راه دیگری برای غرب وجود ندارد

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- روایت غرب از ایران همواره بر پایه یک فرض بنیادین استوار بوده است: اینکه فشار خارجی، بهویژه فشار نظامی و اقتصادی، میتواند جمهوری اسلامی را وادار به عقبنشینی از اصول محوری خود کند. با این حال، تاریخ تحولات سیاسی اخیر، بهویژه در مسیر پرونده هستهای و تحریمها، نهتنها این فرض را باطل ساخته، بلکه عملاً «هشدارها»ی رسمی تهران را به مرحله تعبیر و تحقق رسانده است. اکنون غرب، بهویژه تروییکای اروپایی که خود را بازیگر میانجی میدانست، در موقعیتی قرار گرفته که باید با نتایج مستقیم عدم اعتنا به هشدارهای ایران روبرو شود.
هشدار تعبیرشده؛ هزینهی بازی در زمین واشنگتن
از همان روزهای ابتدایی تشدید تحریمها و خروج یکجانبه آمریکا از برجام، جمهوری اسلامی ایران بهطور مکرر به شرکای اروپایی خود گوشزد کرد که بازی در زمین واشنگتن و پذیرش استراتژی «فشار حداکثری» تبعاتی فراتر از صرفاً مذاکرات هستهای خواهد داشت. هشدارها حول محور این پیام بنیادین بود: همکاری در اجرای سیاستهای قهری آمریکا، عملاً به معنای حذف نقش اروپا به عنوان بازیگری مستقل و قرار گرفتن در موضع ضعف در برابر معادلات قدرتهای بزرگتر است.
تعبیر شدن این هشدارها در بحران اسنپبک کاملاً مشهود بود. اروپا با همراهی در این اقدام، نتوانست اهرم فشار خود را حفظ کند و در نهایت، نهتنها نتوانست امتیاز قابل توجهی از ایران بگیرد، بلکه خود نیز وجهه و اعتبار دیپلماتیکش در پایتختهایی مانند تهران و مسکو خدشهدار شد. این همراهی اروپا، به وضوح نشان داد که تروییکا، عملاً از جایگاه خود به عنوان میانجی مستقل نزول کرده و به ابزاری برای اجرای خواستههای دولتهای حاکم در واشنگتن تبدیل شده است؛ دقیقاً همان سناریویی که تهران نسبت به آن هشدار داده بود.
رد عملی استراتژی مهار حداکثری علیه ایران
نقطه کانونی دیگر در این معادله، رویکرد عملیاتی و میدانی ایران است. جمهوری اسلامی ایران صرفاً در موضعگیریهای رسمی بر عدم پذیرش استراتژی مهار تأکید نکرده، بلکه در عرصه عملیاتی نیز نشان داده است که ساختار قدرت داخلی و اراده سیاسی آن، تابآورتر از آن است که زیر بار فشار حداکثری کمر خم کند.
افزایش توانمندیهای دفاعی و هستهای ایران، توسعه نفوذ منطقهای و حفظ ثبات داخلی در برابر سختترین تحریمها، شواهد ملموسی هستند که نشان میدهند استراتژی مهار، در بهترین حالت خود با شکست مواجه شده است. زمانی که غرب متصور بود با قطع منابع مالی، ایران مجبور به عقبنشینی تاکتیکی میشود، ایران با تکیه بر اقتصاد مقاومتی و شبکهسازی بینالمللی خود، نشان داد که نهتنها فرو نمیپاشد، بلکه از این فشارها برای ساختن تابآوری ساختاری بهره میبرد. این رویکرد، در حقیقت یک رد عملی بر تمام تئوریهای مهندسی اجتماعی و فشار اقتصادی غرب علیه ایران است.
گذشت زمان؛کاتالیزور موازنه ایران
یکی از بزرگترین خطاهای محاسباتی غرب در تعامل با ایران، این بود که تصور میکرد «گذشت زمان» کاتالیزوری به سود آنها خواهد بود؛ به این امید که تحلیلهایشان مبنی بر فرسودگی سیستم در بلندمدت به حقیقت بپیوندد. اما گذشت زمان نهتنها اهداف غرب را محقق نکرد، بلکه در یک چرخش استراتژیک، ایران را به بازیگری تبدیل کرد که اکنون در مواجهه با آمریکا و تروییکای اروپایی، نقشی «موازنهساز» و «تهدیدزدا» ایفا میکند.
موازنهسازبودن ایران از این جهت است که اکنون هیچ راهکار منطقهای یا بینالمللی بدون در نظر گرفتن وزن و محاسبات تهران نمیتواند شکل بگیرد. قدرت بازدارندگی ایران، هزینه هرگونه اقدام نظامی یا سیاسی علیه این کشور را برای طرف مقابل به سطحی غیرقابل توجیه رسانده است. به عبارت دیگر، زمان، اهرم فشار غرب را تحلیل برده و در مقابل، قدرت چانهزنی و موقعیت استراتژیک ایران را تقویت کرده است.
این تبدیل شدن به بازیگر موازنهساز، به ایران اجازه میدهد تا در هر میز مذاکرهای، چه در چارچوب قاهره یا هر مکان دیگری، نه بهعنوان یک طرف نیازمند، بلکه بهعنوان یک طرف دارای «منافع حیاتی و قدرت اعمال نفوذ» وارد شود. این بازیگر، دیگر صرفاً به دنبال حفظ وضعیت موجود نیست، بلکه فعالانه در حال شکلدهی به محیط پیرامونی خود است.
پایان داستان سیاست فشار حداکثری، درسی تلخ برای غرب است: نمیتوان یک بازیگر ملی قدرتمند و دارای عمق راهبردی را با ابزارهای منسوخشده مهار کرد. هشدارهای مکرر تهران دیگر نیازی به تعبیر ندارند؛ آنها به واقعیتهای عینی تبدیل شدهاند. تروییکای اروپایی اکنون باید این حقیقت را بپذیرد که تلاش برای تحمیل خواستههای خود بر پایهای از توهم ذهنی، تنها به افزایش انزوای دیپلماتیک خود میانجامد.
غرب باید در وهله اول، ایدهآلگرایی خود در تقابل با ایران را کنار بگذارد و در وهله دوم، از تنطیم یا بازتنظیم پازل استراتژیک خود در این خصوص دست بکشد. تنها راه برای خروج از این وضعیت دشوار که محصول همان توهمات اولیه است، پذیرش این واقعیت است که ایران امروز یک «بازیگر موازنهساز» است که نمیتوان آن را تحت استراتژیهای شکستخورده مهار کرد. پذیرش این حقیقت، تنها نقطه شروع ممکن برای دیپلماسی خواهد بود. راه دیگری برای غرب وجود ندارد!
انتهای پیام/