مقاومت؛ نبرد برای معنابخشی به زندگی
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از قم، معمولاً وقتی میپرسیم چرا دموکراسی در برخی کشورها موفق و در برخی دیگر شکست خورده، با تحلیلهای انتزاعی و ذهنی روبرو میشویم. مثلاً گفته میشود چون در آن جامعه «قدرت مهمتر از حق افراد تلقی میشده». اما غربیها خودشان چنین تحلیلی ارائه نمیدهند. آنها بسیار واقعگرایانه به موضوع مینگرند.
دموکراسی در آزمایشگاه واقعیت
در سبکهای لیبرال، دموکراسی با آزادی اقتصادی گره خورده است. این مدل به فرد اجازه میدهد با غلبه کردن، مشروعیت کسب کند. در مقابل، اروپا با اخذ مالیاتهای سنگین از ثروتمندان، ناخواسته مسیر انباشت سرمایه و در نتیجه قدرت را سد میکند.
قدرت؛ شرط لازم برای بقای دموکراسی
اروپا امروز ضعیفتر از آمریکاست، چرا که هنوز به دموکراسی به معنای قدیمی آن پایبند است. فردی مثل ترامپ در آمریکا فرصت حضور پیدا میکند اما این اجازه در اروپا به چنین فردی داده نمیشود. گزارهٔ «مردم حق دارند»، مانع از به قدرت رسیدن شخصیتی مانند ترامپ میشود. چنین نظامی با معادلهٔ قدرت، نسبتی متفاوت برقرار میکند؛ برای مثال، با اخذ مالیاتهای سنگین از درآمدهای بالا، عملاً اجازهٔ انباشت سرمایه را نمیدهد این تفاوت در برخورد با معادله قدرت، نتیجهای مشخص دارد: کاهش قدرت ملی. دموکراسی وقتی میتواند پابرجا بماند که در عیار تولید قدرت سنجیده شود.
نمایشنامهای از یک امپراتور بیاراده
نمایشنامه «رومولوس کبیر» اثر فریدریش دورنمات تصویر گویایی از مفهوم «اراده» ارائه میدهد. آخرین امپراتور روم که تنها با یک پر، بَر تاجش باقی مانده، در برابر حمله ژرمنها تسلیم میشود. اما نه از ترس، بلکه از روی بیحوصلگی! او خطاب به فاتحان میگوید: «شما این همه خون ریختید تا به اینجا برسید، ولی من اصلاً حوصله امپراتور بودن را ندارم.» این نمایشنامه به خوبی نشان میدهد که بدون اراده، حتی امپراتوری نیز تهی از معناست.
مسئله فلسطین
در مورد فلسطین دموکراتیکترین طرح را جمهوری اسلامی ایران دارد؛ این برخلاف طرح دو دولتی دیگران است که نوعی عادیسازی تحمیلی محسوب میشود. طرح ایران یک دموکراسی واقعی است، چرا که در بستری از جنگ مطرح میشود و مردمانی را در بر میگیرد که به نحو واقعی آماده تولید قدرت هستند.
عادیسازی به بهای از دست رفتن اراده
شخصیتزدایی از فرد فرد انسانها برنامه حضور اسرائیل در منطقه ماست. مردم عربستان نمونه بارز جامعهای هستند که در ازای رفاه، اراده خود را از دست دادهاند. آنها از حکومتی فاسد و خانوادگی حمایت میکنند، چرا که حرفی برای گفتن ندارند. وقتی انسان ضعیف میشود، اصلاً میلی برای بیان چیزی در او باقی نمیماند. تنها چیزی که میخواهد رفاه است؛ نوعی تخدیر که زندگی را از معنا تهی میکند.
آیا مقاومت میارزد؟
قبل از اینکه بپرسیم مقاومت مسیر درستی است و واقعاً به سختیهایش میارزد، میتوان پرسید که اساساً خود زندگی ارزش زیستن دارد؟ زندگی تلخیهای بسیار دارد و زیستن، هزینههای فراوانی به انسان تحمیل میکند.
مقاومت، جوهرهٔ زندگی است. من نمیخواهم در زندگی فردی باشم که برایش تصمیم میگیرند و تعیین تکلیف میکنند. آدم توسریخور نه داستانی برای گفتن دارد و نه حتی گوش شنوایی برای شنیدن.
پاسخ به این پرسش که «آیا مقاومت میارزد؟» فراتر از یک جواب سادهٔ بله یا خیر است. غزهایها با علم به تبعات مقاومت به این پرسش آری میگویند. اگر ما هم با توجه به عمق داستان به مقاومت بله میگفتیم به این شکل فعلی به زندگی خود ادامه نمیدادیم و درخور مقاومت مدل متفاوتی را برای زندگی انتخاب میکردیم.
مقاومت؛ رنگآمیزی زندگی خاکستری
مقاومت به زندگی معنا و جهت میبخشد. هنگامی که فرد در برابر شرایط میایستد و اراده خود را به کار میگیرد، زندگی او از حالت روزمره و عادی خارج شده و به داستانی تبدیل میشود که خود او نویسنده آن است. تفاوت میان فردی که تنها نظاره گر زندگی است و کسی که در آن دخالت میکند، مانند تفاوت بین تماشای تلویزیون و کوهنوردی است. اولی زندگی را میبیند اما در آن نقش ندارد، در حالی که دومی با هر حرکت، فصل جدیدی از داستان زندگی خود را مینویسد. اراده و مقاومت است که به زندگی عمق و معنا میبخشد. انسانی که برای زندگی خود میجنگد و داستان خود را میسازد، حتی در شرایط دشوار، زندگی پربارتر و کاملتری دارد تا کسی که تنها مصرفکننده رفاه و آسایش است. مقاومت به انسان امکان میدهد نه تنها زندگی کند، بلکه نویسنده سرنوشت خود باشد.
یادداشت از: علیرضا شفاه، کارشناس سیاسی و بینالملل
انتهای پیام/