جوانی که امام حسینی شد؛ روایت زندگی و شهادت علی مرادی‌مکوندی

شهید علی مرادی‌مکوندی، سرباز جوانی که عشق به امام حسین(ع) نه تنها در وجودش ریشه دوانده بود، که مسیر زندگی و در نهایت، شهادتش را رقم زد.
– اخبار استانها –

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از اهواز، در آستانهٔ محرم، زمانی که نوای عزاداری برای سیدالشهدا(ع) در گوشه‌گوشهٔ ایران طنین‌انداز می‌شود، داستان جوانی از دیار هفتگل خوزستان، قصه‌ای را زمزمه می‌کند که گویی از دل تاریخ عاشورا برخاسته است. علی مرادی‌مکوندی، سرباز جوانی که عشق به امام حسین(ع) نه تنها در وجودش ریشه دوانده بود، که مسیر زندگی و در نهایت، شهادتش را رقم زد. این گزارش، روایتی است از زندگی کوتاه اما پربار این شهید، از زبان کسانی که قلبشان با یاد او می‌تپد.

روایت ایثاری که به شهادت رسید

در سکونتگاه سادهٔ خانواده مرادی مکوندی، ملک محمد مرادی، پدری که خود رزمندهٔ کهنه‌کار دفاع مقدس است، روی صندلی نشسته و چشمانش را که به تصویر پسرش دوخته، با دستمالی پاک می‌کند. نفس عمیقی می‌کشد و روایت را آغاز می‌کند:علی متولد ششم مهرماه 1383 بود. پسری که از مهدکودک تا دیپلم، درس خواند و بعد، با همان عشق و مسئولیتی که در ذاتش بود، راهی سربازی شد.

صدایش وقتی از مرخصی‌های سه‌روزهٔ پسرش به دلیل بومی‌بودن می‌گوید، پر از حسرت می‌شود.خیلی مومن و مقید به کار بود. همین که به روستایمان جارود می‌آمد، اول سراغ کمک در کشاورزی بود و بعد، بی‌معطلی سمت هیئت عزاداری می رفت. همیشه پیشقدم بود؛ از نظافت مسجد تا آماده‌سازی برای مراسم. پارسال هم که دوره آموزشیش تمام شد، مستقیم آمد و در هیئت مشغول خدمت شد.

اما روز حادثه، روزی است که انگار با مرکب سرنوشت بر پیشانی علی نوشته شده بود پدر ادامه می‌دهد: همان روز مرخصی‌اش، به من گفت: “بابا بیا برویم روستا تا مسجد را برای محرم آماده کنیم، دوستانم در سربازی هستند و نمی‌توانند.” رفتیم و این تقدیر الهی بود که او آنجا بماند. با رضایت کامل؛ برای خدمت به مردم و اهل بیت ماند.

ملک محمد از ویژگی‌های برجستهٔ پسرش می‌گوید: کمک‌حال بودن ذاتی علی بود. هر جا؛ فاتحه‌خوانی، عروسی یا کاری بود، می‌رفت و کمک می‌کرد، حتی در همان روز آخر، یکی از دوستانش کاری داشت و علی قبول کرد جای او بماند. شاید اگر نمانده بود، این اتفاق نمی‌افتاد. اما این ذات فداکارش بود.

پدر، با یادآوری هشدارهای همیشگی علی، می گوید: همیشه به من می‌گفت: بابا مواظب خودت باش، جنگ شده و جنگ شوخی‌بردار نیست. خودم که در جبهه بودم، می‌دانم جنگ چیست. علی هم با آگاهی کامل، در جایگاهش ایستاد.

پدر شهید علی مرادی مکوندی آخرین لحظات را با چشمانی اشک‌بار به یاد می‌آورد:تا ساعت 12 شب به جستجویش بودیم. تا اینکه برادران پادگان او را پیدا کردند. پسر بسیار خوبی بود. هر کاری می‌کرد، با عشق و ایمان بود.

 قصهٔ زود آمدن و زود رفتن

در گوشهٔ دیگر خانه، مادر علی  نشسته و عکس پسرش را در آغوش گرفته. صدایش وقتی حرف می‌زند، لرزشی از غم و افتخار دارد. قصه را از همان ابتدا شروع می‌کند:  8 ماهه به دنیا آمد. انگار قسمت بود که هم زود به دنیا بیاید، هم زود از دنیا برود. 

جوانی که امام حسینی شد؛ روایت زندگی و شهادت علی مرادی‌مکوندی

مادر علی را پسری مهربان، خوش‌اخلاق و باایمان توصیف می‌کند که عشق به امام حسین(ع) در جانش ریشه دوانده بود می گوید: از وقتی خودش را شناخت، عاشق خدمت بود. از اولین محرمی که با پدرش به مسجد رفت، دیگر پای ثابت مراسم بود؛ هم برای نظافت، هم برای خدمت به عزاداران می رفت. 

