توهم بزرگ ترامپ در کاراکاس

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- دکترین مونرو، که در سال 1823 توسط رئیسجمهور جیمز مونرو مطرح شد، بر این ایده استوار بود که هرگونه مداخله قدرتهای اروپایی در امور نیمکره غربی، بهعنوان اقدامی خصمانه تلقی خواهد شد. در قرن بیست و یکم، این دکترین شکل جدیدی به خود گرفته است: هرگونه قدرت منطقهای که نفوذ واشنگتن را به چالش بکشد یا ایدئولوژی ضدآمریکایی را ترویج کند، باید مهار یا حذف شود.
دولت مادورو، وارث جنبش بولیواری هوگو چاوز، به وضوح این دکترین را در نطفه رد کرده است. ونزوئلا بهعنوان یک «دولت سرکش» (Rogue State) در همسایگی مرزهای آمریکا، نهتنها به دلیل ماهیت اقتدارگرایانهاش (که خود بهانهای برای مداخله انسانی است)، بلکه بهدلیل ایدئولوژی ضدسرمایهداری و ضدامپریالیستیاش، یک تهدید ایدئولوژیک تلقی میشود. بقای مادورو نمادی از شکست سیاستهای تحت حمایت آمریکا در منطقه است.
بقای مادورو بهعنوان نماد مقاومت در برابر فشار آمریکا، الهامبخش و حامی مالی احتمالی برای جنبشهای چپگرای منطقه بوده است. این امر مستقیماً بر ثبات منطقهای از دیدگاه واشنگتن تأثیر میگذارد:
حمایت از محور بولیواری: ونزوئلا نقش محوری در حمایت از دولتهای همسو مانند کوبا، نیکاراگوئه و تا حدی السالوادور (در دورههای پیشین) ایفا کرده است. این همبستگی، یک بلوک سیاسی ضدآمریکایی در سازمانهای منطقهای مانند سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) ایجاد میکند که مانع از اجرای سیاستهای مطلوب واشنگتن در کل منطقه میشود.
مدل جایگزین اقتصادی: ونزوئلا تلاش کرده بود تا با تکیه بر منابع نفتی خود و ایجاد سازمانهایی مانند پتروکاریبه (PetroCaribe)، یک سیستم اقتصادی جایگزین در کارائیب ایجاد کند که وابستگی کمتری به دلار آمریکا و نهادهای مالی تحت کنترل واشنگتن داشته باشد. از نظر واشنگتن، اجازهدادن به دولت مادورو برای بقا، یک «الگوی موفقیت» برای دولتهایی فراهم میآورد که منابع ملی خود را ملی کرده و سیستمهای سرمایهداری تحت حمایت آمریکا را طرد میکنند.
این امر میتواند ریسک «سرایت» این ایده را به کشورهایی با ذخایر استراتژیک مشابه، مانند مکزیک یا کشورهای آند، افزایش دهد. بنابراین، حذف مادورو یک ضرورت ایدئولوژیک برای «امنیت» بلندمدت هژمونی آمریکا در نیمکره است.
یکی از مهمترین تغییرات در ژئوپلیتیک آمریکای لاتین در دهه اخیر، ورود فعالانه رقبای استراتژیک آمریکا، بهویژه چین و روسیه، به حوزه نفوذ سنتی واشنگتن بوده است. ونزوئلا بهدلیل بحرانهای مالیاش، بهشدت به این قدرتها وابسته شده است، و این وابستگی یک خط دفاعی در برابر فشار آمریکا ایجاد کرده است.
با توجه به موارد ذکر شده، هدف نهایی ایالات متحده صرفاً بازگرداندن دموکراسی به ونزوئلا نیست، بلکه جایگزینی سیستمی است که کاملاً همسو با منافع واشنگتن باشد. مادورو نماینده سیستمی است که منابع طبیعی عظیم کشور را از شرکتهای غربی گرفته و ملی کرده است. بازگشت سرمایهگذاری خارجی آمریکا، بهویژه در بخش انرژی، مستلزم رویکارآمدن دولتی است که مالکیت خصوصی و حق سرمایهگذاری خارجی را تضمین کند.
مقامات کاخ سفید مدعی هستند تغییر رژیم باید بهگونهای باشد که رهبری کاملاً تحت حمایت غرب (مانند آنچه در ابتدای دوره ترامپ با حمایت از خوان گوایدو دیده شد) روی کار آید تا هژمونی از دسترفته بازیابی شود. با این حال ترسیم یک نقشه راه از سوی آمریکا به معنای اجرایی شدن و تحقق آن نیست! بدون شک غافلگیریها و موانعی در راه واشنگتن خواهد بود که آن را بهمانند سالها و دهههای اخیر، تبدیل به بازیگری مداخلهگر اما شکستخورده در آمریکای مرکزی و جنوبی خواهد ساخت.
انتهای پیام/