نفرین جن؛ روایتی واقعی از اعتیاد تا خیانت و اخاذی

این گزارش حکایت واقعی از از گرفتاری زنی در دام اعتیاد تا خیانت و اخاذی است به نام سارا که در گیر و دار زندگی وارد ماجراهای مختلفی شده است.
استانها

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از اراک، در حالی که جامعه با موج فزاینده‌ای از آسیب‌های اجتماعی از جمله اعتیاد، خشونت خانوادگی، طلاق و بزهکاری نوجوانان مواجه است، تحلیل و بررسی دقیق پرونده‌های مربوط به این آسیب‌ها، به عنوان یک راهبرد مؤثر در پیشگیری از وقوع جرایم مشابه در آینده مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته است.

به گفته متخصصان و کارشناسان، هر پرونده اجتماعی در دل خود مجموعه‌ای از عوامل و شرایط زمینه‌ساز وقوع جرم یا انحراف اجتماعی را دارد که در صورت استخراج دقیق این داده‌ها، می‌توان الگوهای رفتاری پرخطر را شناسایی کرده و از تکرار آن‌ها جلوگیری کرد.

«باید از هر پرونده یک درس گرفت.» این جمله‌ای‌ست که بارها از زبان قاضیان و مددکاران شنیده می‌شود چراکه بررسی روند زندگی فرد خاطی یا آسیب‌دیده، شناخت نقاط ضعف ساختارهای حمایتی و نقش محیط‌های اجتماعی در تشدید بحران‌ها، از جمله نکاتی است که می‌تواند به بهبود سیاست‌گذاری‌های اجتماعی کمک کند، از سوی دیگر، بهره‌گیری از این پرونده‌ها در برنامه‌های آموزشی و رسانه‌ای نیز می‌تواند به آگاه‌سازی عمومی، اصلاح نگرش‌ها و تقویت فرهنگ پیشگیری در میان مردم بینجامد.

این درحالیست که، باید تأکید کرد که آسیب‌های اجتماعی، تنها یک رخداد فردی یا خانوادگی نیستند، بلکه زنگ هشداری برای جامعه و مسئولان‌اند تا پیش از آنکه این آسیب‌ها به بحران‌های امنیتی تبدیل شوند، برای آن چاره‌ای بیندیشند.

در این راستا، خبرگزاری تسنیم استان مرکزی در پرونده‌ای ادامه‌دار و مستمر با عنوان «پرده آخر؛ آن سوی آئینه، جز من نبود» ضمن روایت داستان‌گونه از پرونده‌های واقعی در حوزه آسیب های اجتماعی و بزهکاری اجتماعی، در گفت‌و‌گو با کارشناسان و مسئولان ابعاد مختلف و راهکارهای عبور از بحران های اجتماعی و این آسیب ها را بررسی می کند که یکی از این پرونده ها در زیر می‌آید:

وقتی صدایم را کسی نشنید؛ روایتی از گرفتاری دختری در وابستگی دوگانه

نفرین جن؛ داستان اعتیاد، خیانت و اخاذی

سارا، فقط 14 سال داشت که والدینش او را تحت فشار قرار دادند تا با “وحید” پسر یکی از بستگانش ازدواج کند، خانواده‌اش معتقد بودند که دیگر او بزرگ شده و زمان آن رسیده که تشکیل خانواده بدهد. در ابتدای زندگی مشترکشان، وحید مهربان و دوست داشتنی به نظر می رسید، اما مدت زمان کوتاهی بعد از آن بود که سارا متوجه شد که شوهرش رفتار مشکوکی دارد،  او به مواد مخدر اعتیاد داشت، چیزی که سارا هیچ تجربه ای از آن نداشت و در موردش هیچ اطلاعاتی نداشت.

 روزها می گذشت و اعتیاد وحید بدتر می شد و بدرفتاری او با سارا نیز شدیدتر می شد. دختر جوان تمام تلاش خود را می کرد تا وحید بر اعتیادش غلبه کند، اما به نظر می رسید که هیچ راهی برای او موثر نبود. سارا به نقطه شکست و ناامیدی رسیده بود ، زندگی او یک کابوس تمام نشدنی شده بود و  احساس می کرد هیچ راه فراری ندارد. بارها سعی کرده بود از والدینش کمک بخواهد، آما آنها همیشه، چشم بر مشکلات او می بستند و شکایت های او را به عنوان رویه معمول، زندگی مشترک می دانستند.

کتک کاری ها و بدرفتاری های وحید ادامه داشت و سارا خود را در خانه اش زندانی می دید، او هیچ حامی نداشت و از سویی نمی خواست با ترک همسرش، والدینش را ناامید کند. او تمام تلاش خود را می کرد تا این ازدواج به نتیجه برسد، اما هر روز که می گذشت، اعتیاد شوهرش، آنها را از یکدیگر دورتر می ساخت.

اکنون سارا یک دهه را با شوهر ش زندگی کرده بود و در این سال ها  که او در تلاش  برای کنار آمدن با شرایط زندگی اش بود، زمزمه هایی از ارتباط او با مردان غریبه در بین اهالی محل پخش شده بود. این شایعات کاملا نادرست بود و سارا از اینکه می دید که مردم چگونه، چنین تهمت های ناروایی را باور می کنند، احساس خشم و ناراحتی می کرد، اما نمی دانست چگونه ازخود دفاع کند.

همزمان با این شایعات بود که وحید نیز به طور فزاینده ای دچار پارانوئید شده بود و او را به داشتن رابطه با مردان دیگر متهم می کرد و در این شرایط بود که سارا در زندگی اش بدون هیچ حمایتی، بیشتر و بیشتر احساس انزوا می کرد تا اینکه در حال چک کردن گوشی اش در یکی از شبکه های اجتماعی، تبلیغی از یک فالگیر به چشمش خورد که ادعا می کرد، می تواند راهگشای هر مشکلی باشد.

سارا در این حالت درماندگی اش به امیدی نیاز داشت و پس درنگ نکرد و با فالگیر تماس گرفت، خانمی میانسال جواب تلفنش را داد.، او ادعا می کرد که ارتباط خاصی با اجنه دارد و به راحتی مشکلش قابل حل می باشد و می تواند به او کمک کند تا راهی برای رهایی از زندگی فلاکت بارش پیدا کند. سارا  به محل قراری که مشخص شده بود، رفت. منزل کوچک با اتاق هایی تاریک و وهم انگیز که تعدادی شمع در آن روشن بود. خانمی میانسال به استقبالش آمد و او را به یکی از اتاق های خانه راهنمایی کرد.

سارا به اوضاع مشکوک شده بود اما تصمیم گرفت، ذهن خود را باز نگه دارد. در حالی که فالگیر چشمانش را بسته بود تا با اجنه ارتباط بگیرد، سارا از شدت ترس، نفسش را در سینه حبس کرده بود. فالگیر با صدای آهسته و پچ پچ کنان صحبت می کرد و بعد از مدتی از دختر جوان خواست تا مشکلاتش را بازگو کند. سارا سفره دلش را باز کرد و با صدایی گریان، از وضعیت زندگی اش گفت.

زن فالگیر نیز طوری سرش را تکان می داد که انگار همه چیز را فهمیده و بعد دوباره ساکت شد، لحظاتی گذشت تا اینکه بالاخره زن فالگیر چشمانش را باز کرد و با جدیت رو به سارا کرد و و گفت: ” اجنه به شما درمورد خطر قریب الوقوعی هشدار می دهد، زندگی شما و عزیزانتان در خطر جدی است.”

با شنیدن این حرف، سارا احساس کرد که گویا آب سردی بر روی او ریخته اند و  رو به فالگیر کرد، گفت: من باید چه کاری کنم؟. فالگیر گفت: ” اجنه راه حلی به من نشان داده تا مشکل شما حل شود، ولی اگر بعد از شنیدن آن، برابر گفته شان عملی نکنی، دچار نفرین اجنه خواهی شد”.

فالگیر در ادامه به سارا گفت که اجنه به او پیغام داده اند که در واقع، وحید در حال خیانت به اوست و با زنان دیگر ارتباط دارد و تنها راه نجات ازدواج آنها این است که او نیز به شوهرش خیانت کند. او ادعا می کرد که اجنبه به او گفته اند که این امر باعث ایجاد تعادل جدیدی بین آنها می شود و وضعیت ازدواج آنها را به حالت عادی باز می گرداند.

سارا اگر چه در ابتدا مردد بود، اما در نهایت به خواسته فالگیر، تن داد و با مردی غریبه که از سوی او معرفی شده بود، رابطه برقرار کرد. متاسفانه دیگر بخت سارا به سمت تاریکی بیشتر رفته بود و بعد از آن بود که فالگیر مدام او را تهدید کرد که اگر با مردانی که او معرفی می شوند، همراه نشود، موضوع را به همسرش خواهد گفت و فیلمی را که از او تهیه کرده در فضای مجازی انتشار خواهد داد.

اینک سه سال از این قضیه گذشته بود، سارا از هسمرش جدا شده بود و مستاصل و درمانده، وارد کلانتری شد، نگاهی به اطراف انداخت، کسی متوجه او نبود، به سمت اتاق مشاوره حرکت کرد، خانمی پشت میزش نشسته بود و با دیدن سارا، لبخندی بر لبانش نشست و سارا را به اتاقش دعوت کرد. سارا بر روی صندلی نشست و بلافاصه گفت: همسر سابقم می خواهد مرا بکشد و همه جا به دنبال است، چه باید بکنم؟”…

ازدواج اجباری و در سنین پایین، سنگ بنای وقوع اتفاقات بخران آفرین

«سرهنگ حسین نوروزی» رئیس مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی در گفت‌و‌گو با خبرنگار تسنیم با بیان اینکه این داستان درس هایی روانشناختی برای همه دارد اظهار کرد: در نگاه روانشناختی به این داستان واقعی می توان دریافت که ازدواج اجباری و در سنین پایین، سنگ بنای وقوع این اتفاقات را گذاشته است.

وی افزود: سارا هنگام ازدواج در دوران بحرانی و حساس نوجوانی و بلوغ قرار داشته است. عدم آگاهی والدین او از ویژگی‌های این دوران و نحوه برخورد مناسب با او و نیز فقدان فضای صمیمانه و همدلانه در خانواده و عدم گفتگوی موثر منجر به اجبار آنان در خصوص ازدواج سارا شده است.

نوروزی ادامه داد: طبیعتا سارا با توجه به شرایط سنی و عدم بلوغ فکری از مهارت های زندگی زوجی آگاهی کافی نداشته است. در فضای خانواده سارا آموزش مهارت هایی همچون راهبردهای مقابله ای موثر، حل مسئله و تصمیم گیری نیز انجام نشده و همین باعث شده سارا هنگام بروز مشکل از راهبردهای ناکارآمد استفاده نماید و به جای حل مشکلات خود، بر دامنه آنها بیفزاید. همچنین فقدان مهارت جراتمندی و مهارت نه گفتن موجب شده تا سارا برای مدتی بر مشکلات خود سرپوش بگذارد و اجازه سوء استفاده افراد شیاد را از او بدهد.  

گزارش از: مبین جلیلی

انتهای پیام/711/

 

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا