مردانی که بینام آمدهاند/ 6 شهید گمنام دفاع مقدس در چهارمحالوبختیاری

به گزارش بخش استانها در وبانگاه به نقل از خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، پیکر مطهر 6 شهید گمنام به استان چهارمحال و بختیاری وارد شدند، ورودی که فقط یک مراسم تشریفاتی یا یک خبر چندسطره نیست؛ انگار تقویم شهر، برای چند روز عوض میشود.
کوچهها و خیابانها، هیئتها و مدارس، یادوارهها و میدانهای اصلی، همه بهانهای پیدا میکنند تا دوباره از «اصل ماجرا» حرف بزنند؛ از مردانی که بینام آمدهاند اما هر کدامشان آینهای روشن از هویت این سرزمیناند.
این روزها پیکرهای مطهر این 6 شهید در شهرها و روستاها میچرخد؛ یک روز میهمان هیئتی جوانانهاند، شبی دیگر در دل یک مسجد قدیمی، صبحی در حیاط یک مدرسه و بعدازظهری در دل یک یادواره کوچک محلی.
بچههای مدرسه با دستهای کوچک و نگاههای کنجکاو، کنار تابوتها گل میگذارند و آرام زیر لب میپرسند: «این شهید چند سالش بوده؟ مثل ما دانشآموز بوده؟» همین سؤال ساده، در واقع آغاز یک گفتوگوی عمیق نسلی است؛ نسل امروز با نسلی که فرصت معرفی خود را نداشت اما سبک زندگیاش هنوز حرفی برای گفتن دارد.
در هیئتها، فضا رنگ دیگری دارد. نوحهها کمی آرامتر و عمیقتر خوانده میشود، اشکها خودبهخود میآید و خیلیها بیآنکه کسی ببیند، گوشهای زیر لب حرفهای دلشان را میزنند.
در حاشیه تابوتها، مادرانی دیده میشوند که دست بر چوب تابوتها میکشند و زیر لب نجوا میکنند؛ انگار با فرزندی حرف میزنند که هرگز نشناختهاند و در عین حال، از سالها پیش میشناختهاند.
حضور شهدا در مدارس، یکی از مهمترین بخشهای این روزهاست. دانشآموزان، که زندگیشان میان کلاس، گوشی هوشمند و شبکههای اجتماعی تقسیم شده، ناگهان با تابوتهایی روبهرو میشوند که نماد یک زندگی دیگری است.
این مواجهه، اگر درست مدیریت شود، میتواند از یک مراسم احساسی چند دقیقهای فراتر برود و تبدیل شود به یک گفتوگوی جدی درباره هدف، مسئولیت و انتخاب در زندگی. شهدا، اگرچه در دفاع مقدسی در دههها پیش حضور داشتند، اما مسئلهشان یعنی ایستادن پای وطن و باورشان، کاملاً امروزی است.
اوج این روزها، 3 آذرماه است؛ زمانی که سه تن از این شهدا در روستاهای سورک، تشنیز و هرچگان، همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه(س)، تشییع و تدفین میشوند. ترکیب نام شهید گمنام با نام روستاها، ترکیبی پرمعناست؛ گویی نقشه جغرافیای کشور، بار دیگر با نقطههای نورانی علامتگذاری میشود. اهالی روستا، از این روز، یک نسبت تازه با تاریخ و با آینده خود پیدا میکنند: روستای ما میزبان یک شهید است؛ ما هم باید جور دیگری زندگی کنیم.
گمنامی این شهدا، خود یک پیام است. در روزگاری که بسیاری از ما، دنبال دیده شدن با نام، تصویر، دنبالکننده و آمار هستیم، پیکرهایی وارد شهر میشوند که هیچ نام و نشانی ندارند اما خیابان را بند میآورند و دلها را تکان میدهند.
این مسئله، شاید مهمترین پیام اجتماعی این روزها باشد؛ اینکه ارزش انسان، لزوماً با میزان دیده شدن ظاهریاش سنجیده نمیشود، بلکه با چیزی عمیقتر به نام میزان مسئولیتپذیری و ازخودگذشتگی گره خورده است.
وقتی معلمی در کلاس، بعد از تشییع شهدا، چند دقیقه با زبان ساده برای دانشآموزان از چرایی این راه حرف میزند، یا وقتی در یک هیئت جوانانه، پای تابوت شهید از مسئولیت اجتماعی، کار جهادی، مطالبهگری صحیح و امید صحبت میشود، آنوقت شهدا از قاب عکس و تابوت و پلاک فراتر میروند و به الگوی زنده تبدیل میشوند.
این روزها 6 شهید گمنام، میهمان بام ایران هستند؛ اما مسئله اصلی آن است که با این میهمانان چگونه روبهرو شویم، مسئلهای که آینده را رقم میزند. شاید مهمترین اثر حضور شهدا در شهرها و روستاها، همین باشد: اینکه هر کدام از ما، در دل خود یک سؤال ساده و جدی را زمزمه کنیم: «من در دنیای امروز، سهمم در ادامه دادن راه شهدا چیست؟»
یادداشت از فاطمه واحدی
انتهای پیام/7540