سقوط سیاه نوجوان 16 ساله؛ رفاقتی که به قعر چاه اعتیاد رسید

این گزارش حکایت واقعی از اتفاقات رفاقت و گرفتاری تلخ یک نوجوان ۱۶ ساله است که منجر به سقوط به قعر چاه اعتیاد شده است.
– اخبار استانها –

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از اراک، در حالی که جامعه با موج فزاینده‌ای از آسیب‌های اجتماعی از جمله اعتیاد، خشونت خانوادگی، طلاق و بزهکاری نوجوانان مواجه است، تحلیل و بررسی دقیق پرونده‌های مربوط به این آسیب‌ها، به عنوان یک راهبرد مؤثر در پیشگیری از وقوع جرایم مشابه در آینده مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته است.

به گفته متخصصان و کارشناسان، هر پرونده اجتماعی در دل خود مجموعه‌ای از عوامل و شرایط زمینه‌ساز وقوع جرم یا انحراف اجتماعی را دارد که در صورت استخراج دقیق این داده‌ها، می‌توان الگوهای رفتاری پرخطر را شناسایی کرده و از تکرار آن‌ها جلوگیری کرد.

«باید از هر پرونده یک درس گرفت.» این جمله‌ای‌ست که بارها از زبان قاضیان و مددکاران شنیده می‌شود چراکه بررسی روند زندگی فرد خاطی یا آسیب‌دیده، شناخت نقاط ضعف ساختارهای حمایتی و نقش محیط‌های اجتماعی در تشدید بحران‌ها، از جمله نکاتی است که می‌تواند به بهبود سیاست‌گذاری‌های اجتماعی کمک کند، از سوی دیگر، بهره‌گیری از این پرونده‌ها در برنامه‌های آموزشی و رسانه‌ای نیز می‌تواند به آگاه‌سازی عمومی، اصلاح نگرش‌ها و تقویت فرهنگ پیشگیری در میان مردم بینجامد.

این درحالیست که، باید تأکید کرد که آسیب‌های اجتماعی، تنها یک رخداد فردی یا خانوادگی نیستند، بلکه زنگ هشداری برای جامعه و مسئولان‌اند تا پیش از آنکه این آسیب‌ها به بحران‌های امنیتی تبدیل شوند، برای آن چاره‌ای بیندیشند.

در این راستا، خبرگزاری تسنیم استان مرکزی در پرونده‌ای ادامه‌دار و مستمر با عنوان « دست ها بالا، تکون نخور!» ضمن روایت داستان‌گونه از پرونده‌های واقعی در حوزه آسیب های اجتماعی و بزهکاری اجتماعی، در گفت‌و‌گو با کارشناسان و مسئولان ابعاد مختلف و راهکارهای عبور از بحران های اجتماعی و این آسیب ها را بررسی می کند که یکی از این پرونده ها در زیر می‌آید:

 باران تند و بی‌امان می‌بارید و کوچه‌های تاریک شهر را در سکوت غم‌انگیزی فرو برده بود. علی، با کاپشن خیس و دستانی لرزان، در گوشه‌ای ایستاده بود. قلبش تند می‌زد و صدایی در ذهنش فریاد می‌کشید: فرار کن!  اما قبل از اینکه بتواند قدمی بردارد، نور خیره‌کننده چراغ‌های پلیس شب را شکافت.

صدای آژیر گوشش را پر کرد و دو مأمور پلیس با گام‌های سنگین به سمتش دویدند. یکی از آن‌ها فریاد زد. “دست‌ها بالا! تکون نخور!” علی خشکش زده بود؛ عرق سردی از پشت گردنش سرازیر شد. در آن لحظه، نمی‌دانست که این دستگیری، دروازه‌ای به سوی رهایی‌اش خواهد بود.

 سرآغاز یک سقوط سیاه

علی، پسری 16 ساله از خانواده‌ای ساده، همیشه حس می‌کرد زندگی‌اش چیزی کم دارد. در مدرسه، با چند نفر آشنا شد که به نظرش خاص و متفاوت بودند. آن‌ها سیگار می‌کشیدند، با اعتمادبه‌نفس حرف می‌زدند و به قوانین اهمیت نمی‌دادند.

علی، که دلش نمی‌خواست تنها بماند به آن‌ها نزدیک شد. ابتدا فقط حرف و خنده بود، اما کم‌کم پیشنهادهای خطرناک‌تری مطرح شد. “یک بار امتحان کن، چیزی نمی شود!” این جمله‌ای بود که زندگی‌اش را زیر و رو کرد. علی، از ترس طرد شدن، قبول کرد و اولین قدم در مسیر اعتیاد را برداشت.