مادر به خاطره‌ای از سال قبل اشاره می‌کند: پارسال در دوره آموزشی سربازی بود، ولی برای دهه عاشورا مرخصی گرفت و آمد. فردای عاشورا، جمعه ساعت 9:30 صبح به پادگان برگشت و ساعت 3 بعدازظهر، آن اتفاق افتاد.

مادر، لحظات هول‌انگیز پس از حادثه را با جزییاتی دقیق روایت می‌کند: از اهواز بهم زنگ زد که پادگان ‘الحدید’ را بمباران کردند. با پسرم [یکی دیگر از پسرانم] به سمت پادگان رفتیم. خیلی تلاش کردند بروند کمک کنند، ولی نگذاشتند چون منطقه نظامی بود. هرکس حرفی می‌زد؛ یکی می‌گفت برای کمک رفته، یکی می‌گفت در بیمارستان است. تا ساعت 12 شب تمام بیمارستان‌ها را گشتیم، تا اینکه فهمیدیم شهید شده است.

جوانی که امام حسینی شد؛ روایت زندگی و شهادت علی مرادی‌مکوندی

مادر بر احساس مسئولیت فوق‌العادهٔ علی تاکید دارد ومی‌گفت: علی می گفت می‌خواهم خدمتم تموم بشه، فقط 6 ماه دیگر مانده بود. آنقدر منظم بود که یک ماه پیش به خاطر نظم و نظافتش تشویقش کرده بودم. حتی در روز حادثه، جای دوستش مانده بود تا او بتواند ناهار بخورد، چون وقت آشپزخانه تمام شده بود. 

مادر می‌گوید: علی زیاد دنیایی نبود. همیشه می‌گفت: دنیا ارزش نداره، آخرش رفتنه. شاید برم شهید بشم. این قسمت شد. او رفت و امام حسینی شد. 

بجوانی که راه درست را انتخاب کرد

اسماعیل، برادر بزرگتر علی، که به دلیل شغلش از خوزستان دورافتاده، با صدایی که غم غربت و فراق در آن موج می‌زند، از برادر کوچکترش می‌گوید:  علی آخرین فرزند خانواده بود و مثل دست راست پدر و مادربود. از بچگی تا وقتی که من از خوزستان رفتم، همیشه پیش خانواده بود.

جوانی که امام حسینی شد؛ روایت زندگی و شهادت علی مرادی‌مکوندی 

او علی را جوانی توصیف می‌کند که اوقات فراغتش را با تفریحات سالم پر می‌کرد.  اهل رفیق‌بازی و دوستان خیابانی نبود. عاشق ماهیگیری بود و در مغازه به من کمک می‌کرد. بعد از دیپلم، با احساس مسئولیت بالا سربازی رفت.

اسماعیل به روزهای نزدیک به حادثه اشاره می‌کند: در همین ماه‌های اخیر بود که به خانه آمده بود. شرایط پادگان عادی نبود. حتی به پدر و مادرم گفتم بهش بگویند مواظب خودش باشد. اما حس مسئولیت ذاتی‌اش باعث شد در آن شرایط حساس بماند. 

علی مرادی مکوندی در زمان شهادت، هنوز 21 سالگی را به طور کامل پشت سر نگذاشته بود

 برادرش در پایان، با گرامیداشت یاد او، گفت:  در جامعه ما هرکسی راه خودش را انتخاب می‌کند. علی راه درست را انتخاب کرد. او دوست داشت این راه  شهادت را ادامه دهد. 

 نامی که بر تارک ایثار می‌درخشد

علی مرادی‌مکوندی، جوانی از تبار خاکی که با عشق به آسمان پیوند خورد، قصه‌اش تنها یک خبر نیست؛ روایتی است از معنای واقعی خدمت، ایثار و عشق به اهل بیت (ع). زندگی کوتاه او، اما سرشار از لحظه‌هایی است که هر یک، درسی از مسئولیت‌پذیری، فداکاری و ایمان را در خود دارد. او رفت، اما نه به پایان، که به اغازی جاودانه؛ چرا که نامش همچون ستاره‌ای، در آسمان شهادت و ایثار می‌درخشد و برای نسل جوان، نمادی می‌شود از “جوانی که راه درست را انتخاب کرد”.

شهید علی مرادی‌مکوندی از مدافعان وطن است که روز جمعه 30 خردادماه سال 1404 در تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی به خاک جمهوری اسلامی ایران به همراه شهید سید نبی‌الله حسینی‌خواه و شهید مجتبی بوخضیری در اهواز به شهادت رسید.

انتهای پیام/

 

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا