از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

درجریان برگزاری دومین کنگره سه هزار شهید استان سمنان، خیابان انقلاب به صحنه تاریخ بدل شد؛خیابانی که دیوارهایش آینه خاطرات شدند و کوچه‌هایش پژواک فریاد آزادی.آری، اینجا، تئاتر خیابانی انقلاب آغازشد؛نمایشی که نه فقط برای مخاطب، بلکه با او روی صحنه رفت.
– اخبار استانها –

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از سمنان، صدای کودک روزنامه‌فروش، پرده نخست را گشود: «روزنامه… روزنامه… خبرهای داغ!» فریادی کودکانه که همانند ناقوس بیداری در کوچه‌ها پیچید. تماشاگران دور شدند از زمان حال و خود را در خرداد 1342 یافتند، درست در میانه تاریخ.

فریاد آغازین…

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

سخنان امام خمینی در مدرسه فیضیه بر صحنه جاری شد؛ کلماتی چون خنجر بر پیکر استبداد. امام شاه را هشدار می‌داد که به بیگانه اعتماد نکند و به آمریکا دل نبندد. صدای خطابه در فضا می‌پیچید و مردمانِ نمایش، همزمان با مردمان آن روزگار، لرزیدند و برخاستند.

تماشاگران بی‌اختیار شعار دادند: «یا مرگ یا خمینی!» و این شعار، نخستین گام از حرکت طولانی اما عظیم پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بود که با بازیگران و مردم باهم آن را برداشتند. آری، در این نمایش، مردم دیگر نه تماشاگر، بلکه بازیگران تاریخ بودند؛ مردمانی که در کوچه‌های نمایش قدم می‌زدند و با هر شعار، پرده‌ای از استبداد را می‌دریدند.

لوتی آزادی…

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

در میانه نمایش، حاج طیب رضایی بر صحنه آمد؛ لوتی نام‌آشنای تهران، با عزمی قاطع و سری استوار. لحظه دستگیری‌اش را به چشم دیدیم، لحظه‌ای که شجاعت با طناب دار پیوند خورد. صدای حکم اعدام، چون صاعقه بر سر تماشاگران فرود آمد.

بعضی‌ها زیر لب صلوات فرستادند، بعضی‌ها گریستند. اما صدای رسای حاج طیب برای همیشه جاودانه ماند و آن اینکه« اگر روزی خمینی را دیدید، به او بگویید که خیلی‌ها شما را دیدند و خریدند؛ اما من شما را ندیده خریدم…»

زنجیر کاپیتالاسیون بر عزت و شرافت ایران …

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

صحنه‌ای دیگر، پرده‌ای دیگر؛ کاپیتالاسیون! با ادامه حرکت مردم در مسیر دشوار آزادی و مبارزه با رژیم ستم‌شاهی، صدای روزنامه‌فروشی دیگر توجه‌ها را جلب کرد! آری، این‌باز مردم صحنه دیگری از بی‌کفایتی رژیم منحوس پهلوی را مرور کردند؛ تصویب قانون کاپیتولاسیون! قانونی که عزت ملت را به حراج گذاشته بود.

تماشاگران، هم‌صدا با فریاد بازیگران، علیه این قانون ننگین خروشیدند. خیابان انقلاب لرزید از شعار «استقلال، آزادی» و «مرگ بر آمریکا».

تبعید در سکوت…

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

آنگاه خبر دستگیری امام روایت شد؛ بازیگران او را در میان خود گرفتند و با بغضی سنگین، به سوی تبعیدگاه ترکیه بردند. فریاد «درود بر خمینی» با اشک‌های تماشاگران درهم آمیخت. خیابان پر شد از سکوتی از جنس فریاد؛ اما دیری نپایید که مردم همراه با بازیگران فریاد درود بر خمینی (ره) را بلندتر از هر زمان دیگری سر دادند.

ناگهان صدای شلیک‌ها بلند شد؛ صحنه‌ای از ترور حسنعلی منصور به دست محمد بخارایی جوان. مردم، حیرت‌زده به تماشای این پرده نشستند؛ پرده‌ای که شجاعت را به تصویر کشید، شجاعتی که به بهای جان تمام شد.

شکنجه‌های دردناک ساواک

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

نوبت به صحنه‌های تاریک رسید. صدای جیغ دخترک انقلابی جمعیت را بُهت زده کرد. دیوارها سیاه شدند. بازیگری، نقش ساواکی‌ها را بازی می‌کرد که مبارزان را شکنجه می‌داد و مردم از پشت پنجره‌ای صحنه این دردناک را می‌دیدند و متأثر می‌شدند. فریادهای درد، مثل پتک بر دل تماشاگران کوبیده می‌شد. زنی بر زمین افتاد، گلوله‌ای در سینه‌اش نشست، و مردم با اشک و خشم فریاد زدند: «مرگ بر شاه!»

امیدی که خاموش نشد

اما حتی این صحنه هم پایان نبود. مردمِ نمایش، درست مانند مردم تاریخ، از مسیر بازنگشتند. حتی با وجود دستگیری‌های گسترده ساواک و شکنجه شدید مردم انقلابی، آنان با دستانی گره‌خورده و قلب‌هایی شعله‌ور، ادامه دادند. ایجا و در خیابان انقاب هر شعار، قدمی بود تا آن روز موعود و مردم حاضر در این نمایش، آن را به خوبی درک کرده بودند.

فرار شاه…

پرده‌ها روشن‌تر شد. صحنه، میدان فرودگاه را تداعی می‌کرد؛ روزی که شاه از کشور گریخت. صحنه، صحنه خوشحالی و حلاوت برای مردم بود؛ صحنه‌ای که آن مرد تصاویر معروف انقلاب، با آن کلاه درست شده از روزنامه اطلاعات با تیتر معروف «شاه رفت» خبر از واقعیتی شیرین برای آینده ایران عزیز می‌داد. مردم، دست‌ها را بالا بردند و تکبیر گفتند. در چهره‌ها لبخند بود، اما لبخندی که بوی خون شهیدان می‌داد.

بازگشت آفتاب و پیروزی انقلاب…

در ادامه جوان انقلابی خبر مهمی برای مردم داشت؛ امام خمینی به وطن بازگشته و در بهشت زهرا سخنرانی داشت؛ اینجا و در آخرین پرده، تصویر 22 بهمن 57 جان گرفت. پرچم‌ها برافراشته شد، شعارها فضا را پر کرد، و مردم با هم فریاد زدند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی!» خیابان ایران در این لحظه دیگر فقط خیابانی معمولی نبود؛ خود به تاریخ بدل شده بود.

نمایش اما در همین‌جا پایان نیافت. راوی گفت: «این انقلاب تا ظهور مهدی موعود ادامه خواهد یافت.» صدای شعار «خامنه‌ای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است» سالن را پر کرد. تماشاگران، بی‌اختیار ایستادند و کف زدند؛ نه برای پایان نمایش، که برای استمرار حقیقت.

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدنداز فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

تویی تمام ماجرا…

به طور حتم پس ا این سلسله نمایشواره‌ها مخاطبان فهمیدند که این داستان تنها حکایت گذشتگان نیست؛ خود آنان نیز در این مسیر سهیم‌اند. خیابان ایران با همه نور و صداهایش، آینه‌ای شد که هرکس تصویر خویش را در آن دید.

از فریاد 42 تا طلیعه 57 در خیابان انقلاب؛ مردم سمنان، بازیگران زندهٔ تاریخ شدند

در پایان، تماشاگران از خیابان انقلاب بیرون آمدند و وارد بازسازی تاریخ  در دفاع مقدس شدند، اما حس می‌کردند همچنان در صحنه‌ انقلابند. صدای کودک روزنامه‌فروش هنوز در گوش‌ها می‌پیچید: «روزنامه… روزنامه… خبرهای داغ!» و انگار خبر داغ کودک روزنامه‌فروش این بود که تاریخ، همچنان زنده است و ما هنوز بازیگران اصلی آنیم!

روایت  از آذر پژمان

انتهای پیام/

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا