تجربه یوگوسلاوی و بسیاری از نمونههای دیگر در دهههای اخیر نشان دادهاند، ناکامی در عرصه نظامی بههیچوجه به معنای عقبنشینی استراتژیک غرب نیست، بلکه بهعکس، آغاز دورهای جدید از دشمنیها با بهرهگیری از راهبردهای ترکیبی و چندلایه است. از این منظر، نظریه «جنگ ترکیبی» که توسط تحلیلگران نظامی ناتو مطرح شده، بهخوبی وضعیت کنونی را توضیح میدهد. جنگی که مرز میان جنگ سخت و نرم، نظامی و غیرنظامی، رسانه و میدان نبرد را درهم میآمیزد و با فرسایش تدریجی ساختارها، اهداف ژئوپلیتیکی را پیگیری میکند.
اما در همین جا باید تفاوتی بنیادین را میان ماجرای« یوگوسلاوی» و داستان «ایران » برجسته کرد. یوگوسلاوی کشوری بود با هویت ملی شکننده و مصنوعی، اقتصادی ورشکسته و ساختاری سیاسی متکی به کاریزمای فردی تیتو. مرگ او عملاً چسب اجتماعی کشور را از هم گسست و مسیر فروپاشی را هموار کرد. ایران اما، به تعبیر بندیکت اندرسون در نظریه «جماعتهای تصوری»، یک ملت تاریخی است که طی قرون متمادی در تخیل و حافظه جمعی مردم این سرزمین زاده و بازتولید شده است. ایران نه محصول توافقات ژئوپلیتیک قدرتهای خارجی، بلکه نتیجه پیوستگی تمدنی، زبانی و تاریخی است. این تفاوت بنیادی، مانع اصلی برای تحقق پروژه «یوگوسلاویزهکردن ایران» است.
از منظر نظریه «وابستگی متقابل پیچیده» رابرت کیوهن و جوزف نای، باید توجه داشت که ایران برخلاف یوگوسلاوی، در شبکهای از روابط منطقهای و فرامنطقهای قرار دارد که امکان انزوای کامل آن را دشوار میسازد. ایران نهتنها دارای عمق راهبردی در محور مقاومت است، بلکه از نظر انرژی، ژئوپلیتیک و بازار مصرف جایگاهی دارد که حتی رقبای غرب مانند چین و روسیه را در صف مخالفان تجزیه یا فروپاشی آن قرار میدهد. همین وابستگیها، هزینه مداخله تمامعیار غرب را چند برابر کرده است.
از سوی دیگر، تجربههای چهار دهه اخیر ایران نشان داده که فشار خارجی، بیش از آنکه انسجام ملی را تضعیف کند، به تقویت آن منجر میشود. نظرگاه «تهدید خارجی به مثابه عامل انسجام» در دانش سیاست بهخوبی توضیح میدهد که چگونه در شرایط بحرانی، نیروهای اجتماعی درون کشور گرایش بیشتری به همبستگی و حمایت از حکومت پیدا میکنند. جنگ تحمیلی دهه 60، تحریمهای فلجکننده دهه 90 و حتی اعتراضات اخیر، هر بار این واقعیت را بازتاب دادهاند. بنابراین پروژهای که قرار است انسجام ایران را بشکند، در عمل میتواند انسجام تازهای بسازد.
با این همه، نباید سادهانگار بود. «یوگوسلاویزهکردن ایران» گرچه به معنای فروپاشی کامل قابل تحقق نیست، اما میتواند در قالب جنگ روانی، تحریمهای شدیدتر، فشارهای حقوق بشری و تحریک قومیتها، هزینههای اقتصادی و اجتماعی زیادی بر کشور تحمیل کند. نظریه «فرسایش استراتژیک» بهخوبی این وضعیت را توضیح میدهد. در این وضعیت هدف نه پیروزی سریع، بلکه تخلیه تدریجی توان و اراده طرف مقابل است. غرب، پس از ناکامی در جنگ 12 روزه، دقیقاً به این مسیر روی آورده است.
بنابراین، پاسخ ایران نمیتواند صرفاً دفاع نظامی یا مقاومت منفعلانه باشد. ایران برای ناکام گذاشتن پروژه غرب باید چهار محور کلیدی را دنبال کند:
نخست، تقویت تابآوری اقتصادی و پیشبرد واقعی «اقتصاد مقاومتی» برای کاهش آسیبپذیری.
دوم، بازتولید هویت ملی در قالبی که هم به سرمایههای تاریخی و فرهنگی متکی باشد و هم پاسخگوی نیازهای نسل جدید.
سوم، توسعه دیپلماسی فعال برای شکستن اجماعسازی غربی و بهرهگیری از تضادهای درونسیستمی قدرتهای جهانی.
چهارم، توسعه توان دفاعی و نظامی برای بازسازی توان بازدارندگی خود در برابر دشمنان جسور و گستاخ.
تجربه یوگوسلاوی هشدار است، اما نه سرنوشتی محتوم. همانطور که نظریه عاملیت در روابط بینالملل یادآور میشود، ساختارها تعیینکننده مطلق نیستند و کنشگری هوشمندانه میتواند حتی در سختترین شرایط مسیر متفاوتی بیافریند. ایران اگر بتواند در برابر فشارهای ترکیبی غرب با کنشگری خلاق، انسجام درونی و هوشمندی راهبردی عمل کند، نهتنها از دام پروژه یوگوسلاویزهسازی خواهد گریخت، بلکه این فشارها را به فرصتی برای تثبیت موقعیت ژئوپلیتیک خود در نظم جهانی آینده بدل خواهد ساخت.
اینک، پس از جنگ 12 روزه، مسئله اصلی ایران نه صرفاً مقاومت، بلکه چگونگی تبدیل تهدید به فرصت است. فرصتی برای آنکه نشان دهد برخلاف یوگوسلاوی، ملتی تاریخی با توان بازدارندگی، اقتصاد مقاوم و رهبری مستحکم را نمیتوان با ابزارهای فرسایشی شکست داد.
انتهای پیام/