روایت ایستادگی بانوان شهید در سنگر ایمان و تربیت نسل مقاومت

در روزهایی که داغ شهادت، ستون خانه‌ای را فرو می‌ریزد، نسرین سرلک، همسر شهید فضل‌الله سرلک، با صبر و ایمان، قامت ایستادگی را برافراشت. روایت زندگی این بانوی مقاوم، حکایت زنانی است که پس از رفتن همسر، نرفتند؛ ماندند، ساختند، و راه شهید را ادامه دادند.
استانها

به گزارش بخش استان‌ها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از اراک، نسرین سرلک، همسر شهید والامقام فضل‌الله سرلک ظهر امروز در رویداد رسانه‌ای بانوان«طنین رسالت» با اشاره به خاطرات زندگی مشترک کوتاه اما پربار خود با همسر شهیدش، گفت: با کسب اجازه از امام زمان (عج) و با یاد شهید عزیزم، که حضورش را در این جمع احساس می‌کنم، از شما سپاسگزارم که فرصتی کوتاه به من دادید تا چند لحظه‌ای از خاطراتم بگویم. بیان سال‌هایی که در دوران جنگ و پس از آن گذراندم، در چند دقیقه ممکن نیست، اما تلاش می‌کنم بخشی از آن را با شما در میان بگذارم.

وی افزود: لحظه‌ای که خبر شهادت همسرم را شنیدم، زندگی‌ام برای همیشه تغییر کرد. آن زمان 21 ساله بودم، پسرم حامد پنج سال داشت، دخترم حنانه هنوز زبان باز نکرده بود و فرزند سومم در شکم بود. خردادماه سال 1367، لحظه‌ای بود که پایان زندگی مشترک من با همسرم رقم خورد و آغاز مسیر جدیدی برای من و فرزندانم شد.

همسر شهید سرلک با اشاره به خاطرات زندگی کوتاه اما عمیق با شهید تصریح کرد: در آن دوران، واژه عشق شاید زیاد بر زبان جاری نمی‌شد، اما نگاه‌ها، لبخندها و رفتارها همه سرشار از محبت و عشق بود. همسرم گاهی با شعر، احساسش را بیان می‌کرد. می‌گفت: “ای که در کنج لباس خال مسیحی داری، مرده را زنده کنی.” بعد از شهادتش، این شعرها برایم یادآور لحظاتی شد که با هم زندگی کردیم. خاطراتی که شاید در لحظه ساده به نظر می‌رسیدند، اما بعدها برایم زنده شدند و معنا گرفتند.»

وی ادامه داد: پس از شهادت همسرم، باید شاگردی می‌کردم در مکتب استادی که دیگر حضور فیزیکی نداشت. باید یاد می‌گرفتم چگونه رفتار کنم که شرمنده‌اش نشوم. تربیت فرزندان، حفظ حرمت نام شهید، و ادامه دادن راه او، همه درس‌هایی بود که باید در عمل می‌آموختم. درست است که جسمش کنارم نبود، اما روحش همیشه همراه من بود و هست.

همسر شهید سرلک با اشاره به روزهای سخت پس از شهادت اظهار کرد: «ماه‌ها، فصل‌ها و سال‌ها گذشت. در شهری غریب، با دو کودک خردسال، در سرمای زمستان، باید دلگرم می‌ماندم و به فرزندانم دلگرمی می‌دادم. خاطره‌ای از آن روزها همیشه در ذهنم مانده؛ وقتی بچه‌ها راه می‌رفتند، می‌خندیدند، زبان باز می‌کردند، اشک در چشمانم حلقه می‌زد. بدون اینکه کسی برایم روضه بخواند، خودم روضه‌خوان دل خودم بودم.

وی افزود: دخترم شد رقیه‌ام، پسرم شد علی‌اصغرم. تازه فهمیدم شام غریبان یعنی چه. تازه فهمیدم حضرت رقیه (س) چگونه از فراق پدر جان داد. عاشورا و محرم برایم معنا پیدا کرد. هر روز که روشن می‌شد، با خود می‌گفتم امروز چه بر من خواهد گذشت.

سرلک با افتخار از تربیت فرزندانش این چنین گفت: امروز فرزندانم پیرو اهل بیت (ع) هستند. اگرچه پدرشان را لمس نکردند، اما آن‌قدر از او برایشان گفته‌ام که می‌گویند: “ما بابا را لمس کرده‌ایم.” آن‌ها به پدرشان غبطه می‌خورند و می‌گویند: “ما هم می‌خواهیم شهید شویم.”

وی با تأکید بر جایگاه شهدا در جامعه عنوان کرد: در جمعی هستیم که بیشتر نوجوان هستند. گاهی وقتی از شهدا صحبت می‌شود، می‌شنویم که می‌گویند شهید ما مهربان بود، نماز می‌خواند، خوب بود. اما واقعاً شهدا انسان‌هایی بودند که با نماز، با ایمان، با اخلاص، مسیرشان را انتخاب کردند. من هم نماز می‌خوانم، اما نماز شهید، او را به عرش برد. غبطه می‌خورم که چرا امروز نیستند تا بیشتر از آن‌ها بیاموزیم.

همسر شهید سرلک خاطرنشان کرد: امروز اینجا هستم نه برای گفتن غم، بلکه برای گفتن ایستادگی. ما ایستاده‌ایم، قرار است بایستیم، و قرار است بمانیم. راه شهدا ادامه دارد، و ما با افتخار در این مسیر قدم برمی‌داریم.

انتهای پیام/711/

 

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا