تولد نوزادی در مهر؛ یادگاری از پدر شهید جنگ 12 روزه
به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از کرج، نسیمی آرام از سوی آسمان وزیدن گرفته است، نسیمی که بوی خاک بارانخورده را با عطر دلاوری درهمآمیخته و گویی از دل زمین به آسمان میپیچد. در این نسیم، صدای قدمهای مردی از تبار نور به گوش میرسد؛ مردی که در روزهای آتش و خون و در جریان جنگ 12 روزه ایستاد و با وجود تهدیدها و حملات، لبخند را معنا کرد.
سجاد ادیبی، یکی از شهدای این جنگ، در جریان حمله رژیم صهیونیستی به میهن عزیزمان ایران، همچون پرندهای که در آسمان پر میکشد، جان خود را فدای وطن و امنیت این ملت کرد. او که همچنان در قلب مردم این سرزمین جای دارد، همسر و فرزندانش را به خدا سپرد و برای همیشه به سوی آسمان پرکشید.
در آخرین وداع، همسر باردار سجاد که بوی دلتنگی آینده را حس میکرد، با دستانی لرزان او و لبخندش را بدرقه کرد، غافل از اینکه این آخرین باری است که همدم همیشگیاش را بدرقه میکند؛ در دلش آمیختهای از امید و اضطراب بود اما به امنیت این کشور فکر کرد و مانع رفتن سجاد نشد، اما او رفت و دیگر بازنگشت.
به این بانو خبر دادند که میتواند به دیدار همسرش برود اما این مرد دیگر جانی در بدن نداشت و در تابوتی آرمیده و منتظر حضور خانواده بود. همسر جوان با دسته گلی به معراج شهدا رفت و در فضایی پر از غم و دلتنگی، با دستان لرزان خود تابوت سجاد را لمس کرد.
همسر سجاد درد و غصههای آینده را با او در میان گذاشت و از پسر خردسال و فرزند در راهشان صحبت کرد و از او خواست همیشه در کنارشان مراقبشان باشد؛ او آرزوهایی در دل داشت که هرگز به واقعیت نپیوست، آرزو داشت فرزند نوزادش که هنوز در شکم او بود را در آغوش پدر ببیند اما …
روزها گذشت و در تاریخ 18 مهر 1404، در میان انبوهی از بغضها و امیدها، یادگار سجاد متولد شد. نوزادی که پا به جهان گذاشت، بیآنکه پدرش را دیده باشد، اما رد مهر پدر در دل مادر همچنان زنده بود. او در روزهای بزرگسالی از پدری خواهد شنید که حتی در دل جنگ و خون، لبخند زد و فدایی این سرزمین شد.
این مادر به فرزندش خواهد گفت که پدرش چگونه در روزهای سخت جنگ، با دل پر از ایمان ایستاد، از دنیای مادی خود گذشت و جانش را فدای وطن کرد تا دنیای او، دنیای امنی باشد. فرزندانی که هر روز قاب عکس پدر را در دست میگیرند و با دستان کوچک خود، به یاد پدری که دیگر جسمش در کنار آنها نیست، مزارش را گلباران خواهند کرد و یادش را گرامی خواهند داشت.
سجاد ادیبی دیگر در میان ما نیست، اما رد قدمهای او همچنان در قلب دو پسر کوچکش باقی میماند. پسر بزرگتر، هر روز به تصویر خندان پدر نگاه میکند و یاد میگیرد مرد بودن یعنی ایستادگی، فداکاری و شجاعت در دل سختترین شرایط. نوزاد کوچکش که هیچگاه صدای پدر را نخواهد شنید، در قصههای شبانه و در نفسهای مادر، در لحظههای پر از یاد او، پدرش را خواهد شناخت.
این دو کودک، نهتنها یادگاران عشق و ایمان، بلکه دو شعله از آتشی هستند که هیچگاه خاموش نمیشود. آنها روزی خواهند دانست که پدرشان چگونه ایستاد، در دل آتش لبخند زد و در همه سختیها، نامی از خود به جا گذاشت که همیشه در یادها خواهد ماند. آنها خواهند آموخت که پدرشان با ایستادن در برابر سرنوشت، چگونه جاودانه شد.
آری، سجاد رفت، اما نام و یادش همچنان در دلها زنده است. او نه در نام خیابانی، نه در تندیسی از سنگ، بلکه در چشمان این دو فرزند به جا مانده است. کودکانی که خواهند آموخت پدرشان چگونه زیست، چگونه ایستاد و چگونه برای اینکه عزت این سرزمین و امنیت مردمش پایدار بماند، جان خود را فدای آنان کرد. سجاد، اکنون در هر نفس این فرزندان زنده است.
یادداشت: صدیقه صباغیان
انتهای پیام/