گفتوگو | جهاد سازندگی، طغیان مؤمنانه مردم، علیه ساختار بروکراتیک سنتی
اشاره | سید جواد میرشفیعیان از چهرههای نخستین جهاد سازندگی است که حضورش در میدان مجاهدت، همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1359 تثبیت شد. پیش از آن نیز، با شکلگیری سپاه پاسداران در شهرستان خوانسار استان اصفهان، همکاری نزدیکی با سپاه داشت و در مقاطع مختلف، بهصورت داوطلب در کنار جهادگران به خدمت مشغول بود. اما مهرماه 59 نقطهی عطفی در زندگی او شد؛ چرا که از آن زمان بهطور ثابت به جهاد پیوست و تا پایان هشت سال دفاع مقدس در جبههها باقی ماند. او در طول جنگ، دوشادوش دیگر جهادگران، مسئولیتهای گوناگون را بر عهده گرفت؛ از پشتیبانی و مهندسی گرفته تا کارهای عمرانی و تدارکاتی که جبههها را زنده نگه میداشت. آنچه کار او و یارانش را متمایز میکرد، روحیهی اخلاص و ولایتمداری بود که همچون نخ تسبیح، همهی نیروها را به هم پیوند میزد.
بیشتر بخوانید
«جهاد سازندگی» درّ گرانقدر انقلاب اسلامی
پس از پایان دفاع مقدس، مسیر خدمت میرشفیعیان متوقف نشد. او به مجموعههای جهادی پیوست و در تداوم همان روحیهی سازندگی، در پروژههای عمرانی و ملی کشور نقشآفرین بود. بعدها نیز با بنیانگذاری کانون سنگرسازان بیسنگر، که یادگار جهادگران مهندسی رزمی دوران جنگ است، به فعالیت ادامه داد و تا امروز همچنان با همان انگیزهی نخستین در صحنه حضور دارد. متن زیر، روایت میرشفیعیان از چیستی جهادسازندگی است.
—
شما بهعنوان پیشکسوت جهاد سازندگی و سنگرسازان بیسنگر شناخته شدهاید. یک سؤال کلیدی و راهبردی داریم؛ بعد از جهاد همه تلاش میکنند خود را منتسب به فرهنگ جهادی بدانند و بگویند کار جهادی میکنند جهاد چه ویژگی و خاصیتی داشت که اینچنین کارآمد بود و به تجربهای مثالزدنی در انقلاب تبدیل شد؟
به نظر من، جهادی که امروز از آن یاد میشود، همان جهاد دوران دفاع مقدس و ابتدای انقلاب است؛ دورهای که جمع کثیری از آحاد مردم در آن حضور یافتند. این مجموعهی جهاد سازندگی تفاوت بسیار زیادی با بدنهی اجرایی دولت و ساختارهای حکومتی داشت. کسانی که وارد جهاد شدند، از اقشار مختلف مردم بودند، با تخصصها و توانمندیهای گوناگون. اما آنچه آنها را متمایز میکرد، روحیه و اعتقاد خاصی بود که بهوضوح دیده میشد؛ معنای واقعی کار برای رضای خدا، خدمت به خلق خدا و خدمت به میهن در عمل عینیت پیدا میکرد. مجاهدت فی سبیلالله در چهرهی آنها قابل لمس بود؛ همه چیز برای رضای خدا بود و همین باعث شد جهاد به یک ساختار مردمی تبدیل شود.
وقتی چنین مجموعهای شکل گرفت و در قالب یک نهاد سازمانیافته به خدمت مشغول شد، مردم عادی ـ که دریافتکنندگان مستقیم خدمات بودند ـ صدق و صفا و صمیمیت نیروها را لمس کردند و خودشان هم به میدان آمدند. این تفاوت اساسی جهاد با سایر نهادها بود؛ جایی که کارها تشکیلاتی و دستوری و از بالا به پایین انجام نمیشد، بلکه همه با هم و در کنار هم کار میکردند. تفاوت اصلی در اخلاص و نیتها بود.
برداشتی که میتوان از فرمایش شما داشت این است که جهاد سازندگی نوعی بازبینی یا شورش مردمی علیه ساختار بروکراتیک کند و ناکارآمدی بود که بیش از صد سال در کشور حاکم شده بود و دیگر کارآمدی نداشت. مردم تصمیم گرفتند خودشان مسئولیت کار را به عهده بگیرند، با اهداف انقلاب و با همان اخلاص. آیا چنین برداشتی درست است؟
بله، بهنوعی میتوان چنین برداشتی هم داشت.
یکی از مهمترین عملکردهای جهاد این بود که بدون آنکه نیروی نظامی باشد یا حکمی از جایی داشته باشد، بهطور خودجوش وارد جنگ تحمیلی شد و خلأهای بزرگی را پر کرد. بهتأکید امام، نقش جهاد سازندگی در جنگ کمتر از نیروهای نظامی نبود. چگونه ممکن است یک نهاد غیرنظامی که مأموریتی نداشت، همتراز نیروهای مسلح عمل کند؟
وقتی یک جمع یا یک نهاد با نیت رضای خدا و فی سبیلالله وارد عرصه شود، تفاوتی برایش نمیکند که میدان خدمت کجاست. وقتی چنین نیتی وجود دارد، شبانهروز مجاهدانه کار میکند و هر جا کمبودی باشد، قدم پیش میگذارد. در ماجرای جنگ تحمیلی نیز همینطور شد. آنجا هم چالشها و خلأهایی وجود داشت. نیروهای جهاد احساس کردند که میتوانند کمک کنند، پس بدون توجه به اینکه وظیفهی کدام سازمان است، وارد شدند تا نیازها را برطرف کنند.
جهاد سازندگی وقتی وارد جنگ شد، خود را محدود به یک کار خاص نکرد. تنوع فعالیتهای جهاد در جبهه قابل شمارش نیست: از جابهجایی نیرو و جذب کمکهای مردمی گرفته تا حملونقل، راهسازی، سنگرسازی و هر کاری که روی زمین مانده بود. به روایت بسیاری، یکی از هنرهای بزرگ جهاد در اوایل جنگ همین مدیریت و هماهنگی بود. جهاد توانست بین نیروهای حاضر در جبهه انسجام ایجاد کند.
برای نمونه، در اتاق جنگ آبادان یکی از اعضای اصلی، نمایندهی جهاد، آقای جزایری بود که در تصمیمگیریها نقش داشت و نظر میداد. هرجا اختلاف یا ناهماهنگی پیش میآمد، جهاد سعی میکرد آن را برطرف کند. با بررسی مشکلات و کمبودهای نیروهای مسلح در منطقه، جهاد اقدام به رفع آنها میکرد تا این عزیزان بتوانند بایستند و دفاع کنند.
واقعیت این است که جهاد در همهی مراحل حضور داشت؛ حتی کارهای جزئی مانند تأمین غذا، جابهجایی مردم و ایجاد مواضع دفاعی بر عهدهی جهاد بود. این تفاوت بزرگ جهاد بود؛ نهادی غیرنظامی، اما در دل جنگ، همسنگ و در کنار نیروهای مسلح، و گاه مکمل اصلی آنها.
نیروهای سپاه و ارتش ما تا یکیدو سال نخست جنگ هنوز به سطحی از رشد و توانمندی نرسیده بودند که بتوانند حجم عظیم از کارهای مهندسی را در برابر دشمن انجام دهند. این جهاد بود که با ابتکارات خود، بار اصلی مهندسی جنگ را بر دوش گرفت. در بسیاری از موارد، عملاً مسئولیت مهندسی ـ که از کارهای حیاتی دوران دفاع مقدس بود ـ به عهدهی جهاد قرار گرفت. در سالهای پایانی جنگ، وقتی سپاه و قرارگاهها توسعه یافتند و امکانات بیشتری فراهم شد، باز هم نیروهای مهندسی آنها عمدتاً توسط بچههای جهاد پایهگذاری و آموزش داده شدند. من خود شخصاً از این موضوع مطلع هستم.
به هر صورت، آنچه اهمیت داشت، این بود که جهاد وظیفهی ذاتی و درونی خود را احساس میکرد؛ وظیفهای شرعی که بر دوشش بود و او را وادار میساخت در نظام جمهوری اسلامی و در صحنهی انقلاب حضور داشته باشد. در دوران جنگ، جهاد این وظیفه را بر خود واجب دید که نیازها و کمبودها را برطرف کند. حقیقتاً یک مجاهد و انسان ازخودگذشتهی دلسوز برای نظام و انقلاب یعنی همین: جایی که خلا و مشکلی وجود دارد، بیدرنگ به میدان برود و آن را برطرف سازد.
امروز شرایط با گذشته متفاوت شده است. بحثهای فناورانه و نقش رسانه بسیار پررنگ است. البته در همان دوران جنگ هم رسانه نقش مهمی داشت، اما اکنون آرایش صحنه تغییر کرده و هر دو جبهه ـ هم دشمنان و هم ما ـ بهطور مستمر در حال بهروز شدن هستند. در این شرایط، از فرهنگ و مدیریت جهادی چه درسی میتوان گرفت؟ آیا احیای همان نهاد یا همان ساختار ممکن است؟ یا باید به سمت رویکردهای دیگری برویم؟
در کشور، بیشترین موفقیتها همیشه در مواقعی رقم خورده که کارها مردمی و برای رضای خدا بوده است. اگر امروز هم میخواهیم موفق شویم، باید کاری کنیم که مردم با اعتقاد و از سر باور وارد میدان شوند. همهی اقشار و همهی تیپهای مختلف جامعه باید پای کار بیایند. لازمهی چنین امری آن است که مردم، از نظر فرهنگی و اعتقادی، ذهنیت و آمادگی لازم را داشته باشند.
اما این آمادگی حاصل نمیشود مگر اینکه ما بتوانیم در کشور بهقدر کافی تولید محتوا و کار فرهنگی انجام دهیم. باید الگوهای درست را معرفی کنیم، نمونههای موفق گذشته را بهخوبی ارائه دهیم و آنها را به دانشآموزان، دانشجویان و عموم مردم نشان دهیم تا از آنها درس بگیرند و برداشت درستی پیدا کنند. تنها در این صورت است که مردم با اختیار و اشتیاق پای کار خواهند آمد.
باید نگاه کنیم که چقدر تولید محتوا و کار فرهنگی داشتهایم؟ چه چیزهایی به مردم ارائه دادهایم؟ واقعیت این است که کمکاری شده است. حتی در هفتهی دفاع مقدس یا دیگر مناسبتها، بهجای آنکه از ماهها قبل برنامهریزی کنیم، تنها دو سه هفته مانده به تکاپو میافتیم و آن هم در حد رفع تکلیف انجام میشود و خروجی مطلوبی ندارد.
اگر بخواهیم فرهنگ جهادی زنده بماند، باید کار فرهنگی جدی، الگوپردازی صحیح و معرفی درست الگوها را در دستور کار قرار دهیم. وگرنه نه جهاد به همان شکل گذشته احیا خواهد شد، نه تشکیلاتی جای آن را پر میکند و نه گروههای جهادی موجود قادر به حل مشکلات کشور خواهند بود. مردم باید الگوی صحیح بگیرند؛ از آدمهای معتقد، مؤمن و یا حتی کسانی که مدعی انقلابیگریاند، باید برداشت درستی ارائه شود.
انتهای پیام/