چند ماه بعد، علی دیگر آن پسر سرحال و خندان نبود. چشمانش گود افتاده بود و رفتارش تند و عجیب شده بود. اعتیاد مثل زنجیری دور پاهایش پیچیده بود و هر روز او را بیشتر به پایین می‌کشید. مادرش با چشمانی اشک‌بار از او می‌پرسید: “چی بر سرت آمده، پسرم؟” و پدرش با خشم و ناامیدی سرش فریاد می‌زد. اما علی گوشش به هیچ‌کس بدهکار نبود. او در دنیای خودش گم شده بود و دیگر راه برگشتی نمی‌دید.

شبی که پلیس بر دستانش، دستبند زد، همه چیز تغییر کرد. در کلانتری، علی با خانمی مهربان روبه‌رو شد که مشاور دایره مددکاری بود. او با صبر به حرف‌های پراکنده و عصبی علی گوش داد و گفت: “تو هنوز می‌توانی خودت را پیدا کنی. ما کنارت هستیم.” او با سوالاتش، علی را وادار کرد به گذشته‌اش فکر کند. چرا این راه را انتخاب کرده بود؟ چه چیزی او را به اینجا کشانده بود؟ برای اولین بار، علی احساس کرد کسی واقعاً می‌خواهد به او کمک کند. آن شب، جرقه‌ی امید در دلش روشن شد.

علی تصمیم گرفت تغییر کند، اما این راه آسان نبود. با کمک مشاور و روانشناس، برنامه‌ای برای ترک اعتیاد شروع کرد. جلسات مشاوره، روزهایی پر از درد و شب‌هایی پر از وسوسه را به همراه داشت. گاهی می‌خواست همه چیز را رها کند، اما صدای مشاور در گوشش زنگ می‌زد: “تو از این قوی‌تر هستی.” خانواده‌اش هم کنارش ایستادند؛ مادرش با غذای گرم و پدرش با کلمات دلگرم‌کننده. آن‌ها با هم، مثل تیمی که برای یک هدف می‌جنگد، پیش رفتند.

ماه‌ها بعد، علی دوباره نفس کشید. نه فقط به معنای زنده ماندن، بلکه به معنای واقعی زندگی کردن. او حالا می‌دانست که ارزشش بیشتر از انتخاب‌های اشتباه گذشته‌اش است. گاهی به کلانتری برمی‌گشت، نه به عنوان مجرم، بلکه به عنوان کسی که داستانش را با دیگران به اشتراک می‌گذاشت. او به نوجوانانی مثل خودش می‌گفت: “یه لحظه اشتباه، کل زندگی‌تون رو نابود نمی‌کنه، اگه تصمیم بگیرین تغییر کنین.” علی از تجربه‌اش درس گرفته بود و حالا زندگی‌اش را با هدف جدیدی می‌ساخت.

 نیاز به پذیرش و تأثیر همسالان

«شقایق شهبازی» روانشناس بالینی مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی  در گفت‌و‌گوی تحلیلی با خبرنگار تسنیم اظهار کرد: علی به دلیل نیاز به تعلق و پذیرش، به گروه دوستان ناباب می‌پیوندد. در دوران نوجوانی، افراد به دنبال هویت و جایگاه اجتماعی هستند و گاهی تحت تأثیر گروه همسالان به مسیرهای نادرست کشیده می‌شوند. این نشان‌دهنده اهمیت محیط اجتماعی در شکل‌گیری رفتار است.

 شوک دستگیری به عنوان محرک تغییر

وی افزود: دستگیری علی توسط پلیس، یک نقطه عطف روانی است. این رویداد به او تلنگری می‌زند و فرصتی برای بازنگری در زندگی‌اش فراهم می‌کند. در زندگی گاهی یک شوک خارجی می‌تواند انگیزه‌ای برای تغییر رفتار ایجاد کند، به‌ویژه اگر با حمایت حرفه‌ای همراه شود.

 نقش مداخله حرفه‌ای

«سرهنگ حسین نوروزی» رئیس مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی در گفت‌و‌گو با خبرنگار تسنیم با بیان اینکه این داستان درس هایی برای همه دارد اظهار کرد: مشاور و روانشناس کلانتری با ارائه حمایت عاطفی و راهنمایی‌های عملی، نقشی کلیدی در بازگشت علی دارند. آن‌ها به او کمک می‌کنند تا احساس ارزشمندی کند و راه‌های سالمی برای برآوردن نیازهایش پیدا کند. این نشان‌دهنده اهمیت مداخله حرفه‌ای در فرایند بهبودی است.

 حمایت خانواده و اراده شخصی

وی عنوان کرد: موفقیت علی بدون حمایت خانواده و اراده خودش ممکن نبود. خانواده به عنوان یک شبکه حمایتی، اعتمادبه‌نفس او را تقویت می‌کند و اراده‌اش او را در برابر وسوسه‌ها مقاوم می‌سازد. این ترکیب، پایه‌ای محکم برای بهبودی پایدار است.

انتهای پیام/711/

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا