ماشین تولید بحران آمریکا در غرب آسیا

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- غرب آسیا در طول تاریخ معاصر، همواره در مرکز توجه سیاستگذاران واشنگتن قرار داشته است. رفتار ایالات متحده در این پهنه نه ناشی از واکنشهای لحظهای به بحرانها، بلکه برخاسته از راهبردی پایدار و چندلایه با اهداف ژئواستراتژیک و اقتصادی مشخص است. از مداخلات نظامی مستقیم گرفته تا حمایتهای مالی و دیپلماتیک غیرعلنی، همگی در امتداد تلاش برای شکلدهی به نظم جدید قدرت منطقهای قرار دارند.
این نوشتار، لایههای گوناگون این الگوی مداخلهگرانه را از سیاستهای دوجانبه تا نظریات بنیادین اندیشکدههای آمریکایی بررسی میکند تا چگونگی تداوم نفوذ واشنگتن در بستر بحرانهای ساختهشده منطقهای را نشان دهد؛ نفوذی که با حفظ برتری نظامی و اقتصادی، تأمین امنیت رژیم صهیونیستی، و کنترل مسیرهای انرژی و ارتباطی حیاتی جهان پیوند خورده است.
در مرکز سیاست خارجی آمریکا، اصل «مدیریت بحران» جایگزین «حل بحران» شده است. رفتارهای واشنگتن در دوران ریاست جمهوری ترامپ بهویژه در لبنان، غزه و سایر نقاط، نشان داد که هدف اصلی، کنترل درگیریها در وضعیتی نیمهثابت و قابل مدیریت است تا هیچ بحران منطقهای به نقطه پایان نرسد.
آتشبسها یا توافقات موقت، صرفاً به بازیابی توان نظامی در طرفین منجر شده و چرخهای از تنشهای تجدیدپذیر را شکل دادهاند. این وضعیت، حکومتهای منطقه را در حالت آمادهباش دائمی نگه داشته، انرژی و منابع آنها را فرسوده کرده و عملاً امکان شکلگیری ائتلافهای منطقهای مستقل از نفوذ آمریکا را از بین برده است. مبنای این راهبرد بر حفظ بیثباتی مداوم بنا شده تا ضرورت حضور «چتر امنیتی» ایالات متحده تداوم یابد.
درونیترین لایه سیاست خاورمیانهای آمریکا بر ایده تجزیه دولتهای منطقه بر اساس هویتهای قومی و فرقهای استوار است؛ نظریهای که خاستگاه آن را باید در تفکرات نئومحافظهکاران و اندیشکدههای واشنگتن جستوجو کرد. این طرح مبتنی بر ایجاد «خاورمیانه جدیدی» است که در آن کشورهای بزرگ و مقتدر جای خود را به واحدهای کوچک، ضعیف و وابسته دهند. اجرای این رویکرد به نام «دموکراتیزاسیون» در عمل موجب گسترش تنشهای داخلی، تضعیف حاکمیت ملی، و سهولت نفوذ خارجی در منابع کلیدی مانند نفت، گاز و آب شده است. اصل بنیادین این نظریه آن است که دولتهای خرد و چندپاره، به آسانی قابل کنترل و هدایتاند و اختلافات داخلی مانع هرگونه اتحاد منطقهای ضد نفوذ غرب میشود.
الگوی کنونی مداخلهگرایی آمریکا و شرکایش، بر پایه «غیریتسازی» میان کشورهای منطقه بنا شده؛ یعنی تقویت تضادهای تاریخی و قومی برای جلوگیری از تشکیل قدرتهای مستقل. از حفظ آشفتگی در سوریه و لبنان تا تداوم طرح تجزیه قومی، هدف واحد آن جلوگیری از ظهور بلوکهای باثبات ضدهژمونی غرب است. در برابر چنین نقشهای، تنها راه حفظ حاکمیت و ثبات بلندمدت، شکلگیری انسجام سیاسی و امنیتی میان دولتهای منطقه است؛ اتحاد و همکاری جمعی که بتواند منافع مشترک را بر موازنههای تحمیلشده خارجی ترجیح دهد و راه را بر تکرار مداخلات ساختاری ببندد.
انتهای پیام/